آسیبشناسی تطبیقی ادبیات پایداری ایران (2)

قسمت اول این مقاله را مطالعه کنید .
2-2. آسیب شناسی ساختارشناسانه ادبیات پایداری
تاکنون آنچه گفته آمد، آسیبشناسی عمومی ادبیات جنگ کشورمان و معطوف به عوامل تأثیرگذار بر آثار دفاع مقدسمان بود. حال میباید تأثیر این موارد را بر عناصر، فرم، زبان و ساختار خود آثار بررسی کنیم. به عبارت دیگر، پیش از این نگاه ما برونمتنی بود و اکنون به آسیبهای درونمتنی این ژانر ادبی در ایران میپردازیم.
مهم ترین آسیبهای احتمالی را که بسیاری از آثار ادب پایداری ما ممکن است دچار آن باشند، میتوان به شرحی که در پی میآید، طبقهبندی کرد.
1-2-2. غلبهی نگاه ایدئولوژیک بر معیارهای زیباییشناختی
بسیاری از نویسندگان ادبیات دفاع مقدس اذغان دارند که قصد و نیت آنان ارائه حرفها و پیامی است که به خاطر آنها متوسل به ادبیات شدهاند و در واقع قالب ادبیات صرفاً بهانهای برای بازگفتن آن پیام و حرفهاست.
نویسنده این سطور از جمله فرمالیستهای افراطی نیست که با ارائه پیام و حتی ایدئولوژی در ادبیات مخالف باشد، اما این چشم داشتی منطقی و بخردانه است که خواهان هماهنگی میان فرم و محتوا باشیم. بیشک ارزشمند بودن پیام و محتوا نمیتواند و نباید توجیهی بر ضعف و سستی فرم اثر باشد، چرا که فرمی سست و کمارزش خود تباه کننده و لطمهزننده به پیام اثر خواهد بود. بنابراین تأکید میکنم انتقاد ما نه متوجه ارائه پیام در اثر ادبی، که مربوط به مغفول ماندن معیارهای زیباییشناختی به بهانهی ارائهی پیامهای سیاسی _ مذهبی _ عقیدتی و به طور کلی با هر گرایشی میشود.
به هر رو، چیرگی خارج از توازن نگاه خاص عقیدتی یا سیاسی این خطر را دارد که اغلب نویسندگان جنگ در ایران را محدود به مخاطبان خاص میسازد.
مخاطبشناسی آثار دفاع مقدس آشکارا نشان میدهد علاقمندان و خوانندگان اغلب این آثار، کمابیش رزمندگان و بسیجیان و شرکتکنندگان در جنگ و یا نهادهای دولتی بودهاند و آثاری که غلبهی نگاه عقیدتی در آنها بارز بوده، نتوانسته است به بسامد مناسبی در عامهی خوانندگان دست یابد. در حالی که نویسنده حرفهای میکوشد دایره مخاطبان خود را فراختر گرداند، شمار فراوانی از نویسندگان جنگ در کشورمان عملا برای تعداد معدودی خواننده خاص مینویسند و بیگمان تا زمانی که این نویسندگان به توازن قابل قبولی میان محتوا و معیارهای زیباییشناختی آثارشان دست نیابند، نمیباید امید همگانی شدن و اقبال عمومی نوشتههایشان را در سر پروراند.
2-2-2. کلیشهگرایی و شعار زدگی در نثر و مضامین
ارائه خام و بیواسطه پیامهای عقیدتی اغلب بدل به شعارپردازی و کلیشهای شدن نثر و زبان و حتی مضامین و دیگر عناصر داستان میشود، حال آنکه نویسندگان موفق ادبیات جنگ کوشیدهاند به غیرمستقیمترین شکل پیام خود را عرضه و از شعارپردازی آشکار و تکرار کلیشههای مرسوم خودداری کنند.
متأسفانه کلیشهای بودن بخش بزرگی از داستانهای جنگ ما به آنجا میانجامد که خواننده از نخستین سطور _ بر اساس باورهای عقیدتی نویسنده _ طرح و پایان داستان، نوع عکسالعمل شخصیتها، پیام داستان و... را حدس میزند و میداند که نویسنده قرار است چه موعظهای برای او ارائه دهد.
نخستین و ویرانگرترین آسیب کلیشهگرایی از کف رفتن جذابیت متن برای خوانندهای است که پیشاپیش دست نویسنده را خوانده است.
