تبیان، دستیار زندگی
ادوارد فـیتـز جـرالد : حافظ بهـترین آهـنگـساز واژه هاست ، زندگینامه او را بخوانید ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رند عالم سوز

زندگینامه حافظ

مینیاتور حافظ

"شمس‏الدین محمد "معروف به حافظ ، خواجه حافظ شیرازی , ملقب به لسان الغیب و ترجمان الاسرار ، عارف ، شاعر و غزلسرای بزرگ و بلند آوازه ایران ، در سده هشتم هجری متولد شده است.

از تاریخ تولد ، مدت عمر و احوال حیات حافظ , آگاهی ما بسیار اندك است ، ضمن آن كه تذكره ها و دیوان اشعار او نیز در این راه چندان گره گشایی نمی‏كند . در غالب مآخذ نام پدرش را "بهاء‏الدین " نوشته‏اند و ممكن است ، "بهاء الدین علی الرسم", لقب او بوده باشد.

تذكره نویسان نوشته‏اند كه نیاكان او از كوهپایه اصفهان بوده‏اند و نیای او در روزگار حكومت " اتابكان سلغری" از آن جا به شیراز آمده و در همان شهر ساكن شده‏اند و نیز چنین نوشته‏اند كه پدرش " بهاء‏الدین محمد" بازرگانی می‏كرد و مادرش ا ز اهالی كازرون بوده و خانه ایشان در دروازه كازرون بود.

ولادت حافظ در اول قرن‏های هشتم هجری و حدود سال 727 در شیراز اتفاق افتاد . پس از مرگ " بهاء الدین" پسران او پراكنده شدند , ولی " شمس الدین محمد" كه خردسال بود ، با مادر در شیراز ماند و روزگار آن دو به تهی‌‏دستی می‏گذشت ، به‏همین سبب حافظ همین‏كه به مرحله‏ای از رشد رسید ، در نانوایی محله به نانوایی مشغول شد‏ ، تا آن كه عشق به تحصیل كمالات او را به مكتب‏خانه كشانید و به تفضیلی كه در "تذكره میخانه" آمده است ، وی چندگاهی ایام را بین كسب معاش و آموختن سواد می‏گذرانید . پس از آن شیوه زندگی حافظ دگرگون شد و او در جرگه طالبان علم درآمد و مجالس‏ درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درك كرد و تتبع و تفحص در كتاب‏های مهم دینی و ادبی از قبیل " كشاف زمخشری" و "مطالع الانظار"," قاضی بیضاوی" و "مفتاح العلوم سكاكی" و امثال آن ها پرداخت و "محمد گلندام" معاصر و جامع دیوانش او را چندین بار در مجلس درس " قوام الدین ابوالبقاء"، "عبدالله بن محمد بن حسن اصفهانی شیرازی "(م 772 هجری ) مشهور به " ابن النفعیه نجم"، عالم و فقیه بزرگ عهد خود ، دیده و غزل‏های او را در همان محفل علم واجب شنیده است. چنان‏كه از سخن "محمد گلندام" برمی‏آید ، "حافظ" در دو رشته از دانش‏های زمان خود یعنی علوم شرعی و علوم ادبی كار می‏كرد و چون استاد او " قوام الدین"، خود عالم به قرات سبع بود ، طبعا حافظ نیز در خدمت او به‏حفظ قرآن با توجه به قرائت‏های چهارده گانه ممارست می‏كرد و خود در شعرهای خویش چندین بار بدین اشتغال مداوم به‏كلام الله اشاره كرده است و به تصریح تذكره نویسان , اتخاذ تخلص حافظ نیز از همین اشتغال نشات كرده است.

