به مناسبت یكصد و پنجمین سال تولد حضرت امام خمینی (ره)
امام خمینى، نه مثل دیگران
دكتر غلامعلى حدادعادل
اشاره :
خصوصیت تاریخى امام خمینى كه او و انقلاب او را از كلیه جنبشهاى سیاسى معاصر،متمایز مىكند چیست؟ مخاطبه او با فطرت انسان، در هم شكستن پارادایم جارى در جهان وحركتى اعجازآمیز در جهت عكس شیب فرهنگ جهانى، اتكاء به خدا و اعتماد به مردم و گرهزدن زمین به آسمان، گرانیگاهى خارج از عالم معیارهاى غربى بود كه امام، اهرم خود را بر آننهاد و مسیر تاریخ را تغییر داد. نوشتار ذیل، این پدیده را تحلیل و آن را حتى در اعترافاتمنتقدان به امام«رض»، تعقیب مىكند.
امام خمینى، در عالم سیاست و حكومت،بىگمان یك رهبر انقلابى و مرد سیاسى درجه اولمحسوب مىشود كه انقلابى نیرومند در كشورىبزرگ را به پیروزى رساند. وى توانستیك نظامحكومتى تاسیس كند كه در طول دو دهه پرحادثهو پرمخاطره پایدارى و دوام داشته است. برایناساس اگر امام خمینى را با دیگر رهبران و مردانسیاسى و انقلابى جهان مقایسه كنیم، كارى نابجانكردهایم.
در هر مقایسهاى وجوه اشتراك و وجوه امتیاز،هر دو در كار است كه اولى موجب شباهت و دومىمنشا تفاوت مىشود. اما حقیقت این است كه درمقایسه امام با سایر رهبران سیاسى و انقلابىجهان تفاوتها بسى بیشتر و مهمتر از شباهتهاست.اگر از دوران جوانى و تحصیل امام آغاز كنیمتصدیق مىكنیم كه فضاى نشو و نماى روحى وفكرى او با فضاى رشد و ربیتسایر رهبرانسیاسى شباهتى نداشته است. او با آنكه دهها سالاز عمر خود را به تحصیل علم و تحقیق و تالیفگذرانده اما نه تنها در «دانشگاه» به معناى خاصاین كلمه، درس نخوانده، حتى به دبستان ودبیرستان نیز نرفته و در نظام تعلیم و تربیتمخصوصى رشد یافته است كه از سوى دولت وحكومتبه رسمیتشناخته نمىشده است. رشتهتحصیلى او نیز علوم سیاسى و علوم اجتماعى وتاریخ و حقوق و روزنامهنگارى نبوده است. وى باآنكه از آغاز جوانى اهل تفكر و عمل سیاسى بودهفعالیت و مبارزه سیاسى را در مقیاس اجتماعى،یعنى به صورت یك «نهضت» بر خلاف سایررهبران سیاسى و انقلابى جهان، نه در سالهاىجوانى، بلكه در حدود شصتسالگى یعنى درسالخوردگى آغاز كرده است.
فعالیت و مبارزه سیاسى امام، مسبوق بهسابقه عضویت و فعالیت وى در هیچ حزب سیاسىنبود. خود نیز مبارزه سیاسى را در قالب یك حزبسیاسى سازماندهى نكرد و در انقلاب خود بهشیوه معمول انقلابیون دنیا نظیر تشكیل سازمانزیرزمینى و انتخاب مشى چریكى و مبارزهمسلحانه و ترور دشمنان متوسل نشد. وى هیچقشر و طبقه خاصى از قبیل طبقه كارگر یا دهقانیا بورژوا و یا زنان و جوانان را نیز مخاطب ویژهخود قرار نداد و انقلاب را بر پایه نیروى گروهمعینى بنا نكرد و حتى در طول مدت نهضت وانقلاب خود، واژگان و ادبیات مرسوم در متون ومحاورات سیاسى متعارف را به كار نگرفت.
