تبیان، دستیار زندگی
من از خدا تعجب می كنم كه چرا یهودی، مگس و ایرانی را خلق كرده است. با این طرز فکر است که وقتی به صدام حسین می گویند چرا بر سر مردم ایران بمب شیمیایی می ریزی می گوید که مگر شما برای کشتن حشرات و مگس از ابزار شیمیایی استفاده نمی کنید؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یهودی، مگس، ایرانی
صدام

شخصیت صدام

صدام یك دایی به نام خیرالله طلفاح داشت كه پدر عدنان خیرالله وزیر دفاع عراق بود اما صدام وقتی11-10 ساله بود چون ناپدری داشت و او را تحمل نمی كرد،از خانه فرار كرد و به خانة دایی خود آمد. دایی او نیز استوار ارتش بود اما به دلیل مسائل كودتا و... از ارتش اخراج شده و در مدرسه ای درس می داد. او در قبیله البینجات تنها كسی بود كه دستش به دهانش می رسید و این فرد، صدام را تربیت كرد.

وقتی صدام 17-16 ساله بود خیرالله طلفاح او را ترغیب می كرد كه برادرش سعدی (دایی دیگرصدام ) را بكشد. خیرالله طلفاح كتابی داشت، یكی از حرف های آن این بود كه: من از خدا تعجب می كنم كه چرا یهودی، مگس و ایرانی را خلق كرده است. با این طرز فکر است که وقتی به صدام حسین می گویند چرا بر سر مردم ایران بمب شیمیایی می ریزی می گوید که مگر شما برای کشتن حشرات و مگس از ابزار شیمیایی استفاده نمی کنید؟

اینها با این تدبیر آمدند و جنگ با ایران را به احمد حسن البكر كه رئیس جمهور بود پیشنهاد كردند اما او نپذیرفت؛ هم به دلیل كهولت سن و هم به خاطر اینكه سیاست مدار كار كشته ای بوده و صدام معاون او بود كه اینها هم شهری و هم طایفه ای هستند.

البكر نظامی بود و پسری به نام هیثم داشت كه برادرهای صدام او را گرفتند و بردند و در 17 ژوئیه 1986 كودتا كردند كه البكر به سركار آمد، پسر او باجناق صدام بود یعنی خیرالله طلفاح یكی از دختران خود را به صدام داده بود و یكی را هم به پسر حسن البكر.

به البكر می گویند: اگر پسر خود را می خواهی چیزی را كه ما به تو می گوئیم امروز باید در تلویزیون اعلام كنی و البكر هم می گوید من صدام را به عنوان جانشین خود اعلام می كنم.

من از خدا تعجب می كنم كه چرا یهودی، مگس و ایرانی را خلق كرده است. با این طرز فکر است که وقتی به صدام حسین می گویند چرا بر سر مردم ایران بمب شیمیایی می ریزی می گوید که مگر شما برای کشتن حشرات و مگس از ابزار شیمیایی استفاده نمی کنید؟

صدام روی كار می آید و بعداً صدام، زن هیثم را برای برادرش می گیرد، عدنان خیرالله كه وزیر دفاع بود و با صدام اختلافات عمیق خانوادگی داشت، گفت این خواهر من بچه و شوهر دارد اما صدام گفت: من می گویم زن هیثم از او طلاق بگیرد و زن برادرم شود.

بچه های اسیر می گفتند یك روزبرای ما هندوانه آوردند، فرماندة آنها نزد ما آمد وگفت كه به اینها هندوانه می گویند و نباید با پوست بخورید و... یا یك زمانی یك پنكة سقفی برای رزمنده ها نصب كرده بودند كه دوباره به معرفی آن پرداختند یكی از اسراهم در جواب آن فرد می گوید ما اینها را در گاوداری هایمان استفاده می كنیم.

این طرز تلقی ای بود كه آنها از ایرانی داشتند. صدام با قلدری تمام آمد و 36 كشور هم برای كمك به اوآمدند حتی هندوستان و پاكستان در ساختن سلاح هسته ای به عراق كمك كردند اسپانیا، انگلیس، فرانسه، برزیل، آمریكا، آلمان و... هم از عراق پشتیبانی می كردند.

دربارة اینكه گفته اند ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند اسناد زیادی وجود دارد. اسیری بود به نام ابی العلی در پادگان حشمتیه و درجه دار بود، من با او صحبت می كردم، می گفت ما حدود سوسنگرد افرادی پاسدار را اسیر كردیم و بردیم، بنزین بر سر آنها ریختیم و آنها را سوزاندیم وقتی دلیل آن را پرسیدیم گفتند اینها آتش پرست بودند و نهایت آرزوی آنها این است كه آنها را بسوزانیم.

یك تكنسین سودانی بود كه اسیر شده و به عنوان سرباز معمولی به جنگ آمده بود. به او گفتم در عراق چه می كردی؟ گفت: روزها به صورت خصوصی ریاضی درس می دادم و شب ها در رستورانی حسابدار بودم. بعد حزب بعث به من گفت باید به جنگ بروی و من به جنگ آمدم. گفتم: آیا خوشحال بودی كه به جنگ ما آمدی؟

البته همه عراقی ها مثل صدام فکر نمی کردند. مثلا حسین كامل می گوید: ایرانی ها ملت بزرگ و قابل احترام هستند و این ما بودیم كه به آنها حمله كردیم و این ما بودیم كه از سلاح شیمیایی استفاده كردیم.

گفت: بله، همان موقع صدای اذان ظهر را شنید و گفت من باور نمی كنم كه شما مسلمان باشید.

عراق به روایتی 7 ساعته كویت را گرفت و به روایت دیگر 3 ساعت و 20 دقیقه. اما در مقابل عراقی ها از گرفتن ابادان هم ناتوان بودند، بنابراین به محاصرة آن اكتفا كردند.

البته همه عراقی ها مثل صدام فکر نمی کردند. مثلا حسین كامل می گوید: ایرانی ها ملت بزرگ و قابل احترام هستند و این ما بودیم كه به آنها حمله كردیم و این ما بودیم كه از سلاح شیمیایی استفاده كردیم و ایرانی ها اصلاً تكنولوژی آن را نداشتند. حسین كامل، ابتدا رانندة حسن البكر بوده، كم كم رشد می كند و جزء محافظان صدام می شود و بعد محافظ خانواده صدام و با یكی از دختران صدام به نام رقد ازدواج می كند و 2 برادر دیگر خود را می آورد و آنها نیز 2 دختر دیگر صدام را می گیرند.

گفتگوی فارس با مرتضی سرهنگی (باتلخیص)