به قول یکی از منتقدان ادبیات دفاع مقدس کشورمان، "در ادبیات جنگ استفاده صحیحی از نسبتهای دیالکتیک عوامل اجتماعی و عوامل فردی نشده است. فرد عمل میکند، بدون اینکه زمینه اجتماعی حرکت و تحول او نمایانده شود و بدون اینکه فرایندهای حاکم بر اجتماع از رهگذر حرکتهای فردی بازنموده شوند یا به تعبیری شخصیتهای ادبیات داستانی جنگ نه از طریق دیالکتیک سقوط و ظهور که بیشتر از طریق موقعیت فراهم آمده، عرضه شوند(...)" الف" شهیدمیشود، چون ایمان دارد یا "الف "مقاومت میکند چون به خداوند و نیروهای ماوراءالطبیعی اعتقاد دارد."(6)
طبیعی است که به این ترتیب، نهتنها عکسالعمل شخصیتها که طرح داستان و پیام آن پیشبینیپذیر است و این پیشبینیپذیری داستان به ملال خواننده میانجامد.
3-2-2. عدم واقعگرایی و تحریف واقعیات
یکی از خطرهای کلیشهگرایی، دور شدن از واقعگرایی است. زندگی واقعی پیچیدهتر، متنوعتر و پرفراز و نشیبتر از آن است که بتوان آن را در کلیشههایی محدود به نمایش گذاشت.
متأسفانه برخی از نویسندگان دفاع مقدس ما به صرف حقانیت و مظلومیت ما از پرداختن به وجوه گوناگون جنگ مانند نکات منفی جنگ، اشتباهاتی که ممکن است برای نیروهای خودی رخ دهد، ضعفهایی که ممکن است یک نیروی خودی دچار آن باشد، یافتشدن چهرهای مثبت در اردوگاه دشمن و... خودداری کردهاند تا مبادا به تضعیف نیروهای خودی پرداخته باشند.
همانگونه که پیش از این گفتیم، شاید این رویه توجیهی در طول مدت جنگ داشته باشد، اما پس از پایان جنگ میتوان و باید به جای ادبیات تبلیغی به ادبیاتی متفاوت روی آورد.
بیشک همواره بزدل نشاندادن همهی نیروهای دشمن و فرابشری بودن نیروهای خودی، خود ظلمی است بر ایثارگریها و فداکاریها و بار دشواری که اینان بر دوش کشیدند.
نمونهی این آسیب را در ادبیات شوروی نیز _ البته با شدت و حدت بیشتری _ میتوان یافت. نویسندگان شوروی چنان درگیر ایدئولوژی خود بودند که به ناچار همه کارگران را دارای تمامی فضائل اخلاقی به تصویر میکشیدند، گویی هیچ کارگر تنبل یا فرومایهای در آن کشور نمیتواند وجود داشته باشد. بر این اساس، هر سرمایهداری نیز لاجرم باید خونآشام و دیوسیرت باشد. سربازان دشمن نیز جملگی باید ترسو، بزدل، سفاک و بیرحم باشند. به همین ترتیب، در نیروهای خودی نیز گویی هیچ خائن یا ترسویی وجود ندارد.
طبیعتاً براساس این کلیشهگرایی گویی هیچ معضلی مانند بوروکراسی، ارتشاء، کمکاری و تنبلی در کشور یافت نمیتواند شود.
حاصل کار این بود که رئالیسم ادعایی نویسندگان شوروی در عمل تبدیل به نوعی ادبیات رمانتیک و غیر واقعگرا میشد، پارادوکسی که توضیح آن بهراستی مشکل بود: ادعای واقعگرایی داشتن، اما چشم پوشیدن از برخی واقعیات.
در چنین فضایی جای شگفتی نیست که از میان صدها و هزاران رمان ادبیات رئالیسم سوسیالیستی، آثار انگشتشماری مانند دن آرام ارزشمند تلقی شوند. نگاه دقیقتر به ماجرا نشان میدهد، این نمونههای استثنائی همچون دن آرام به سبب وفاداری نسبی به واقعیات ارزش یافتند. در دن آرام نویسنده گاه چنان در نشاندادن چهرههای انسانی حریف و نیز لغزشها و اشتباهات نیروهای خودی بیطرفی نشان میدهد که آدمی برای لحظاتی گمان میکند این اثر را یک نویسنده ضدکمونیست نوشته است. و باز بیهوده نیست اگر منتقد چپگرایی چون لوکاچ، نویسنده راستگرای سلطنتطلبی چون بالزاک را میستاید و او را جزو رئالیستهای بزرگ میشمارد. زیرا برخلاف نویسندگان همسلک لوکاچ که واقعیات را براساس باورهای سیاسی خود روایت میکردند، بالزاک چنان به واقعیات وفادار بود که آنها را حتی اگر برخلاف باورهایش بود، به تصویر میکشید.