او هم دربرپائى نهضت و بسیج مردم براىانقلاب، روشى یگانه و منحصر به فرد داشت و همدر ایجاد حكومت، صاحب نظریهاى بدیع وبىسابقه بود. در بسیج تودههاى مردم براىپیروزى در انقلاب، روى سخن او به فطرت انسانهابود و همگان را از آن جهت كه انسان و داراىفطرتى خداجو و حقیقتطلب و عدالتخواه واخلاقى هستند به مبارزه با شیطانصفتان ودروغگویان و ستمگران و فاسدان دعوت مىكرد.مردم نیز سخن او را فهمیده و به دعوت او پاسخمىدادند. او به جاى آنكه در مبارزه با دشمن بهقشر خاصى تكیه كند، اقیانوس انسانها را به تلاطمدر مىآورد.
در مرحله تاسیس حكومت نیز فلسفه سیاسىوى شباهتى به فلسفههاى مرسوم و متداولنداشت. او در پى ایجاد حكومت دینى و بازگرداندندین به صحنه سیاست و حكومتبود و حال آنكهچندین قرن بود كه عملا و نظرا در جهان تبلیغمىشد دوران حكومت دینى به پایان رسیده وحكومت دینى یك اندیشه قرون وسطائى است. امااو كه مثل دیگران نبود، خواهان «جمهورىاسلامى» بود، نه یك كلمه كم، و نه یك كلمه زیاد.
امام در جهانبینى و اندیشه و در روش و عملاستقلال داشت و در قالبهاى موجود نمىگنجید.مهندس بازرگان در مصاحبهاى با حامد الگار كه درآذر ماه سال 58 صورت گرفته در مقام انتقاد از اماممىگوید:
«خمینى یك آدمى است كه اصلا زیر بارسیستم مدیریت، به آن معنا كه ما مىفهمیمنمىرود، حال ما متهم (هستیم) به اینكهغربزده هستیم، سیستم حزبى، متدیك،كارتزین، لوژیك... مثلا دكتر یزدى یكناراحتى داشت و مىگفت ما هر چى گردنشمىگذاریم كه آقا بالاخره شما در مقام یكرهبر كل، نمىدانم یك رئیس جمهور، ازرئیس جمهور بالاتر هستید، دفترى داشتهباش، سخنگوئى داشته باش كه اقلا مردمتكلیفشان را بدانند... ایشان قبول نمىكرد...حالا هم باز همینطور است.» (1)
این روش متفاوت و این تفرد را نباید به معنىاستبداد راى دانست، مخالفت او با آراء غربیان وروشهاى غربى متعارف در سیاست و انقلاب نیزنباید به معنى سركشى و ستیزهجوئى بىدلیل یا نوعى آنارشیسم تلقى شود. خوب است در این بابهم نظر بازرگان را در همان مصاحبه انتقادىبشنویم:
«البته آقاى خمینى كم صحبت و خیلىخشك است. شاید با ملاها بحث كند، اما اهلاینكه بنشینیم استدلال و تجزیه و تحلیلسیاسى بكنیم نیست. حرفى مىزند، نظرشرا مىگوید، قاطع هم هست. زود تصمیممىگیرد. ضمنا این حسن را دارد كه لجاجتهم ندارد، اگر تصمیمى كه گرفته، مبدامتقاعدش كنند كه درست نبوده ابا ندارد،مىپذیرد و مىگوید كه من اشتباه كردهام.ایمان و تقوا و توكلش هم خیلى زیاد هست.یعنى آنچه را واقعا فكر مىكند كه حكم اسلام،حكم خدا و قانون اسلام است در آن هیچملاحظهاى ندارد كه ممكن است اشخاصبدشان بیاید یا حتى به لحاظ تبلیغ اسلام همبد باشد و مثلا طرف نظر مخالفى اتخاذ كند، یاحتى به ضرر مصالح باشد، نه، عقیدهاش این است كه حق این است و حق هم پیروزاست. حال دیگران هر چه مىخواهندبگویند...» (2).
