فیتیله روز کودک قسمت سوم از این همه سال كار و فعالیت، حتماً خاطرات خیلی زیادی دارید؟
حسن پورشیرازی نقش یك سوسمار را داشت كه وقتی توی جلد آن میرفت، همكاران زیپ او را میبستند. قرار بود هر بار یكی از همكاران زیپ را باز كند تا او از جلد سوسمار بیرون بیاید. یك شب یادمان رفت و او چند ساعت در جلد آن سوسمار زندانی شد. یا زمان پخش مسابقه «بازی، شادی، تماشا» خیلیها در كوچه و خیابان از من میپرسیدند قلقلی واقعاً نمی تواند حرف بزند؟ یك روز یك ناشنوای نوجوان در خیابان زد پشت من و با ایما و اشاره گفت كه قلقلی میتواند حرف بزند. از او پرسیدم از كجا میدانی؟ گفت:«چون وقتی پشتش به توست و حرف میزنی، او متوجه حرفهایت میشود ».
حرفهایش برایم خیلی جالب بود. خیلی از پدر و مادرها وقتی بچههایشان به طرفم میآیند و حرف میزنند، میگویند شما مال نسل ما هم بودهاید؛ راست میگویند. سابقه كار و فعالیت من به اندازه سن خیلی از پدر و مادرهای جوان است.
بچهها وقتی شما را میبینند چه میگویند؟
محبت دارند، حرفهای قشنگ میزنند، ولی خیلیهایشان دلشان میخواهد در برنامههای من شركت كنند. از دیدنشان خوشحال میشوم؛ چون میبینم تصویر خوبی از من در ذهنشان دارند. مثلاً وقتی در برنامه مرا داخل صندوق میگذارند و بچهها جیغ میكشند، احساس میكنم برایشان اهمیت دارم و دوستم دارند.حس شما نسبت به این واكنشها چیست؟
یك حس خوب. همین باعث میشود آنها را بیشتر دوست داشته باشم. با هر بچهای متناسب با سن و سالی كه دارد برخورد میكنم و سعی دارم خاطره خوبی از من به یادگار داشته باشند.بعد از این همه سال كار برای بچهها، چه حس و حالی دارید؟
خدا را شكر. هر روز احساس میكنم انرژیام بیشتر میشود. این انرژی را از بچهها میگیرم.حالا كه به گذشته نگاه میكنید، چه نظری در باره كارهایتان دارید؟
خوشحالم كه پیشرفت داشتم و در جا نزدهام. هر بار نوع كارم فرق كرده و سعیام این است كه برنامههایم طراوت و تازگی داشته باشد. تنوع در هر كاری لازم است.اگر دوباره به كودكی و نوجوانی برمیگشتید، چه كار میكردید؟
دوباره همین كار را میكردم، البته شاید به یك شیوه دیگر و كمی عمیقتر. خودم احساس میكنم كمی كوتاهی كردهام.در چه چیزی؟
كسی كه كاری مثل كار من دارد، باید زبانهای دیگر را هم بشناسد. من عربی را هم بلدم، ولی دلم میخواست انگلیسی و فرانسوی را هم بدانم.بچههای كوچك فامیل وقتی شما را میبینند، چه میگویند؟
ما دیگر كوچولویی در فامیل نداریم، همه بزرگ شدهاند. از بچههای خودم در باره كارها و برنامههایم میپرسم. آنها خیلی وقتها نظرهای خوبی میدهند، بهخصوص دخترم كه در رشته كارگردانی و بازیگری سوره تحصیل میكند.چند فرزند دارید؟
من هفتهای شصت هفتاد تا فرزند دارم! (میخندد) ولی به جز بچههای تماشاچی، سه فرزند دارم.یك دوقلوی دختر و پسر و یك دختر. دوقلوها هفده سال دارند و آن یكی كمی بزرگتر از آنهاست.
آنها میخواهند كار هنری را دنبال كنند؟
پسرم در كنار هنرستان و رشته كامپیوتر، با موسیقی ارتباط خوبی دارد. یكی از دخترهایم بجز تحصیل در رشته كارگردانی و بازیگری، موسیقی هم كار میكند، اما انتخاب راه آینده با خودشان است، آزادند كه در هر رشتهای كه بخواهند فعالیت كنند.حرف ناگفتهای هست كه بخواهید مطرح كنید؟
یك بازیگر یا مجری فكر نكند كه فقط بخواهد با بالا و پایین پریدن بچهها را شاد كند. بچهها ضمن تفریح به آموزش هم نیاز دارند، ما كه كار هنری میكنیم برای آنها نقش دوست، معلم و یا همراه را داریم. بچهها باید نوع درست كار ما را ببینند و ضمن تفریح و سرگرمی، آموزش هم ببینند. برای هدایت بچهها، همه ما باید با هم همكاری و كمك كنیم.حرفی هم برای نوجوانان دارید؟
از همه كسانی كه در طول این سالها به من چیزی یاد دادند و مرا همراهی و یاری كردند، تشكر میكنم و مدیون همه آنها هستم.امیدوارم نوجوانان قدر بزرگترهای خود را در خانواده، مدرسه و اجتماع بدانند و سپاسگذاری از آنها را به صورت عملی انجام دهند.
كیكاووس زیاری
منبع: روزنامه دوچرخه
