تبیان، دستیار زندگی
آمدن ما به این دنیا به دست ما نبود امّا رفتنمان و از آن مهم تر چگونه رفتنمان به دست خود ماست! انسان در راه یافتن سعادت همواره با مجموعه ای از سؤالات روبروست. پرسش هایی که اگر انسان از آنها بگریزد، آنها از درون به تعقیب آدمی پرداخته و او را رها نمی‏کنند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

+همین جوری نمی شه!

خدا

آمدن ما به این دنیا به دست ما نبود امّا رفتنمان و از آن مهم تر چگونه رفتنمان به دست خود ماست! انسان در راه یافتن سعادت همواره با مجموعه ای از سؤالات روبروست. پرسش هایی که اگر انسان از آنها بگریزد، آنها از درون به تعقیب آدمی پرداخته و او را رها نمی‏کنند؛ پرسش از مبدأ، معاد و راهی که سعادت ابدی انسان را تأمین نماید و جزئیات آن را آشکار سازد. یکی از علومی که عهده‏دار پاسخ به این پرسش ها است، فلسفه اولی(1) است.

امام «علیه‏السلام» از طریق چیزهایی که با حواس ادراک می‏شوند بر وجود خالقی که به حس ادراک نمی‏شود، استدلال نمودند.

یعنی آوردن استدلال و برهان در فهم معارف دین و یا به بیان دیگر: به کار بردن عقل در فهم دین و به کار بردن روش عقلانی در اصول دین(2). این همان روشی است که بزرگان دین ما به ما آموخته اند. یعنی نباید اصول اساسی دین و شریعت خود را بدون تأمل و دلایل عقلی بپذیرید.

به همین دلیل تقلید در اصول دین جایز نیست و هر کس باید با عقل خود این اصول را دریابد.

قرآن کریم در بسیاری از آیات خود بر این مهم تأکید می فرماید آن جا که کوتاهی در این امر را مورد بازخواست قرار می دهد و می فرماید: افلا یتدبّرون؛آیا پس تدبیر نمی کنید؟!!، افلا یتفکّرون؛ آیا پس تفکّر نمی کنید؟!!، افلا یعقلون؛ آیا پس تعقّل نمی کنید؟!! و عباراتی از این دست. همچنین روایات و نقل قول های بسیاری از معصومین«علیهم السّلام» در این زمینه به ما رسیده است. از جمله «هشام» نقل می‏کند که زندیقی(3) از امام «صادق علیه‏السلام » درباره خداوند پرسش نمود و امام «علیه‏السلام» در مقام استدلال مفهومی و اقامه برهان نسبت به اثبات خداوند برآمدند. ایشان از طریق چیزهایی که با حواس ادراک می‏شوند بر وجود خالقی که به حس ادراک نمی‏شود، استدلال نمودند. ایشان فرمودند: «نقول: کلّ موهوم بالحواس یدرک، فما تجده الحواس و تمثله فهو مخلوق و لابدّ من اثبات صانع...(4)؛ می گوییم: ما چیزهایی را درک می کنیم که با حواس 5 گانه مان(بویایی، شنوایی، چشایی، بینایی و لامسه) به ذهن و وهم ما آمده است، هر چیزی را که حواس آن را  به دست می آورد و در ذهن ما شکل می گیرد مخلوق و مصنوع( ساخته شده) است. ناچار باید یک خالق و سازنده ای باشد که این اشیاء را آفریده است تا ما با حواس خود آن ها را درک کنیم. سازنده و خالقی که خودش به حس درنمی آید. در نتیجه:

آوردن استدلال و برهان در فهم معارف دین همان روشی است که بزرگان دین ما به ما می آموزند.

پی نوشت ها

1- فلسفه اولی علمی است که به حقایق کلّی عالم می پردازد. مثل اینکه ما از کجا آمده اییم؟ چرا آمده اییم؟ هدف از آمدن ما چه بود؟ به کجا می رویم؟ و چگونه باید این راه را طی کنیم؟ و سؤالات بسیاری از این دست که پاسخ به آن ها دید کلّی از جهان و زندگی به ما می دهد.

2- اصول دین اسلام عبارتند از توحید، نبوّت و معاد. در مذهب تشیّع علاوه بر این 3 اصل، عدل و امامت نیز از اصول اساسی محسوب می شوند که باید آن ها را از طریق استدلال و برهان عقلی پذیرفت.

3-   زندیق به پیروان آیین مانی گفته می‌شود. این کلمه معربِ واژه پهلوی زندیک است که خود از واژه زند گرفته شده است. زند احتمالاً در پهلوی به معنای تفسیر و تأویل است. چنانکه به تفسیر اوستا در پهلوی زند می‌گفته‌اند. زندیک یعنی تفسیرگر (و تاویلگر) متون دینی. منتهی این کلمه بعدها بار منفی پیدا کرد و به طور خاص به پیروان مانی اطلاق شد. احتمالاً دلیل آن این بود که پیروان مانی در هرجا برای پیشبرد دین خود به زبان اسطوره‌ای و دینی مردمان همان خطه سخن می‌گفتند و برای اثبات و توضیح دعاوی خویش از نمادهای دینی اهالی همان سرزمین سود می‌جستند. ایشان در ایران به تاویل و تفسیر اوستا به طرز خاص و برای گسترش دین خویش پرداختند و احتمالاً برای همین به این نام مشهور گشتند.به نقل از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

4- شیخ صدوق، توحید، ص 245.

رادفر

کارشناس فلسفه اسلامی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.