استقلال امام و امتیاز و تفاوتى كه در اندیشه وعمل نسبتبه دیگر رهبران انقلابى و رجالسیاسى داشت، در واقع، برخاسته از شناخت اونسبتبه اسلام و ایمان وى به حقانیت و كارائىاین مكتب بود. او در اسلام ذوب شده بود و درنتیجه همان استقلال و تشخص و تفردى كه دراسلام به عنوان یك دین و مكتب، وجود دارد دروجود او نیز متجلى شده بود. آنچه براى او اصل بودمخالفتباا دیگران نبود، بلكه وفادارى به اسلام وموافقت و متابعت از اصول و ارزشها و آرمانهاىاسلام براى او اصل بود و اگر در این وفادارى ومتابعت، بعضى آراء او با آراء دیگران موافق مىافتادباكى نداشت، چنانكه اگر مخالف هم مىافتاد هیچگونه وحشتى از این حیثبه دل راه نمىداد.
باور عمیق و آگاهانه و خردمندانه او به اسلام،سبب شده بود تا برخلاف بسیارى مصلحان ورهبران سیاسى كشورهاى تحتستم، مقلداندیشهها و روشهاى سیاسى غربیان نباشد. او بهخویشتن اعتماد داشت زیرا به خداى خویشاعتماد داشت. «اعتماد به نفس» او ناشى از اعتماد اوبه پروردگارش، و خودباورى او ثمره خداباورى وىبود. او خود مىگوید:
«اى مسلمانان جهان كه به حقیقت اسلامایمان دارید بپاخیزید و در زیر پرچم توحید ودر سایه تعلیمات اسلام مجتمع شوید و دستخیانت ابرقدرتها را از ممالك خود و خزائنسرشار آن كوتاه كنید و مجد اسلام را اعادهكنید و دست از اختلافات و هواهاى نفسانىبردارید كه شما داراى همه چیز هستید. برفرهنگ اسلام تكیه زنید و با غرب و غربزدگىمبارزه نمائید و روى پاى خودتان بایستید و برروشنفكران غربزده و شرقزده بتازید و هویتخویش را دریابید كه روشنفكران اجیر شدهبلائى بر سر ملت و مملكتشان آوردهاند كه تامتحد نشوید و دقیقا به اسلام راستین تكیهنمائید، بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنونگذشته است. امروز زمانى است كه ملتهاچراغ راه روشنفكرانشان شوند و آنان را ازخودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غربنجات دهند كه امروز روز حركت ملتهاست وآنان هادى هدایتكنندگان تاكنونند... اىاقیانوس بزرگ مسلمانان! خروش برآورید ودشمنان انسانیت را در هم شكنید كه اگر بهخداى بزرگ رو آورید و تعلیمات آسمانى راءوجهه خود قرار دهید، خداى تعالى جنودعظیم او با شماست.» (3)
در جاى دیگر مىگوید:
«هیچ ملتى نمىتواند استقلال پیدا بكند الااینكه خودش، خودش را بفهمد و تا زمانى كهملتها خودشان را گم كردهاند و دیگران را بهجاى خودشان نشاندهاند، نمىتوانند استقلالپیدا كنند. كمال تاسف است كه كشور ما حقوقاسلامى و قضاى اسلامى و فرهنگ اسلامى داردو این فرهنگ و حقوق را نادیده گرفته و به دنبالغرب است. چنان غرب در نظر یك قشرى از اینملت جلوه كرده است كه گمان مىكنیم غیر ازغرب، دیگر هیچ چیز نیست. این وابستگىفكرى، عقلى و مغزى غربى، منشا اكثربدبختىهاى ملتها و ملت ما نیز هست و تا اینغربزدگى از ملتها و مغزهاى ملت زدوده شودوقت طولانى لازم است... شرق، فرهنگ اصیلخود را گم كرده است و شما كه مىخواهیدمستقل و آزاد باشید باید مقاومت كنید... جوانانما، دانشمندان ما اساتید دانشگاههاى ما ازغرب نترسند، اراده كنند در مقابل غرب قیامكنند و نترسند.» (4)
باور به خود و به توانائیهاى خود و توانائیهاىملتخود سبب شده بود كه امام، از تهدیددشمنان دائر بر منزوى كردن ایران نترسد وخطاب به ملتبگوید:
«تا منزوى نشوید نمىتوانید مستقل بشوید. ازانزوا ما چه ترسى داریم، ما آن روزى كهمنزوى نبودیم همه گرفتاریها را داشتیم،حالائى كه منزوى هستیم، مستقل همهستیم.» (5)
همین روحیه و استقلال باعثشده بود كه امامگاهى در عالم سیاست پیروزى را نه تنها درمتابعت نظر غربیان نداند، بلكه درستبرخلافنظر آنان عمل كند و به پیروزى رسد.
