تبیان، دستیار زندگی
تجاهر به فسق- به‌قصد ملامت شنوی و تهذیب نفس و زدودن ریا- و دردنوشی و خرابات‌پروری و ترک مسجد و صومعه و روی‌آوردن به خرابات و پرداختن مفبچه و می‌مغان، که اوجش در شعر حافظ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تاثیر سنایی و انوری بر شعر حافظ

 حافظ

سنائی (متوفای 535 ق)

ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی از بزرگترین قصیده‌سرایان و مثنوی سرایان عرفانی و از بنیانگذاران ادبیات منظوم عرفانی فارسی است. شعر او پرشور، خوش‌بیان، متنوع، و تصایح او دلاویز است. تأثیر سنائی بر حافظ چندان از نظر صوری و ساختاری نیست، بلکه بیشتر محتوائی است. ظاهراً سنائی نخستین شاعری است که قلندریات عارفانه سروده و حدیث از مطرب و میخانه و خرابات درمیان آورده است. نخستین شاعری که رندنواز است سنائی است. تجاهر به فسق- به‌قصد ملامت شنوی و تهذیب نفس و زدودن ریا- و دردنوشی و خرابات‌پروری و ترک مسجد و صومعه و روی‌آوردن به خرابات و پرداختن مغبچه و می‌مغان، که اوجش در شعر حافظ  است، سرآغازش در شعر سنائی است.

شادروان فروزانفر می‌نویسد:

  1. «... بخصوص نوع شعر قلندری که نمودار آزادی فکر و نوعی سرکشی نسبت به رسوم و عقاید معمول و ارجمند نزد عامه آن عصر به‌شمار می‌رود، و حافظ آن‌را به اوج کمال رسانیده است، دستکار صنعت فکر و طبع معنی آفرین و فصاحت‌گستر حکیم سنائی است...» (سخن و سخنوران، ص 255).

اینک نمونه‌هایی از تضمین‌ها و اقتباس‌های حافظ از شعر سنائی و استقبال و افتقاهای او را نقل می‌کنیم.

الف) تضمین‌ها و شباهت‌ها:

1) سنائی: آنکه مستغنی بد از ما هم به ما محتاج بود

حافظ: ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

2) سنائی: مرد یزدان‌گر نباشی جفت اهریمن مباش

حافظ: مرد یزدان‌ شو و فارغ‌ گذر از اهرمنان

3) سنائی: ساقیا برخیز و می در جام کن

حافظ: ساقیا برخیز و در ده جام را

4) سنائی:

دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه   قالت رای فوادی من هجرک القیامه

حافظ:

از خون دل نوشتم  نزدیک دوست نامه  انی رأیت دهرأ من هجرک القیامه

5) سنائی:

گفتم که عشق و دل را باشد علامتی هم  قالت دموع عینی لم تکفک العلامه

حافظ:

دارم من از فراغش در دیده صد علامت  لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

6) سنائی:

گفتم وفا نداری گفتا که آزمودی   من جرّب المجرّب حلّت به الندامه

حافظ:

هر چند کازمودم از وی نبود سودم    من جرّب المجرّب حلّت به الندامه

7) سنائی

گفتا بگیر زلفم گفتم ملامت آید   قالت الست تدری العشق و الملامه

حافظ:

گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم     والله ما رأینا حبّا بلا ملامه

8) سنائی در بیت دوم از قطعه‌ای گوید:

مگر که جمله  بمردند و نیز شاید بود  خدای عزو جل جمله  را بیامرزاد

حافظ در پایان قطعه‌ای گوید:

نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند   خدای عزوجل جمله  را بیامرزاد

ب)برخی استقبال‌ها یا همانندی‌های وزن و قافیه ( بیت اول هر مدخل از آن سنایی و بیت دوم ازآن حافظ است ):

1) سوز و شوق ملکی بر دلت آسان نشود      تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود

گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود      تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

2) ای تماشاگاه جان‌ها صورت زیبای تو            ای کلاه فرق مردان پای تابه پای تو

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو             زینت تاج و نگین از گوهر والای تو

3) الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش     شراب تلخ ما راده که هست این روزگاری خوش

کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش        معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش

4) ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش            دلم پرنیش گشت و طبع پرنوش

ببرد از من قرار و طاقت و هوش                       بتی شیرین لبی سیمین بناگوش

انوری (متوفای 585ق)

اوحدالدین محمد بن محمد انوری از قصیده سرایان بزرگ قرن ششم است. در غزل‌سرائی نیز صاحب سبک شمرده می‌شود و در سرودن قطعه و رباعی نیز استاد است. انوری از قبیل سخنوران مضمون‌آفرینی چون خاقانی، کمال‌الدین اسماعیل و ظهیر فاریابی است، و نه از قبیل معنی اندیشانی چون سنائی و عطار و عراقی. شعر او باریک و بغرنج است و در دشواری همپایه شعر خاقانی است.

می‌توان گفت که حافظ به چیره‌دستی او در سخنوری با علاقه و اعجاب می‌نگریسته است.

تضمین و شباهت:

1) انوری در مطلع قطعه‌ای می‌گوید:

نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی   سلیما، ایل‌ها، لابلکه مرحوما و مسکینا

حافظ در پایان غزلی به مطلع «هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی» مصراع اول این بیت انوری را چنین تضمین کرده است:

خیال چنبر زلفش فربیت می‌دهد حافظ  نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی

2) انوری و حافظ هر دو، مصراعی از یکی از شعرای جاهلی عرب به نام فند زمانی (بر وزن: رند زندانی، متوفای حدود 70 ق) تضمین کرده‌اند. انوری در پایان قطعه‌اش گوید:

همی گویم به آوازی که جز جان را خبر نبود عسی الایام ان یرجعن قوماً کالذی کانوا

حافظ در پایان قطعه‌اش گوید:

بیا ای طایر دولت بیاور مژده وصلی  عسی الایام ان یرجعن  قوماً کالذی کانوا

3) انوری گوید:

دانی غرضم زمی پرستی چه بود    تا همچو تو خویشتن پرستی نکنم

حافظ گوید:

به می پرستی از آن نقش خود زدم برآب  که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

4) بسیاری از الفاظ و تعبیرات حافظ در دیوان انوری نیز سابقه دارد نظیر: نصیب / نصاب؛ افراز / افروز؛ راح / روح؛ قصه / غصه؛ کمان / کمین؛ آخر الدواء الکی؛ ازقاف تا قاف: طمع خام؛ سنگ و سبو؛ محال‌اندیش؛ زین مغرّق؛ چرخ سفله‌پرور؛ سپهر پر شده؛ حق به دست کسی بودن؛ من یزید؛ جماش؛ و ده‌ها نظیر آنها که در کتاب حاضر هر یک در جای مناسب خود نقل شده است.


باز گشت به مقاله " یک فروغ رخ ساقی"