کتابهایی که مو به تن بچهها سیخ میکند
بچههای امروز نهتنها ترسو نیستند که مستقیما به استقبال وحشت میروند. بازار کتاب ایران اینروزها مملو است از کتابهای که حتی نامشان مو به تن آدم سیخ میکند. آیا این داستانهای ترسناک برای بچهها خطرناک نیست؟
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،قدیمیترها افسانههای جن و پری را دوست داشتند. نسلها بعدی با دراکولا و خون آشامها بزرگ شدند و از تونلهای وحشت شهربازی عبور کردند. اما شاید کسی فکر نمیکرد بچههای ایران امروز عاشق سینه چاک کتابهای مدرن وحشت آفرین از آب دربیایند. اگر به کتابفروشیهایی که جدیدا پاتوق بچهها شده سری بزنید، روی جلد کتابها (که اکثرا با جلدهای مشکی تزیین شدهاند)، اسمهای عجیبی میبینید. نام هایی چون: «تلفن مردهها»، «جام نحس»، «روح در آینه»، «مدرسه شوم»، «وحشت در خیابان شوک»، «گذرگاه اسکلت»، «به خانه مردگان خوش آمدید»، «اسرار هیولایی»، «قصههای سرزمین اشباه»، «جشن وحشت»، «روح همسایه»، «هیچ کس زنده نمیماند» و «نفرین اردوگاه سرد». نام هایی که خواندید واقعی بودند و این کتابها در ایران چاپ شدهاند.
تنها با بررسی آثار یکی از نویسندگان سبک وحشت به نام آر.ال استاین (نویسنده امریکایی کتابهای وحشت آفرین ویژه نوجوانان)، در فهرست کتابهای منتشر شده کتابخانه ملی ایران مشخص میشود در سه سال گذشته ۶۳ کتاب (گاه یک کتاب با چند ترجمه) ثبت شده است.
این تنها یکی از نویسندگان مورد علاقه نوجوانان ایرانی است. از آنتونی هورویتس، نویسنده بریتانیایی کتابهای سبک وحشت و فانتزی در پنج سال اخیر ۲۰ عنوان کتاب چاپ شده است و تقریبا تمام کتابهای نویسندهای به نام "دارن شان" (که خودش میگوید: غیر از وحشت به چیز دیگری فکر نمیکنم) به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شدهاند.
بچهها تا حدی به این گونه از ادبیات علاقهمند شدهاند که بر روی شبکه اینترنت برای نویسندگان محبوب خود وبسایت و وبلاگ ساختهاند و در مورد داستانهای هراسآور به تبادل نظر میپردازند. به نام بعضی از این وبسایتها توجه کنید: «نبرد با اهریمن»، «ایستگاه گرگینه»، «مریدها»، «دیوانهساز»، «ترس و دیگر هیچ»، «تونل هراس»، «شمشیر شیطانکش».
ادبیات جایگزینی برای ارضای نادرست هیجان
«تخیل خلاقه برای کودکان و نوجوان، امری لازم و حیاتی است. این قدرت تخیل و خلاقیت است که در نهایت به علم یا هنر میانجامد؛ از آن شعر و داستان میروید یا فرضیه و نظریه شکل میبندد. از آن گذشته، نوجوان بیتردید نیاز به هیجان و تعلیق دارد. نیاز به تخلیه روانی و تغذیه طبع کنکاشگر و هیجان طلب خود. این همان چیزی است که ارسطو کاتارسیس مینامد. از این جهت، موج اخیر انتشار ادبیات وحشتآفرین در کتابهای مربوط به کودکونوجوان میتواند مفید و سودمند باشد.» اینها حرفهای شهرام اقبالزاده است. مترجم و عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان. وقتی از او در مورد فایدهها و احیانا ضررهای ادبیات ترسناک برای بچهها میپرسم، پاسخ میدهد: «این سودمندی تا جایی است که برای خواننده کمسنوسال، آشنایی با ترس و آسودگی خاطر را به ارمغان بیاورد. او را در برابر ناشناختهها ایمن کند و به وی اعتماد به نفس ببخشد؛ چراکه ممکن است برخی از داستانهای ترسناک به تثبیت وحشت بیانجامد و ترس را در وجود نوجوان نهادینه کند و این مورد آخر میتواند خطرناک باشد.»