در نخستین سالگرد هجرت از نجف به پاریس،امام در بیان خاطرات خود از بازگشتبه میهن دردوازدهم بهمن، این نكته را بدین صورت بیانمىكند:
«... اخیرا كه بنا گذاشتیم كه بیائیم به ایران،فعالیتهاى شدید شروع شد براى اینكه نیائیمبه ایران، البته قبلش هم از طرف دولت آمریكاو آنها خیلى پیغامها مىدادند... كه شما حالانروید به ایران، حالا زود است رفتن به ایران،نورس است الان،... حتى از ایران... به وسیلهدولت فرانسه براى ما آوردند كه خواندند كهشما حالا نیایید ایران و اسباب چه هست وچه مىشود، اگر شما بروید به ایران، حمامخون راه مىافتد و از این حرفها زیاد زدند واین اسباب این شد كه من در ذهنم آمد كهرفتن ما به ایران براى اینها یك ضررى دارد.اگر چنانچه نفع داشتبرایشان و مىتوانستندكه ما وقتى رفتیم ایران، فورا ما را توقیفكنند، این حرفها را نمىزدند، مىگفتند بیائیدایران. ما عازم شدیم و آمدیم و خداى تبارك وتعالى در همه مسائل از اول نهضت تا حالا با ماو شما و با ملت ایران همراهى فرمود...» (6).
امام همواره مصدر افعالى استثنائى و اقداماتبدیع و شگفتآور بود. به عنوان نمونه، كافى استبه دو اقدام حیرتانگیز ایشان «نامه به گورباچف» و«فتواى اعدام سلمان رشدى» اشاره كنیم وحیرتآورتر از این گونه اقدامات امام، آن بود كه باوجود همه خصوصیات استثنائى و صفات منحصربه فرد خویش، وسیعترین ارتباط و عمیقترینتفاهم را با تودههاى مردم بویژه جوانان داشت. دراین خصوص نیز سخن بازرگان شنیدنى است:
«... عجیب است كه یك آدم هشتاد سالهتفاهمش با جوان هاخیلى بیشتر از مثلا بنده كهتوى جوان هاو دانشگاه بزرگ شدهام و درانقلاب و نهضتبزرگ شدهام و به اینها سنانزدیكترم. ایشان تفاهمش ده مقابل است.یك خاصیت و قدرت مقابله روحى و فكرىبین ایشان و جوانان انقلابى وجود دارد... منبین خودم و كسانى كه در انقلاب هستند،یعنى جوآنها طلاب، دانشگاهیها و سپاهیها...واقعا یك فاصله و یك بیگانگى حس مىكنم...ولى آقا هیچ» (7).
