حافظ هم مضمون گراست و هم معنیگرا

وجه امتیاز مهم دیگر حافظ در تلقی اوست از شعر. به یک تعبیر قدیمی میتوان شعرای فارسی را به دو دسته لفظگرا و معنیگرا تقسیم کرد که مثلا عنصری، انوری، خاقانی، و کمالالدین اسماعیل لفظگرا؛ و منوچهری، ناصرخسرو، عطار، و مولانا معنیگرا هستند. بعضی نیز به یکسان لفظگرا و معنیگرا هستند که بالطبع مقام هنری شامخی دارند. همچون رودکی، فردوسی، نظامی، ستائی، خیام و سعدی و حافظ. این تقسیمبندی حرف تازهای در بر ندارد. لذا، تقسیمبندی دیگری مطرح میکنیم که اندکی متفاوت با این تقسیم و کار سازتر است. و آن تقسیم شاعران به مضمونپرداز و معنیپرداز است. فرق «مضمون» با «معنی» این است که مضمون عبارتست از معنی جزئی متکی به مناسبات لفظی و رایج در سنت شعر و با موجودات و روابط شعری سر و کار دارد. معنی عبارتست از فکر و فرهنگی که لزوماً شاعرانه نیست ولی در شعر بیان میشود. به عبارت دیگر ما بازاء آن فقط عالم تخیلآمیز و مجازی شعر و سخن نیست، بلکه ما بازاء غیرشعری هم دارد و راه به زندگی میبرد.
این تفاوت با مثال بهتر روشن میشود. حافظ آنجا که میگوید:
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
بنفشه طرّه مفتول خود گره میزد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
ز شرم آنکه به روی تو نسبتش کردم
سمن بهدست صبا خاک در دهان انداخت
در این ابیات و نظایر آنها فقط مضمونسازی کرده است، که در جای خود دلنشین و هنری است، اما در همین غزل آنجا که میگوید:
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آب می لعل خرقه میشویم
نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
دیگر معنا آفرینی میکند. فقط به بیان روابط و ظرایف بین موجودات شعری نمیپردازد، بلکه به عالم خارج و سوانح احوال خود و کار و بار جهان و «وضع بشری» میپردازد.
یا آنجا که میگوید:
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحنها الانهار داشت
فقط مضمون آفرینی باریکاندیشانه و هنرمندانهای کرده است؛ اما در همین غزل، آنجا که میگوید:
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاینهمه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمّار داشت
وقت آن صوفی قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
معنی آفرینی میکند، حرف و حکمت میگوید، ایمان و عرفان و اخلاق میورزد.
آری حال معلوم میشود که سخنوران بزرگی چون انوری، خاقانی، ظهیر، و کمالالدین اسماعیل اصفهانی، با آن ید بیضا که در شعر و سخن دارند چرا جای شایستهای در ذوق و قضاوت هنری شعر دوستان نیافتهاند. و فقط از مورخان ادبی و بعضی از همتایان حرفهای خود تحسین و تلقی به قبول یافتهیاند. اینان با آنهمه ریاضت هنری، سخنپردازند و مضمونآفرین، نه معنیگرا و اندیشهورز و از انبوه خرده مضمونها هرگز جهان فکری منسجمی ساخته نمیشود. شعر سبک هندی نیز از فقر معنا، و فرط مضمون رنج میبرد.
عظمت هنری حافظ این است که در عین سخنوری و سخنکوشی هنری و رعایت لفظ، جانب معنی را فرو نگذاشته، بلکه مقدم داشته است. همین است که از خلال شعر زلالش، فرزانگیها او میدرخشد، و به ما حکمت و عبرت میآموزد. ظرایف مضمونپردازانه حافظ، ذوق زیبا شناختی ما را ارضاء میکند؛ ولی این شیرینی زودگذر است. آنچه دیرپاست اندیشهها ظریف و ظرافتاندیشه و جهان فکری و فکر جهانی اوست. به جرأت میتوان گفت که جهان شعری هیچ شاعر ایرانی به اندازه حافظ، زنده، ذیربط با واقعیات، و آکنده از نازکاندیشیهای روانشناختی و تنوع تجربه نیست.
منبع : حافظ نامه- خرمشاهی