براستی دشوار است که نویسندهای بتواند مانند بالزاک نمایش واقعیات ولو تلخ را بر باورهای خود مرجح بدارد، اما این نیز درسی تاریخی است که رئالیسم سوسیالیستی از این رو فروپاشید که نویسندگانش به سبب باورهایشان چشم بر پارهای واقعیتها فروبستند.
4-2-2. شخصیتپردازی کلیشهای
یکی از وجوه عدم واقعگرایی که اغلب در ادبیات دفاع مقدس ما به چشم میخورد، وجود شخصیتهای یکسره سیاه و سفید است. در این نوع آثار نوعی نگاههالیوودی حاکم است، به این معنا که آدمها بر دو دستهاند. در یک طرف، نیروهای خودی را داریم که جمیع فضایل را دارند و سفید سفید اند و آن سو "بدمن"های داستان صفآرایی کردهاند که سیاه سیاه و گردآمد همه رذایلاند.
به عبارت دیگر، در داستانهای اولیهی جنگ آنچه ارجح بود نمایش رخدادهای مهم بود و نه شخصیتپردازی. در این آثار شخصیت چونان عاملی تزئینی در داستان به کار گرفته میشود و فاقد پیچیدگی و تنشهای درونی است. شخصیتها در خدمت رخدادها هستند و طرح داستان بر اساس کنش شخصیتها شکل نمیگیرد. "معمولاً بسیاری از نویسندگان جنگ (...) پیش از اینکه دغدغهی آفرینش یک داستان با شخصیتهای ویژه داستانی را داشته باشند، سعی در ارائه چهرهی متجاوز و جنایتهای او در جنگ را دارند، به همین دلیل موضعگیری مشخص نویسنده در داستان و تحلیلهای غیرداستانی از مسائل سیاسی و جنگ، از داستاننویس چهرهای مداخلهگر عرضه میدارد."(7) حاصل این دیکتاتوری نویسنده نسبت به شخصیتهای داستان، تکآوایی شدن داستان جنگ را در پی دارد

5-2-2. تکساحتی بودن آثار و فقر مضمونی
بهترین آثار ادبیات جنگ در جهان معمولا آثاری هستند که صرفاً به مضمون جنگ نپرداختهاند، بلکه در کنار جنگ وجوه دیگر زندگی را نیز با مضامین و نگاهی فلسفی، جامعهشناسانه و یا حتی عاشقانه به تصویر کشیدهاند. در برخی از این آثار حتی جنگ نقش پسزمینه را ایفا میکند. به هر حال استفاده از مضامین دیگر و رنگآمیزی داستان جنگ با رخدادهای دیگر دستکم بر جذابیت اثر میافزاید و گسترهی مخاطبان را افزایش میدهد.
نمونه تجربههای موفق جهانی در این باره اندک نیست. در آثار جنگی چون وداع با اسلحه و ناقوسها برای که مینوازند از همینگوی، دکتر ژیواگو اثر پاسترناک، چهل و یکمین اثر بوریس لاورینف، قطار به موقع رسید ازهاینریش بل و... مضمون عشق؛ در جنگ و صلح اثر تولستوی، دیوار اثر ژان پل سارتر، امید، سرنوشت بشر و ضدخاطرات اثر آندره مالرو و... مضامین فلسفی؛ در نشان سرخ دلیری اثر استیون کرین، باز هم جنگ و صلح اثر تولستوی و... مضامین روانشناختی و... نقش مهمی در اعتلای اثر داشتهاند.
سخن کوتاه، اینکه آثار موفقی از این دست ارزشمند شمرده شدهاند، زیرا نهتنها به جنگ، بلکه به وجوه دیگر زندگی نیز پرداختهاند و درآمیختگی آنها را با مضمون جنگ نشان دادهاند.