چنانكه پیش از این اشاره كردیم تفاوت امام بادیگران در حقیقت، ناشى از تفاوت جهانبینى او بادیگران است، او با عالم و آدم از نظرگاه دیگرى غیراز نظرگاه غربى نگاه مىكرد و منظره متفاوتى پیشچشم خود داشت كه همان را نیز پیش چشم ماترسیم مىكرد. در جهانبینى او تعریف انسان باتعریف رایج در غرب، متفاوت بود و طبیعى استكه سعادت انسان و اخلاق و ارزشهاى او نیزمتفاوت مىشد. رمز پیروزى و موفقیت امام درهمین بود كه براى نجات از سلطه غربى در همانراهى كه غربیان به پیش مىتازند قدم ننهاد وجهت متفاوت و مسیر جدیدى انتخاب كرد. ازارشمیدس نقل كردهاند كه بعد از آنكه خواص وقوانین اهرمها را كشف كرد گفته بود اگر یك نقطهدر خارج از این عالم به من بدهید من كل عالم را بایك اهرم تكان مىدهم و جابجا مىكنم. امام همبراى ایجاد تحول و انقلاب در ایران، به نقطهاىخارج از عالم معیارها و پندارهاى غربى اتكا كرد.انقلاب سیاسى او همانند انقلابهاى علمى یكپارادایم یا سرمشق جدید براى زندگى فردى واجتماعى ایجاد كرد. او خدا را از آسمان به زمیننیاورد و زمینى و زمینگیر نكرد. زمین را هم بهآسمان نبرد، بلكه سعى كرد میان زمین و ایمان،یعنى میان زندگى فردى و حیات جمعى و شئوناجتماعى و سیاسى آدمى در كره خاك، با عالمملكوت و غیب و در یك كلمه با خدا، رابطه ایجادكند و این همان پارادایم جدید او بود.
امام خوب مىدانست كه نباید و نمىتوانتكرار كننده غرب بود. او مىدانست كه اگر بخواهددر همان بازى و مسابقه معمول و مرسوم نزدغربیان وارد شود، مسابقه را باخته است. این بود كهخود مسابقهاى دیگر با قواعد و قوانین جدید ابداعكرد. مىتوان گفت كه پیام او امروز در یكصدوپنجمینسال تولدش به ما این است كهانقلاب او را با متر و معیار غربى اندازه نگیریم وارزش و اهمیت انقلاب اسلامى را به میزان شباهتآن با راه و رسم غربى ندانیم. او آمده بود تا با زباندیگرى، كه همان زبان از یاد رفته همه انسانها بودبا ما سخن بگوید. او مثل دیگران نبود، انقلاب اونیز مثل انقلابهاى دیگر نیست. البته این متفاوتبودن و مستقل بودن نیز به معنى سركشى وستیزهجویى بىدلیل نیست. به هوش باشیم مبادازبان او را فراموش كنیم و قواعد و دستور زبان او رااز یاد ببریم. او مىخواست ما را با خدا آشتى دهد وآشنا كند تا ما با خود حقیقى خود آشنا شویم.كوتاه سخن اینكه او آمده بود تا همان پیام دیرینهقرآن را در گوش ما بخواند كه:
«ولا تكونوا كالذین نسوا الله فانسیهمانفسهم» (8).
«چونان كسانى مباشید كه خدا را فراموشكردند و خدا هم، خود آنان را از یادشان برد».
پىنوشتها:
1) مصاحبه دكتر حامد الگار با مهندس بازرگان انجام شدهدر تاریخ 20 آذر 1358 چاپ شده در مجله نصر سال1359، ص 7.
2) همان / ص 13.
3) صحیفه نور، جلد 13، ص 83، قسمتى از پیام امام بهزائران بیتالحرام.
4) همان، جلد 11، ص 186، در دیدار با گروهى از مردم درتاریخ 13/10/58.
5) همان، جلد 13، ص 147، در جمع دانشجویان پیروخط امام در تاریخ 12/8/59.
6) همان، جلد 9، ص 239، در جمع اعضاى هیات دولتجمهورى اسلامى به مناسبتسالروز هجرت ایشان ازنجف به پرایس در تاریخ 10/7/58.
7) مصاحبه حامد الگار با بازرگان، صص 12 و 13.
8) قرآن مجید، سوره حشر، آیه 19.