اصرار میکنم تا این «سودمندی» را بیشتر توضیح دهد. مگر آشنایی با ترس چه سودی میتواند داشته باشد؟ اقبالزاده اما در توضیح سودمندیهای احتمالی این کتابها موضوع را به سویی دیگر میبرد و میگوید: «بچهها با خاطرات بیشماری مواجه هستند. از باندهای فساد و تبهکار خارج از خانه تا دامها و خطرهایی که درون خانه و از طریق رسانههایی چون اینترنت آنها را تهدید میکند. ادبیات و کتابخوانی میتواند جایگزین سالمی برای ارضای هیجانات این گروه سنی باشد و حال که آنها خودشان از یک گونه ادبی استقبال کردهاند، چه بهتر که برنامهریزان اجتماعی و نیز والدین آگاه، با سیاستگذاری روشن و جهت دادن به این رویکرد، این استقبال را به فرصتی مناسب برای تخلیه هیجان و انرژی نوجوانان تبدیل کنند.»
ادبیات آری؛ خشونت نه
«ژانر وحشت با ماورا سرکار دارد. قهرمانان این کتابها با زشتیها میجنگند و نیروهای منفی را شکست میدهند. به کشف حقیقت و روشنایی میروند و دنیای بهتری خلق میکنند. این کتابها روحیه شجاعت بچهها را تقویت میکند.»
این حرفهای یکی از مترجمان کتابهای هراسآور است. ماندانا قهرمانلو که هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالان کتابهای ژانر وحشت را ترجمه میکند. اما او یک نگرانی بزرگ دارد: «خشونت نباید جای ماجراجوی را بگیرد. منظور از ادبیات وحشت، هرگز ترویج خشونت و زشتیها نیست.»
این مترجم میگوید:بچهها نصیحت را دوست ندارند. نباید به آنها دستور داد. اما نگران است که بعضیها سودجویی کنند و به جای ادبیات هراس آور که به عقیده او میتواند خیلیهم مفید باشد، ادبیات خشونت را به بچهها قالب کنند. «گاهی ادبیات وحشت از هراس و ماجراجویی فاصله میگیرد و به سمت خشونت میرود. بچهها احساسات لطیفی دارند، این کتابها تا وقتی روحیه اکتشاف و خلاقیت را بیدار کند مفید است، ولی کاش نگذاریم کتابهایی که کشتوکشتار، خشونت یا خرافه را ترویج میکنند، به اسم ادبیات وحشت به اتاق بچهها راه پیدا کند و روحیه لطیف آنها را خدشه دار کند.»
چه چیز بهتر از کتابخوانی
گیتا گرکانی سالها از عمر خود را صرف ترجمه کتاب برای نوجوانان و بزرگسالان کرده است. اخیرا هم یک مجموعه از داستانهای ترسناک نویسندهای به نام آنتونی هوروویتس را ترجمه میکند. او را در حالی که برای مسافرت به فرودگاه میرفت غافلگیر کردم. زیاد وقت نداشت تا از این مجموعه جدید حرف بزند. فقط گفت: «کجای این داستانها ترسناک هستند. هراس و وحشت، تنها پوسته ظاهری این کتابهاست. حتی بچهها هم میدانند این مسائل واقعیت ندارد و ترسناک نیست. اصل داستان، ماجراجویی و هیجان است. برای همین هم بچهها دوستشان دارند.»
گرکانی در حالی که منتظر بود آسانسور بالا بیاید تا چمدانهایش را در آن جا دهد، این نکته را هم اضافه کرد: «بگذاریم بچهها از این طریق با کتابخوانی عجین شوند. آنها از کارتونهای لوس و فانتزی خسته شدهاند و دیگر قصههای قدیمی برایشان جذاب نیست.»