متأسفانه در اغلب آثار جنگی ما آنچه مغفول میماند وجوه دیگر زندگی و مایههای روانشناختی، فلسفی، عاشقانه، جامعهشناختی و... است تا جهان داستانی جنگ را زیباتر و جذابتر گرداند.
6-2-2. یکنواختی در سبک و دیگر عناصر داستانی
آنچه در بیشتر آثار دفاع مقدس ما دچار تکساحتیگرایی است، تنها مضمون نیست، بلکه ما در بسیاری موارد نمونههایی از فقر و یکنواختی در سبک، چینش (Setting)، فضا، شخصیتها، طرح و... را میتوانیم باز شناسیم. برای نمونه میتوان بر این پرسشها تأمل کرد: چرا قریب به اتفاق آثار جنگی ما در مکتب رئالیسم نوشته شدهاند؟ چرا ما رمانها و داستانهایی در قالبهای سوررئال، اکسپرسیونیستی، مدرن یا پستمدرن و... نداریم یا نمونههایشان بسیار محدود اند؟
چرا ما گرفتار محدودیت تیپها در آثار جنگی خود هستیم؟ برای نمونه، در چند اثر داستانی ما، طبقهی زنان روشنفکر به تصویر کشیده شده است؟ چرا فضاهای دور از جنگ مثلاً تهران به رغم مشارکت غیرمستقیم در جنگ کمتر در ادبیات جنگ ما دیده میشود؟
چرا قریب به اتفاق آثار جنگی ما در مکتب رئالیسم نوشته شدهاند؟ چرا ما رمانها و داستانهایی در قالبهای سوررئال، اکسپرسیونیستی، مدرن یا پستمدرن و... نداریم یا نمونههایشان بسیار محدود اند؟
چرا ما گرفتار محدودیت تیپها در آثار جنگی خود هستیم؟
با بررسی عناصر داستانی آثار دفاع مقدس کشورمان و تحلیل آماری آنها میتوان دریافت بیش از 95 درصد این آثار دارای شخصیتها، زمان و مکان، فضاپردازی، مضمون، طرح، سبک و عناصری مشابه و همانند هستند.
7-2-2. غلبهی خاطرهنگاری بر ادبیات دفاع مقدس
بخش عمدهای از آثار ادبیات دفاع مقدس ما را خاطرهنگاریهای رزمندگان تشکیل میدهد، زیرا بیشتر کسانی که در این حوزه دست به قلم بردهاند، نه نویسندگانی حرفهای که شرکتکنندگان در جنگ بودهاند که تحت تأثیر تجارب خود به کار ثبت دیدههایشان پرداختهاند.
بیگمان خاطرهنگاری یکی از قالبهای واجب و لازم در ادبیات است و از این قالب میتوان بهرههای فراوانی نیز برد. اما زمانی میتوان سخن از آسیبشناسی به میان آورد که خاطرهنگاری بر داستان چیرگی یابد و حتی داستانهای جنگ ما در عمل حکم خاطرهنگاری داشته باشد. در باب چرایی تفوق خاطرهنویسی بر داستان کوتاه و داستان کوتاه بر رمان در ادب پایداری ما جسته و گریخته اشاراتی شده است و جای دارد در این باره پژوهشهای فزونتری صورت گیرد.
به گمان نگارنده، خاطره نوشتهها نه به خودی خود، بلکه همچون منبع و گنجینهای برای استفادههای نویسندگان حرفهای میتواند مفید باشد، اما این خاطرهنوشتهها که اغلب بهرهی اندکی از ادبیت دارند، به سبب شخصی بودن بیش از حدشان حتی چندان به کار جامعهشناسی ادبی و یا نقد نمیآیند. از آن گذشته وفور این نوع آثار همانگونه که گفته شد به نوعی داستانهای دفاع مقدس را نیز تحت تأثیر قرار داده و بسیاری از این داستانها عملاً حکم خاطرهنوشته را یافتهاند.
متأسفانه بسیاری از نویسندگان جنگ ما، تحت تأثیر الگوی خاطرهنویسی بیش از آنکه خلق کنند، ثبت میکنند. از این رو، کارشان اغلب شبیه گزارشهای ژورنالیستی میشود و حاصل امر به نثری غیر داستانی، عدم شخصیتپردازی، عدم توجه به پیچیدگیهای رخدادها، عدم نگاه روانشناختی، جامعهشناختی و فلسفی به رخدادها و شخصیتها، برداشت مکانیکی از رویدادها، نبود تنشهای داستانی و در نهایت به عدم جذابیت اثر میانجامد.
