همه چیز با خون قاتی شده بود
28 مهر
اولین روزی که عراقیها مسجد جامع را هدف قرار دادند عید قربان بود. در کنار مسجد جامع بچهها سنگر گرفته بودند و بیهدف رگبار میزدند. مسجد دیگر خالی شده بود و وضع به هم ریختهای داشت. کف مسجد از بقایای کمکهای ارسالی مردم شکل دیگری به خود گرفته بود. روغن با پودر لباسشویی، شکر با حبوبات و همه آنها با خون مخلوط شده بود. آن روز رادیو مدام اعلام میکرد: - ای دلاوران مسجد جامع، مقاومت کنید! ای حماسه آفرینان شهر خون مقاومت کنید...!
دشمن هر قدر هم که نفهم بود، باز متوجه میشد که در مسجد جامع چه خبر است. ساعت دو بعدازظهر، دیگر وضع غیر قابل تحمل شده بود. ما مهمات میخواستیم و رادیو شعار پخش میکرد. مرتضی پرسید:
- امروز چند شنبه است؟
- جداً نمیدونی امروز چه روزیه؟
- نه! چه روزیه!
- امروز عید قربانه
مرتضی با بهت و حیرت نگاهم کرد و ناگهان اشک از چشمانش سرازیر شد.
درگیری ادامه داشت. رضا و گروه همراهانش وارد میدان بیرحم کارزار میشوند. حتی تصور اینکه زنده باشند و شهر را اشغال شده ببینند در مخیله شان هم نمیگنجد. تلفات نیروهای خودی بالا بود. از گروه بیست نفری رضا دشتی بیشتر از ده نفر شهید شده بودند. فرزاد مرادی برادر بهروز مرادی و سایر بچههای مدافع خرمشهر هم شهید شده بودند در واقع امروز خرمشهر اکثر مدافعان خود را از دست داده بود. اینگونه بود که خرمشهر خونین شهر شد.
منبع:خرمشهر در جنگ طولانی