مقابله با ترس به کمک کتاب
عصر شنبه است. چند نشریه ویژه نیازمندیهای محله را برای یافتن یک روانپزشک زیر و رو کردم. فایدهای نداشت. به ساختمان پزشکانی در منطقه سعادت آباد تهران میروم. تابلوهای سفید و نورانی نشان میدهند در این ساختمان مطب یک روانپزشک هم وجود دارد. ۶ طبقه را با پله بالا میروم تا نظرات دکتر ناصر فیوضی را هم پرسیده باشم. به منشی نمیگویم دقیقا از دکتر فیوضی چه میخواهم. میترسم جوابم کند. او حتما خیال میکند از ناراحتی روانی خاصی رنج میبرم. اما وقتی بعد از چند مریض نوبت به من میرسد هنوز نمیدانم با چه واکنشی روبرو خواهم شد. بعید میدانم تاکنون کسی از این روانپزشک پرسیده باشد: «کتابهای ترسناک برای بچهها مفید است یا نه!؟». پزشک میانسالی پشت میز نشسته. اول او شروع میکند و نام و سنم را میپرسد. وقتی از شغلم میپرسد، مثل این است که توپ را به میدان من انداخته باشد. حالا من رشته کلام را در دست میگیرم. به او میگویم کتابهای ترسناک ویژه نوجوانان در بازار زیاد شده و من گزارشی در مورد آن تهیه میکنم. با دقت یک پزشک همه حرفهایم را گوش میکند. کمی فکر میکند و بعد میگوید: « دلهره، اضطراب، خیالبافی و ترس از مشکلات ویژه سنین نوجوانی است. برای درمان این مشکلات پزشکان و متخصصان از روشهای درمانی متفاوتی سود میجویند. یکی از پرکاربردترین روشهای مقابله با ترسهای غیر منطقی، رویارویی مکرر و تعمدی فرد با موقعیت ترسناک است. اگر به نوجوان فرصت داده شود تا به تدریج با موقعیت ترسناک خو گرفته و آشنا شود، روند شرطی شدن از این موقعیت رنگ میبازد و با شکستن این روند، ترس نیز از بین میرود.»
از اینکه او هم از ادبیات ترسناک دفاع میکند تعجب میکنم. انتظار داشتم همانند پزشکهای دیگر محافظهکاری کند و هشدارهایی بدهد. خجالت را کنار میگذارم و میگویم: «آقای دکتر؛ راستش من قبل از شما با چند مترجم صحبت کردم که همه از این کتابها دفاع کردند. میخواستم برای اینکه گزارشم بیطرفانه باشد یک نظر مخالف و یا یک هشدار هم در آن بیاورم!». میخندد. میگوید تاکنون چنین خبرنگار صادقی ندیدهام!. کمی اخم میکنم که یعنی در مورد همکارانم حرف بدتری نزند. میگوید: «به نظر میرسد هنر و ادبیات راهکار مناسبی در روند رویارویی با ترس و تجربه آن را برای کودکان و نوجوان پدید آورده است. نوجوان میتواند با مطالعه آثار دلهرهآور، با مشکلات و ترسهای قهرمان داستان شریک شود و موقعیت کمخطر و به اصطلاح «آزمایشگاهی» رویارویی با ترس را تجربه کند. اما اینها به شرطی است که این قصهها به رشد بیمارگونه تخیل نیانجامد و ترس و اضطراب غیر منطقی ایجاد نکند. درواقع خانوادهها بهتر است با احتیاط بیشتری این کتابها را برای بچهها تهیه کنند.»
اینها حرف دل خودمان است
ترمه توحیدی، مهرماه به کلاس اول دبیرستان رفته است. او یکی از طرفداران پر و پا قرص ادبیات وحشت است؛ اکثر اوقات فراغت خود را یا در حال مطالعه کتابهای جدید است یا در سایتهای اینترنتی ویژه ادبیات ترس، به خواندن و نوشتن میپردازد. از او پرسیدم آخر چرا او و هم سنوسالانش تا این اندازه عاشق این کتابها شدهاند. پاسخش این بود: «شخصیتهای این داستانها، هم سن من هستند. احساسات، فکرها و حرفهایشان را درک میکنم. مشکلاتشان شبیه من است و من از آنها یاد میگیرم چطور با مشکلات خودم روبرو شوم. آنها در یک محیط افسانهای سعی میکنند با بدیها بجنگند و من در زندگی طبیعی»
ترمه البته فقط کتابهای جدید را دوست دارد. مثلا میگوید به کتابهای ژول ورن (نویسنده فرانسوی آثار ماجراجویانه قرن ۱۹) علاقه ندارد. چونکه به قول خودش ژول ورن «مدرن» نیست. ولی داستانهای دارن شان و یا آر.ال استان مد روز هستند و همه چیزشان شبیه زندگی خودمان است.
آری. این روزها بچهها به دنبال کتابهایی هستند که مو به تنشان سیخ کند