حافظ

روزگار جوانی حافظ مصادف بود با امارت "جلال الدین شاه شیخ ابوالاسحاق اینجو " ( 774 تا 754 ه ـ ق) در فارس . این پادشاه كه ممدوح حافظ شد و حافظ از دولت مستعجل او به نیكی یاد كرده است ، پادشاهی هنرپرور ، با ذوق و عشرت دوست بود , در سال 744 ه - ق بر فارس مستولی شد و خطبه و سكه به نام خود كرد . اما " امیر مبارزالدین مظفر" كه مردی متعصب و بی رحم بود , با او رقابت داشت . قساوت او تا به این حد بود كه توسط دو فرزند خود یعنی" شاه شجاع" و برادرش" محمود مظفری "به وضع دردناكی كور شد ( سال 754 ه- ق ) . پس از منازعات بسیار شیراز را گرفت و 4 سال بعد اصفهان را نیز از دست او خارج ساخت و او را اسیر كرده و به شیراز آورد . در آن جا او را به دست یكی از دشمنان قدیمی خود كه خون پدر را نیز می‏خواست ، همراه با پسر یازده ساله‏اش به قتل رسانید . به هر حال حافظ از عهد او ، رجال عصر او و خوشی‏های روزگار پادشاهی او ، با شوق و علاقه بسیار در غزل هایش یاد كرده است.

دوره دوم زندگانی حافظ ، مصادف با روزگار حكومت " امیرمبارزالدین محمد مظفر" بوده كه دوران تشویش خیال این شاعر بزرگ و شاعران بزرگ و دانشمندان دیگر بوده است ، زیرا به تعبیر خواجه از شمشیر او خون می‏چكید.

سروران را بی سبب می‏كرد حبس

گردنان را بی خطر سر می برید

و او كه خود را "خسرو غازی" پادشاه غازی می‏نامید ، به این نام درپوستین مردم می‏افتاد و به قول "محمود كتبی"، مورخ معروف "آل مظفر" هفتصد- هشتصد نفر را به دست خویش گردن زده بود و در سختگیری و تعصب آیتی بود و بدیهی است كه چنین شخصی خوش آیند خاطر شاعری بلندنظر و آسان گیر و رند و دشمن ریا و سالوس نمی‏افتاد . اما پسران او شاه "شجاع" و شاه "منصور"، مورد توجه و ممدوح حافظ بوده‏اند ، نیز سلاطین دیگر "آل مظفر" چون شاه "یحیی"، شاه "محمود" و "زین العابدین" و همچنین "سلطان اویس" و "سلطان احمد ایلكانی" كه در تبریز و بغداد حكومت داشته‏اند , همه در اشعار او یاد شده و شاعر روی هم رفته آن ها را ستوده است.

اواخر عمر حافظ مصادف با استیلای " امیر تیمور گوركانی" بر فارس بوده است و اگر ملاقات و دیداری ، او با حافظ داشته , اواخر عمر شاعر بوده است.

  1. گویند ، چون " امیر تیمور" فارس را تسخیر كرد و شاه منصور را كشت ، خواجه حافظ شیرازی را طلب كرد , چون حاضر شد ، "تیمور" آثار فقر را در چهره او نمایان دید . گفت : ای حافظ ! من به ضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب كردم تا سمرقند و بخارا را آباد كنم و تو آن را به یك خال هندو می بخشی . می‏گویی :
  2. اگر آن ترك شیرازی به دست آرد دل ما را
  3. به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
  4. حافظ گفت : از آن بخشندگی‏هاست كه بدین روز افتاده‏ایم !
حافظ

گذشته از مباحث مربوط به توحید و خداشناسی و بیان وحدت هستی ومقولات دیگر و نیز علاوه بر اصل رندی و خوش باشی ، مساله ای كه ذهن حافظ را به خود مشغول داشته، بیزاری از ریا و سالوس است كه به تجهیز ، خرمن دل و دین ریاكاران و مردمان را سوخته و خواهد ساخت.

گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و كرم كن كه نه چندان هنرست

حیوانی كه ننوشد می و انسان نشود

این ریا و سالوس انواع مختلف دارد و حافظ به برخی از آن ها اشارت كرده است :

ریا در وعظ و صنعت یعنی خودنمایی و سخن آرایی ،

گفتن سخنان شیرین امیدوار كننده برای عامه و باور نداشتن به آن ها ،

بی اعتنایی به اصول انسانیت به بهانه دیانت و فسق نهان همراه زهد آشكار و جز این ها . حافظ با آن كه با صوفیه به ویژه آن گروه كه پشمینه پوشی را دكان زراندوزی و صید قلوب ساده عوام ساخته‏اند ، نظر خوشی ندارد ، در برخی موارد كلام او یادآور مطالب و مقاصد صوفیه است و معلوم می‏گردد كه با اصل عرفان و تصوف نزاعی ندارد و خود او نیز سالك آن راه است . نزاع او با كسانی است كه این اندیشه عالی و مذهب والا را دكان ساخته‏اند و خرید و فروش می‏كنند.