گذشته از آن، خاطرهنگاشتهها صرف نظر از ارزش سندی آنها، آثاری دارای تاریخ مصرفاند، زیرا به ثبت و روایت رخدادهای زمان و مکان خاصی میپردازند. از این رو، این نوع از آثار به قول برخی از منتقدان "درزمانی"اند و نه فرازمانی، حال آنکه آثار ادبی متعالی فرازمانیاند. جنگ و صلح و آثاری از این دست را در تمامی طول تاریخ خواهند خواند، زیرا فاقد تاریخ مصرفاند و صرفاً بر اساس ثبت رخدادها و خاطرات فراهم نیامدهاند.
8-2-2. پرهیز از مضامین و نگاه انتقادی
شاید این گفته به نظر غریب و شگفت بنماید، اما گاه محقبودن آدمی و یا ظفرمندی او نیز میتواند آسیب خاص خود را داشته باشد. نیچه باور داشت که دورههای شکستهای نظامی، دورههای شکوفایی فرهنگی در کشورش بوده است و اینکه کشورش با پیروزی نظامی بر فرانسه در حیطه فرهنگی از آن کشور عقب افتاد. شاید از همین روست که بهترین آثار ادبیات جنگ در آلمان به مانند در جبهه غرب خبری نیست (پس از شکست در جنگ جهانی اول) و داستانهای هاینریش بل، ولفگانگ بورشرت، زیگفرید لنتس و امثال آنان (پس از شکست در جنگ جهانی دوم) با رویکردی انتقادی نوشته شد. شاید پذیرش نقش منفی آلمانیها در جنگ از سوی ایشان و شکست در جبهههای نبرد، ناچار آنان را فروتن ساخته و موضعی انتقادی و واقعگرایانه به آثارشان بخشیده بود. شاید به همین دلیل است که ادبیات انتقادی جنگ آلمان پس از جنگ دوم بر ادبیات روسیه پیروزمند که در جنگ با آلمانیها صاحب حقانیت بیشتری بود، برتری مییابد.
در آثار معتبر ادبیات جنگ جهان، اغلب برتری با آثاری بوده است که نگاه انتقادی خود را از کف ندادهاند. در برهنهها و مردهها، آرتور میلر کلیشهها را میشکند و سربازان کشورش را از تیپهای گوناگون برمیگزیند و حتی چهرههایی منفی را نیز در اردوگاه خودی به تصویر میکشد.
همینگوی که خود در جنگ اسپانیا در صف جمهوریخواهان جنگیده بود از وسوسه پرداختن اثری تبلیغی به سود جمهوریخواهان نجات مییابد و در ناقوسها برای که مینوازند اثری با پیچیدگیهای هنری به دست میدهد. گی دوموپاسان جسارت میکند و در داستان درخشان خود تپلی زنی فاحشه را قهرمان جنگی خود قرار میدهد.
رمان رنگینکمان قوه جاذبه اثر توماس پینچون به رغم صحنههای تهوع آورش از جنگ، خاتم الکتاب همه کتابهای جنگی لقب میگیرد.(8)
شاید بر همین اساس است که موفقترین آثار ادبیات پایداری ما آنهایی هستند که دارای این نگاه انتقادی بودهاند.
9-2-2. عدم خلاقیت و گرتهبرداری از نویسندگان دیگر
نهتنها خاطرهنویسی و گرایش به ثبت گزارشگونه آثار همچون ابزاری برای حل مشکل عدم خلاقیت استفاده شده است، که در برخی موارد دیگر نویسندگان بر اساس گرتهبرداری از ادبیات جنگ دیگر کشورها کوشیدهاند این داستانها را ایرانیزه گردانند. اما این کوششها اغلب به سبب تفاوتهای فرهنگی و جغرافیایی و شخصیتی قهرمانان داستان موفق از کار درنیامده است. لاجرم در اینگونه اقتباسها نویسنده ایرانی کوشیده است طرح داستان را اخذ و شخصیتهای ایرانی را با ویژگیهای ایرانی در این طرح وارد کند.
