تبیان، دستیار زندگی
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی ، بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قند در دهان (4)

در سه مطلب گذشته تک بیت های زیبا و ارسال المثل های حافظ را برایتان نقل کرده بودیم در این مطلب نیز چنان کنیم !

1. چون دور فلک یکسره بر منهج عدل است

خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل

2. ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

3.عیب درویش و توانگر به کم  بیش بد است

کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنیم

4. گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید

گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

5.زاهد بطعنه گفت برو ترک عشق کن

محتاج جنگ نیست برادر نمی کنم

6. سخن درست بگویم نمی توانم دید

که می خورند حریفان و من نظاره کنم

7. شکر خدا  که هر چه طلب کردم از خدا

بر منتهای مطلب خود کامران شدم

8. چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله

که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم

9.مایه ی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست

می کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم

10. من از بازوی خود دارم بسی شکر

که زور مردم آزاری ندارم

11.من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

12. چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم

روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم

13. پدرم روضه ی رضوان بدو گندم بفروخت

نا خلف باشم اگر من به جوی نفروشم

14.محمود بود عاقبت کار در این راه

گر سر برود در سر سودای ایازم

15. ما بدین درنه پی حشمت و جاه آمده ایم

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

قلبها

16. در پس آینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم

17.غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم

روم به شهر خود و شهریار خود باشم

18. پیران سخن به تجربه گفتند و گفتمت

هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن

19. با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست

صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن

20.شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند

ای دوست بیا رحم به تنهایی ما کن

21. حافظ وصال می طلبد از ره دعا

یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن

مثل شمع

22.فرصت شمار صحبت کز این دو را

چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن

23. از جان طمع بریدن آسان بود و لیکن

از دوستان جانی مشکل بود بریدن

24. پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد

گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

25.مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ

که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن

26. باده خور غم مخور و پند مقلد مشنو

اعتبار سخن عام چه خواهد بودن

27. هر گل نو ز گلرخی یاد همی دهدولی

گوش سخن شنو کجا دیده ی اعتبار کو

دود می کنند

28. مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو

29. هر چند آزمودم از وی نبود سودم

من جرب المجرب حلت به الندامه

30. برو این دام بر مرغ دگر نه

که عنقا را بلند است آشیانه

31. جوانا سرمتاب از پند پیران

که رأی پیر از بخت جوان به

32. زنهار تا توانی اهل نظر میازار

دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده

33.این سرزنش که کرد ترا دوست حافظا

بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده ای

34. به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می

علاج کی کنمت «آخر الدوا الکی»

35. هر چند که هجران ثمر وصل بر آرد

دهقان ازل کاش که این تخم نکشتی

36. در مصطبه ی عشق تنعم نتوان کرد

چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی

37. تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا

حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی

38. در مکتب حقایق و پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

39. دائم گل این بستان شاداب نمی ماند

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

40.در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان

شرط اول قدم آنست که مجنون باشی


ادامه دارد...