حافظ چندین قصیده عالی و چند منظومه كوتاه محكم و تعدادی قطعات و رباعیات نیز سروده است . اما شهرتش بیشتر در غزل سرایی است و معمولا غزلیات او را كمال این نوع سخن و از هرحیث اوج غزل فارسی می‏شمارند و به ویژه استادی او در سرودن غزل‏های عارفانه به پایه‌‏ای رسیده كه تاكنون كسی به مقام او نرسیده است . در سراسر دیوان حافظ غزل‏های عرفانی بسیاری می‏توان یافت كه حتی برخی از غزل‏ها كه ظاهرا غزل عاشقانه است , می‏توان تعزلی عارفانه شمرد.

رند در لغت به معنی زیرك , حیله گر ،ریاكار و بی مبالات است . ولی در اصطلاح عارفان و صاحب دلان و اهل شهود معنای آن " آن كه ظاهر خود را در ملامت دارد و اندرونش سالم باشد."

لیكن حقیقت رندی به ویژه نزد حافظ یك جنبه , یك بعد ندارد و بلكه ابعاد گوناگون دارد , از آن جمله تجاهل العارف و غنیمت شمردن وقت ، ثبات عقیده و مخالفت با دمدمی بودن ، انتخاب شیوه عشق و وجدان بر طریقه عقل و برهان ، ظرافت طبع و رد خشونت ، فرهیخته بودن و به پختگی كوشیدن ، اعتقاد به جبر و ریشخند به كسانی كه به قدر عقیده دارند ، بلندی ایثار و تسامح و نداشتن تعصب ، سبكباری و ترك جهان گفتن و رهایی از حرصی و هوای نفس است كه به همه این موارد ، حافظ توجه داشته است.

حافظ رند است ، یعنی عارفی است كه پیش از رسیدن به وادی رندی در ایستگاه‏های مختلف اندیشه توقف كرده , ولی از همه آن ها عبور كرده و به رندی رسیده است . به عبارت دیگر ، می‏توان گفت كه زمانی مانند بسیاری دیگر همه چیز را كامل و بی عیب دیده و اعتقاد بر این داشته است كه دور فلك به شیوه عدل است و همچنین باور داشته است كه باید آدمی دل خوش باشد به این كه ظالم راه به مقصود نمی برد.

حافظ رند است ، یعنی عارفی است كه پیش از رسیدن به وادی رندی در ایستگاه‏های مختلف اندیشه توقف كرده , ولی از همه آن ها عبور كرده و به رندی رسیده است . به عبارت دیگر ، می‏توان گفت كه زمانی مانند بسیاری دیگر همه چیز را كامل و بی عیب دیده و اعتقاد بر این داشته است كه دور فلك به شیوه عدل است و همچنین باور داشته است كه باید آدمی دل خوش باشد به این كه ظالم راه به مقصود نمی برد.

غزل حافظ ، هم دارای سطوح عاشقانه چون غزل سعدی است ، هم دارای سطوح عارفانه چون غزل عطار و مولانا و عراقی و هم از سوی دیگر وظیفه اصلی قصیده را كه مدح است بر دوش دارد . از این رو شعر حافظ نماینده هر سه جریان عمده شعری قبل از اوست و قهرمان شعر او ، هم معبود و هم معشوق و هم ممدوح است .