در این گرتهبرداریها برخی از نویسندگان با گرایش چپ از ادبیات رئالیسم سوسیالیستی الهام گرفتهاند، اما حتی در بهترین نمونهها، نوع واژگان و اصطلاحات و تصویرپردازیها منشاء الگوبرداری را لو داده است. کارگرانی که سلاح به دست میگیرند و "رفقا" را دعوت به مبارزه علیه مزدوران امپریالیسم میکنند، به راحتی در رمانهای سوسیالیستی قابل بازیابی هستند و باز بیآنکه نامی ببریم، برخی نویسندگان دیگر نیز چشم به نمونههای آلمانی و امریکایی ادبیات جنگ دارند و موقعیتها و صحنهها و دیالوگهای آثارهاینریش بل و ارنست همینگوی را بازسازی میکنند. گرچه برای برخی ملاحظات از آوردن نمونههایی در این باره خودداری میکنیم، اما خوانندگان دقیق به راحتی میتوانند به مقایسهای تطبیقی میان ادبیات جنگ خود و کشورهای دیگر بپردازند و گرتهبرداریها را کشف کنند.
10-2-2...
و به پایان آمد این دفتر، حکایت اما همچنان باقیست. این بند را به نشانه حرفهایی میگذاریم که ناگفته باقی ماندند. طبیعتاً این فهرست میتواند از سوی خوانندگان ادامه یابد.
3- راهکارهایی برای برونرفت از آسیبهای ادبیات پایداری
طبیعتاً خود به خود راهکارها و راه حلها در دل آسیبشناسی نهفته و مستقیم یا غیرمستقیم به آنها اشاره شده است. با این حال، برای ختم مقال، فهرستوار _ برای پرهیز از اطناب فزونتر _ به مهمترین آنها اشارهای میکنیم و در میگذریم:
1-3. تغییر سیاستگذاریهای نهادهای دولتی از گرایشهای نظارتی _ تولیدی به گرایش حمایتی در حوزه ادبیات پایداری.
2-3. حمایت نهادهای دولتی از پژوهشهای نظری، نقد و آسیبشناسی آثار ادبیات دفاع مقدس.
3-3. ایجاد مراکز تخصصی برای پژوهشهای ادبیات جنگ با رویکرد حرفهای.
4-3. قطع حمایت و عدم ارائه رانتها و سوبسیدها به آثار ضعیف.
5-3. الویت بخشیدن به ملاکهای هنری و ادبی در حمایت از آثار ادب پایداری.
6-3. تسامح بیشتر از سوی نهادهای دولتی نسبت به آثار انتقادی و حتی مخالف جنگ.
7-3. اولویتبندی در جذب و جلب همکاری نویسندگان حرفهای به نسبت نویسندگان تازهکار و ارائه خدمات به این نویسندگان (در اختیار گذاردن اسناد و مدارک جنگ، امکان استفاده از آرشیوها و امکانات دولتی برای امر تحقیق و پژوهش، برگزاری نشستهای تخصصی، فراهم آوردن تورهای تحقیقی در مناطق جنگزده و...).
8-3. به موجودیت شناختن آثار نویسندگان دگراندیش، شرکتدادن آثار آنان در سمینارها و جشنوارهها، نقد و بررسی منصفانه این آثار و...
پانویسها
1. ایرانی، ناصر. مجموعه مقالات سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان، بنیاد جانبازان انقلاب اسلامی، 1373. ص. 53.
2. کوثری مسعود، بررسی جامعه شناختی داستانهای کوتاه جنگ (ادبیات جنگ و موج نو)، به اهتمام شاهرخ تندرو صالح، فرهنگسرای پایداری، 1382، ص 134.
3. کمری علیرضا، نگاهی دیگر پیرامون ادبیات دفاع مقدس و جنگ (نام آورد: دفتر اول)، دفتر ادبیات و هنر مقاومت، 1380، ص 18.
4. همان، صص 11 و 12.
5. بینیاز فتح الله، نگاهی به ادبیات پایداری (ادبیات جنگ و موج نو)، به اهتمام شاهرخ تندرو صالح، فرهنگسرای پایداری، 1382، ص. 25
6. سلیمانی، بلقیس، تفنگ و ترازو ، نشر روزگار، 1380، ص. 28.
7. همان، ص. 25.
8. برجس آنتونی، 99 رمان برگزیده معاصر، ترجمه صفدر تقی زاده، نشر نو، 1369، ص. 238.
نویسنده : رضا نجفی - سایت فیروزه