تاثیر خاقانی و ظهیر فاریابی بر شعر حافظ
خاقانی (متوفای 595ق)
افضلالدین بدیل بن علی خاقانی شروانی از بزرگترین قصیده سرایان تاریخ شعر فارسی است. با آنکه مثنوی و غزل و رباعی و دیگر انواع شعر هم پرداخته است. اما اوج هنر او در قصیدهسرائی است. خاقانی لفظگرا و مضمونپرداز است و سبک بغرنج و دیریابی دارد. از نظر گرایش به سخنوری و مراعاتهای لفظی و بیان شکوهنمند مطنطن شبییه به کمالالدین اسماعیل اصفهانی است. ولی پیچیدگی شعر کمالالدین کمتر از شعر اوست. قسمت اعظم شعر خاقانی را میتوان نظم هنرمندانه به حساب آورد. عاطفه و احساس، جز در مرتبههای دلسوز و دلنشینی که سروده است، رنگ و خصلت غالب شعر او نیست.
تاثیر هنر خاقانی بر حافظ با آنکه نامحسوس است. مسلم است و به شهادت مضامین و تعابیر مشابه و غزلیات هموزن و قافیهای که حافظ با او دارد، و شمهای نقل خواهد شد، میتوان به قطع و یقین حکم کرد که حافظ به دیوان خاقانی نظر داشته است. این نیز مسلم است که سبک تو درتوی لغزگونه او را چندان خوش نمیداشته، به همین مناسبت تأثیر خاقانی بر او هرگز به پایه و میزان تأثیر کمالالدین اسماعیل و خواجو و سعدی نمیرسد، بلکه مشابه با تاثیر انوری و حداکثر برابر با تأثیر سنائی است.
الف) شباهتها لفظی و معنوی
1) خاقانی: گیسوی چنگ و رگ بازوی بر بط ببرید
حافظ: گیسوی جنگ ببرید به مرگ می ناب
2) خاقانی: الصبوح الصبوح کامد یار
حافظ: الصبوح الصبوح یا اصحاب
3) خاقانی: ... کاین شبستان زحمت ما بر نتابد بیش از این
حافظ: خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این
4) خاقانی: میخوری به کز ریا طاعت کنی
حافظ: میخور که صد گناه ز اغیار در حجاب / بهتر زطاعتی که به روی و ریا کنند
5) خاقانی: یک اهل دل از جهان ندیدم
حافظ: ببین که اهل دلی در میان نمیبینم
6) خاقانی: دارم از چرخ تهی دو گله چندان که مپرس
حافظ: دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
7) خاقانی: دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت...
حافظ: دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
8) خاقانی: ما را شکار کرد و بیفکند و بر نداشت
حافظ: افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
9) خاقانی: بر بوی آنکه بوی تو جان بخشدم چو می ...
حافظ: بر بوی آنکه جرعه حامت به ما رسد...
10) خاقانی: هوای تو به سر تازیانه باز آورد
حافظ: ... زهمرهان به سر تازیانه یاد آرید
11)خاقانی: آمد نفس صبح و سلامت نرسانید / بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
حافظ: دیریست که دلدار پیامی نفرستاد /ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
12) خاقانی: قصهها پیش داور اندازیم
13) خاقانی: تا مرا سودای تو خالی نگرداند زمن
حافظ: چون شرم خاک رهش دامن بیفشاند زمن
14) خاقانی: گفتا که بیجمالت روزی بود چو سالی
حافظ: ... و آندم که بیتو باشم یک لحظه هست سالی
15) خاقانی: زان پیش کز دورنگی عالم خراب گردد ساقی برات ما ران بر عالم خرابی
حافظ: زان بیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن
ب) برخی همانندیهای وزن و قافیه (بیت اول هر مدخل از آن خاقانی و بیت دوم از حافظ است):
1) ای صبح دم ببین که کجا میفرستمت نزدیک آفتاب وفا میفرستمت
ای هد هد صبا به سبا میفرستمت بنگر که از کجا به کجا می فرستمت
2) پیش لب تو حلقه به گوشم بنفشهوار لبها بنفشه رنگ ز تبهای بیقرا
عید است و آخر گل و یاران در انتظار ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
3) ما دل به دست مهر تو زان بازدادهایم کاندر طریق عشق تو گرم اوفتادهایم
ما بی غمان مست دل از دست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم
ظهیر فاریابی (متوفای 598 ق)
ظهیرالدین ابوالفضل طاهر بن محمد از بزرگترین قصیده سرایان ایران است و از سوی سخنشناسان و تذکرهنویسان همطراز انوری شمرده شده است. با این تفاوت که شعر او در عین اینکه شیوهاش شیرین و سبکش استوار است، دورپروازیهای لفظی و لغزسازیهای معنائی انوری را ندارد.
در بعضی نسخههای دیوان حافظ در پایان غزل «نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر»، بیتی الحاق شده است:
چه جای گفته خواجو و شعر سلمانست که شعر حافظ شیراز به ز شعر ظهیر
نگارنده این سطور، ابتدا تصور میکرد که وجوه شباهت فکر و مضمون بین حافظ و ظهیر چند گونه و چندین گانه باشد. ولی پس از مطالعه دیوان ظهیر، جز شباهت کلی در صلابت سخنوری، نزدیکی چندانی بین شعر حافظ و ظهیر نیافت. استقبالهای احتمالی حافظ و اخذ و اقتباسها و تضمینهای او از شعر ظهیر چندان زیاد نیست و هرگز به پایه اخذ و اقتباسهایش از نظامی و خاقانی هم نمیرسد تا چه رسد به فی المثل کمالالدین اسماعیل و سعدی و خواجو و سلمان.
باری علامه قزونی در مقدمه معروف خود بر دیوان حافظ مینویسد:
- «خواجه گویا در قصاید خود غالباً شیوه ظهیر فاریابی را پیروی میکرده و معتقد سبک و اسلوب او بوده، چنانکه قصیده او به مطلع:
- شد عرصه زمین چو بساط ارم جوان از پرتو سعادت شاه جهان ستان
- ظاهراً به استقبال این قصیده ظهیر است:
- گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان ماند به عرصه ارم و روضه جنان
- و قصیده دیگر او به مطلع:
- ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی هزار نکته در این کار هست تا دانی
- به نحو وضوح به استقبال این قصیده ظهیر است:
- در این هوس که من افتادهام به نادانی مرا به جان خطرست از غم تو تا دانی
- قصیده او به مطلع:
- سپیدهدم که صبا بوی لطف جان گیرد چمن ز لطف هوا نکته بر جنان گیرد
- گویا از حیث سبک و اسلوب و نیز وزن به استقبال این قصیده ظهیر باشد:
- سپیدهدم که صبا مژده بهار دهد دم هوا مدد نافه نثار دهد
- گو اینکه به همان ردیف و قافیه نیست.» (مقدمه قزوینی، ص قیه- قیو).
تضمین:
حافظ دو مصراع از ظهیر را عینا تضمین کرده است:
1) ظهیر گوید:
مرا امید وصال تو زنده میدارد و گرنه بیتو نه عینم بماند نه اثرم
حافظ گوید:
مرا امید وصال تو زنده میدارد وگرنه هر دمم از هجر تست بیم هلاک
2) ظهیر گوید:
با کس غم دل مگوی زیرا که نماند یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
حافظ گوید:
غم در دل تنگ من از آنست که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
باز گشت به مقاله " یک فروغ رخ ساقی"