شعر حافظ در محور عمودی ، بیشتر دنیوی و عاشقانه یا مدحی است و مضامین مختلف از جمله عرفان در محورهای لفظی است و كسانی كه شعر او را عرفانی می دانند به محور افقی توجه دارند ، یعنی ابیات او را مستقل می‏پندارند . در این كه بین ابیات حافظ ارتباط هنری ظریفی است , هیچ شك نیست . اما باید توجه داشت كه ارتباط طولی با وحدت موضوع فرق می‏كند و ارتباط ابیات او با هم گاهی از طریق تداعی واژه‏ها و معناها است . آن چه شعر او را از شعر شاعران گروه تلفیق جدا می‏كند , علاوه بر لطف خدادادی سخن این است كه حافظ ،شاعری سیاسی و مبارز هم هست و با زبان ایهام و طنز به مسائل حاد اجتماعی دوره خود پرداخته است و با نوع شاهان متظاهر و زاهدان ریایی و صوفیان دروغین به مبارزه ای جانانه مشغول بوده و از این رو شعر او پر از اشاره‏های تاریخی به اوضاع و احوال عصر اوست كه بسیاری از آن ها برما مجهول است . از سوی دیگر او در به كارگیری زبان ادبی یعنی استفاده كامل از بدیع و بیان و ایجاد روابط متعدد موسیقایی و معنایی بین كلمات گوی سبقت را از همگان ربوده است . در بدیع لفظی بیشتر به انواع جناس و سجع و در بدیع معنوی به انواع ایهام از قبیل ایهام تناسب ، ایهام تضاد ، ایهام ترجمه و تبادر و ایهام جناس و استخدام توجه دارد و در بیان عمده توجه او به استعاره تثبیه و سمبل است و از طرف دیگر شعر او از تلمیح به نكات و آموزه‏های عرفانی و قرآنی خالی نیست . ایهام در حافظ غوغایی است و بسامد آن از همه صنایع بیشتر است , به نحوی كه برخی آن را مختصه اصلی سبك حافظ شمرده‏اند .

شعر حافظ در محور عمودی ، بیشتر دنیوی و عاشقانه یا مدحی است و مضامین مختلف از جمله عرفان در محورهای لفظی است و كسانی كه شعر او را عرفانی می دانند به محور افقی توجه دارند ، یعنی ابیات او را مستقل می‏پندارند .

انواع مختلف ایهام در اشعار حافظ به گونه‏ای است كه این دیدگاه وجود دارد كه حافظ برای اولین بار این صنعت را كشف كرده است . دیگر از مشخصات عمده شعر حافظ ، طنز است كه آن را در همه زمینه ها از جمله در زمینه خیالی به كار برده است و در زمینه های فكری گاهی خیام را به یاد می‏آورد . اما به طور كلی دیوان حافظ خلاصه‏ای از همه جریانات مهم و عهده ادبیات پیش از او است . او به شعر همه شاعران بزرگ مخصوصا به اشعار معاصران خود نیمی از شاعران گروه تلفیق توجه داشت و بسیاری از غزلیات او اقتفای غزلیات آنان است . اما علو بیان ادبی او به همه نمونه های اصلی را تحت شعاع قرار می دهد.

در پایان تفالی به دیوان حافظ می‏زنیم تا حسن ختامی برای این مطلب باشد :

گل در بر و می بر كف و معشوق به كام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید درین جمع كه امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است و لیكن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

در مجلس ما عطر میامیز كه ما را

هر لحظه زگیسوی تو خوشبوی مشام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

از چاشنی قند مگو هیچ و ز شكر

زان رو كه مرا در لب شیرین تو كام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا كنج خرابات مقام است

از ننگ چه گوئی كه مرا نام زننگ است

وزنام چه پرسی كه مرا ننگ زنام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

وانكس كه چو ما نیست درین شهر كدام است

با محتسبم عیب مگوئید كه او نیز

پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

كه ایام گل و یاسمن و عید صیام است


منابع ومآخذ:

1- "سبك شناسی شعر" نوشته " سیروس شیمسا " ، انتشارات فردوس.

2- "مبانی عرفانی و احوال عارفان"، نوشته "دكتر علی اصغر حلبی"، انتشارات اساطیر.

3-"تاریخ ادبیات ایران " نوشته" ذبیح الله صفا "، انتشارات فردوس.

4-" تاریخ عصر حافظ" ، نوشته" قاسم غنی" ، انتشارات زوار.

5-" تاریخ تصوف در اسلام"، نوشته" قاسم غنی" انتشار زوار.

6-"راحت جان (شادی و امید با حافظ)" نوشته " صمد مهمان دوست"، انتشارات نوید شیراز.


مریم آموسا-شورای گسترش زبان و ادب فارسی