تبیان، دستیار زندگی
تقی متّقی از شاعران بزرگ‌سالی است که قلبش برای کودکان می‌تپد. از خواندن شعرهایش هم حوصله‌ی آدم سر نمی‌رود. او در سال 1340در آلمان به دنیا آمد (آلمان نام روستای‌شان در استان گیلان است) در گیلان تا دبیرستان را خواند و بعد به قم رفت و در آنجا طلبه شد تا درس‌
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفت‌وگو با تقی متّقی

تقی متقی

شاعر کودکان و نوجوانان

تقی متّقی از شاعران بزرگ‌سالی است که قلبش برای کودکان می‌تپد. از خواندن شعرهایش هم حوصله‌ی آدم سر نمی‌رود. او در سال 1340در آلمان به دنیا آمد (آلمان نام روستای‌شان در استان گیلان است) در گیلان تا دبیرستان را خواند و بعد به قم رفت و در آنجا طلبه شد تا درس‌های دینی بخواند. الان هم در کنار سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان، سردبیر مجله‌ای بزرگ‌سال است و کارهای پژوهشی انجام می‌دهد؛ امّا به قول خودش اصل، شعر است و کودکی و دیگر هیچ.

- از شهر و روستای‌تان برای‌مان بگویید! بزرگ شدن در روستا چه حال و هوایی دارد؟

من فکر می‌کنم که بزرگ شدن در روستا با مردم صاف و ساده‌ای که چشمی به بارش آسمان دارند و چشمی به رویش زمین، همه‌ی این نعمت‌ها را نیز لطف و رحمت الهی می‌دانند، اینها در پاکی و صفای دل و پرورش مذهبی ما بسیار تأثیر داشته است.

- فرق کودکی‌ها زمان شما با الان چیست؟

قبل از انقلاب امکانات مثل الان وجود نداشت. مردم حتّی تلفن نداشتند؛ اما اکنون خیلی‌ها تلفن همراه دارند. بچّه‌ها به رایانه، اینترنت، رادیو و تلویزیون دسترسی دارند و خیلی چیزهای پیشتری بلد هستند. البته زمان ما بازی بچّه‌ها صفا و صمیمیّت خاصّی داشت و دوستی‌ها بیشتر بود.

- با اینکه آن زمان، امکانات کمی در مدرسه‌ها وجود داشت، شما چگونه درس می‌خواندید؟

من، بچّه‌ی درس خوانی  بودم. از اوّل ابتدایی تا پایان دوره‌ی متوسطه، همیشه نمره‌ها و معدّل درسی و انضباطم «خوب» یا «عالی» بود. البته ریاضی‌ام همیشه ضعیف بود.

- در کودکی بیشتر چه کتاب‌هایی می‌خواندید؟

در زمان ما هم کتاب کودک کم بود و هم کتابخانه کم پیدا می‌شد. از مجلّه‌ها جور واجور امروز هم در آن دوره خبری نبود. تنها نشریه‌ای که برای کودکان منتشر می‌شد کیهان بچّه‌ها بود که به روستای ما نمی‌رسید. یادم هست اولین کتاب غیر درسی که خواندم. یکی از کتاب‌های «قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب، نوشته‌ی استاد مهدی آذر یزدی بود. بعد از آن کتاب «اشراف‌زاده‌ی قهرمان، نوشته‌ی استاد محمود حکیمی بود که خیلی تحت تأثیرم قرار داد.

- از چه زمانی متوجّه شدید شما هم می‌توانید شعر بگویید؟

اولین بار که شعر به سراغم آمد، کلاس پنجم ابتدایی بودم. شعری نوشتم که با دوستان دیگر به‌صورت سرود، دسته‌جمعی می‌خواندیم. از این شعر چیزی در خاطرم نمانده است. امّا همان زمان گربه‌ای داشتم که خیلی دوستش داشتم، یک روز فهمیدم گربه‌ام مرده است و خیلی ناراحت شدم و برای گربه‌ام شعری گفتم. بعدها در دبیرستان دوباره شعر به سراغم آمد و شعر می‌گفتم. کم‌کم با شعر دوست شدم و با مطالعه و تجربه اندوزی بیشتر در جادّه‌ی شعر قرار گرفتم.

- چرا هنوز هم برای بچّه‌ها شعر می‌گویید؟

من فکر می‌کنم که هر انسانی، کودکی در درون خودش دارد؛ کودکی که مثل یک دوست صمیمی همیشه با اوست. اعتقادم این است؛ شاعران و نویسندگانی که برای کودکان شعر و داستان می‌نویسند، زندگی همین کودک درون خودشان را می‌نویسند.

