بگذار باد نیاید

گفت پیغامبر ز سرمای بهار |
تن مپوشانید یاران زینهار |
زانک با جان شما آن میکند |
کان بهاران با درختان میکند |
لیک بگریزید از سرد خزان |
کان کند کو کرد با باغ و رزان |
راویان این را به ظاهر بردهاند |
هم بر آن صورت قناعت کردهاند |
بیخبر بودند از جان آن گروه |
کوه را دیده ندیده کان بکوه |
آن خزان نزد خدا نفس و هواست |
عقل و جان عین بهارست و بقاست |
مر ترا عقلیست جزوی در نهان |
کامل العقلی بجو اندر جهان |
جزو تو از کل او کلی شود |
عقل کل بر نفس چون غلی شود |
پس بتاویل این بود کانفاس پاک |
چون بهارست و حیات برگ و تاک |
از حدیث اولیا نرم و درشت |
تن مپوشان زانک دینت راست پشت |
گرم گوید سرد گوید خوش بگیر |
تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر |
گرم و سردش نوبهار زندگیست |
مایهی صدق و یقین و بندگیست |
زان کزو بستان جانها زنده است |
زین جواهر بحر دل آگنده است |
بر دل عاقل هزاران غم بود |
گر ز باغ دل خلالی کم شود |
تبیاد : در منابع اسلامی حدیثی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم با این مضمون نقل شده است که :
اغتنموا برد الربیع فانّه یفعل بابدانكم مایفعل باشجاركم و اجتنبوا برد الخریف فانّه یفعل بابدانكم مایفعل باشجاركم .
فرمود: غنیمت شمارید خنكى بهار(نسیم بهار) را، كه با بدن هاى شما آن كند كه با درختان مى كند و بركنار دارید خود را از خنكى فصل خزان(باد پاییزی) ، كه با بدن هاى شما همان كند كه با درختان مى كند.
مولوی این حدیث را تاویل می کند و معتقد است معنای "باد خزان" در این حدیث "هوا و هوس نفسانی " و منظور از "نسیم بهار " همان "عقل" است .
مر ترا عقلیست جزوی در نهان
کامل العقلی بجو اندر جهان
جزو تو از کل او کلی شود
عقل کل بر نفس چون غلی شود
و چون به "عقل" اشاره می کند در باره ان بیشتر می گوید :
عقل من و تو جزئی است در کنار باقی اجزاء اما اگر به دنبال "عقل کلی" بگردی جانت از دم بهاری او جوانه میزند ، سبز می شود و به بار خواهد نشست. جانت از دم عاقلی روحانی پر خواهد شد . فصل روحت "همیشه بهار".
نصیحت می کند که از پند بزرگان دین سر مپیچانی چراکه سخنان آنان جوهره بندگی و رشد را در خود دارد و از "نسیم روح بخش" کلام انان است که ارواح شاداب و سر سبز ، نور صبح هدایت را جذب می کنند .
و نشانه عاقل :
بر دل عاقل هزاران غم بود
گر ز باغ دل خلالی کم شود
آنانکه اگر از باغ دلشان به قدر ذره ای کم شود ، کوه کوه غصه می خورند.

مثنوی_ دفتر اول