تبیان، دستیار زندگی
مهدی برای نگه‌داشتن شلوار نه کمربندی پیدا می‌کند و نه وسیله مناسب دیگری. پس ناچار می‌شود با کراواتی قرمزرنگ که جزء لباس‌های اهدایی است، کمر شلوار را به دور کمرش ببندد. رنگ درخشان و سفید شلوار در تاریکی شب از فاصله یک فرسخی پیدا است. هنگام حرکت، مهدی کوله‌
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کروات به جای کمربند!

مدافعان خرمشهر

مجموعه روایت های سقوط خرمشهر

هنگامی که گروهی از مدافعان در تاریک و روشن صبح به سوی محورهای درگیری به راه می‌افتند، هیبت عجیب مهدی رفیعی، ابتدا توجه امیر و بعد توجه دیگران را جلب می‌کند و باعث خنده و شوخی بچه‌ها می‌شود. خنده‌های شاد و از ته دل طولانی و پر طنین. مهدی پس از حضور چندین روزه در درگیری‌های متعدد، شلوارش کثیف و پاره و خونین می‌شود و ناچار به تعویض می‌گردد. تنها شلواری که اندازه‌اش به اندازه مهدی نزدیک است، شلواری است سفید رنگ و براق با دورکمر گشاد. مهدی برای نگه‌داشتن شلوار نه کمربندی پیدا می‌کند و نه وسیله مناسب دیگری. پس ناچار می‌شود با کراواتی قرمزرنگ که جزء لباس‌های اهدایی است، کمر شلوار را به دور کمرش ببندد. رنگ درخشان و سفید شلوار در تاریکی شب از فاصله یک فرسخی پیدا است. هنگام حرکت، مهدی کوله‌پشتی مخصوص گلوله‌های آرپی‌جی را با چندین گلوله آرپی‌جی پر می‌کنند و به کول می‌کشد. تفنگ ژ-3‌اش را به قلاب شمایل وصل می‌کند و چند خشاب قشنگ را زیر کراواتی که به جای کمربند بسته جا می‌دهد. با یک دست بی‌سیم و با دست دیگر، یک قبضه آرپی‌جی برمی‌دارد. هنوز از دل پیچه و اسهال شدید به خاطر خوردن آب‌آلوده خلاص نشده‌اند. مهدی آفتابه‌ای پلاستیکی را بالای کوله و به سر یکی از گلوله‌های آر‌پی‌جی گیر می‌دهد و با همین هیبت و شکل و شمایل پیشاپیش بچه‌ها حرکت می‌کند. امیر با دیدن ظاهری وی به خنده می‌افتد و هر چه می‌کوشد نمی‌تواند از خندیدن خودداری کند. غش و رسیه  رفتن امیر کم‌کم توجه بیشتر را جلب و آنها نیز با دیدن هیبت مهدی به خنده می‌افتند. بچه‌ها تا رسیدن به محور درگیری می‌خندند. انگار نه انگار به میدان جنگ نابرابر و خونین رهسپارند.

منبع:کتاب نخلستان سرو


مطالب بعدی روز شمار سقوط خرمشهر:

شنبه 27/7/87: خرمشهر را سریعاً ترک کنید

یک شنبه: 28/5/87: عاشق بهنام بودم

یک شنبه: 28/5/87: تا زن نگیری به بهشت نمی ری

و مطالب دیگر تا روز 4 آبان، روز از دست رفتن عروس شهر های جنوب