- تا به حال چند تا شعر سروده‌اید؟

تاکنون 2 مجموعه‌ی شعر برای کودکان به نام‌های «گل، باد، باران، و «بزغاله خانم» و دو مجموعه نیز برای نوجوانان به نام‌های «آوازهای ارغوانی» و «ابرهای دور گرد، شاعرند» چاپ شده است. شعرهای زیادی هم دارم که برخی از آنها در مجلّات کودک و نوجوانان چاپ شده‌‌اند و برخی دیگر هنوز جایی چاپ نشده‌اند.

- وقتی خیلی دل‌تان بگیرد یا مشکل بزرگی داشته باشید، چه می‌کنید؟

دعا می‌کنم. به مکان‌های مقدّسی مثل حرم حضرت معصومه(س) و مسجد مقدّس جمکران، که به امام زمان (ع) تعلّق دارد، می‌روم و دعا می‌خوانم تا مشکلم حل شود.

- فکر می‌کنید چرا آدم با فکر کردن به خدا، پیامبر، امامان و رفتن به حرم آنها دلش آرام می‌شود و احساس خوبی پیدا می‌کند؟

در قرآن کریم آمده است: «با یاد خداوند دل‌ها آرام می‌گیرد،» فکر می‌کنید چرا؟ چون خداوند منبع همیشگی قدرت، علم، کمال، مهربانی و همه‌ی صفات نیک و برتر است و هر کس به این منبع متّصل شود از دیگران بی‌نیاز شده و احساس آرامش می‌کند.

- اگر به شما بگویند یک چیز از امام زمان (عج) بخواهید که حتماَ اجابت می‌شود، از ایشان چه خواهید خواست؟

ظهور آن حضرت را خواهم خواست؛ چون که همه‌ی مشکلاتی که بشر امروز دارد، با ظهور امام زمان درست می‌شود و انسان‌ها به سعادت و خوشبختی می‌رسند.

- نام چند کتاب خوب را به ما بدهید تا آنها را تهیّه و مطالعه کنیم.

«رونویسی از بهار»، «باغ رنگارنگ، آواز قشنگ»، «ابر اومد، باد اومد»، «آسمان کوچک»، «سیب جان سلام»، «زنبور و سیب قرمز»، «بلدم شعر بگویم»، «گل‌های بابا، به به چه زیبا»، «چتری از گلبرگ‌ها»، «کلاغه کجاست؟ روی درخت»، «عصا و اسب‌چوبی»، «شعر سبزه‌ها»، «بهتر از پرنده‌ها» و ...

- حرف دل یک شاعر را بگویید!

همیشه من سفارشم به بچّه‌ها این است که خودشان را دست کم نگیرند. بچّه‌ها ذوق و استعداد فراوانی دارند. آنها باید این استعدادها را کشف و مطالعه کنند؛ چون کتاب‌ها، روزنامه‌ها و مجلّه‌های خوبی برای مطالعه و کشف علاقه‌مندی‌ها و استعدادها وجود دارند. ورزش در نشاط، سلامت جسمی و روحی آنان بسیار موثر است.

آشنایی با زبان دین‌مان (عربی) و زبان روز دنیا (انگلیسی) فهم آنها را بیشتر می‌کند. خلاصه آنکه وقت‌شان را بیهوده هدر ندهند؛ زیرا در بهترین دوره‌ی یادگیری هستند و هر آنچه را که بیاموزند، برای همیشه در یادشان می‌ماند. مهم‌تر از همه اینکه همیشه به یاد خدا باشند.

- لطفاً یکی از شعرهایتان را به کودکان هدیه کنید.

باز هم دلم خدا!

تنگ شد برای تو

می‌زند پر این دلم

باز در هوای تو

لحظه‌ لحظه‌ ای خدا!

می‌زنم تو را صدا

نامت ای خدای خوب!

تازه می‌کند مرا

ای همیشه دلپذیر!

ای همیشه مهربان!

از تو زندگی گرفت

هر که، هر چه در جهان

ای خدای هر چه بود!

ای خدای هر چه هست!

از نشانه‌های تو

این جهان ما پر است

دیده‌ام همیشه من

در نشانه‌ها تو را

ای بهانه‌ی دلم!

ای خدا، خدا، خدا!

بر گرفته از ماه نامه ی ملیکا

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.