خاطراتی از علامه طباطبایی (ره)
حجة الاسلام ممدوحی نقل میكند: مرحوم علامه طباطبائی جلساتی داشتند كه گاهی در منزل خودشان و گاهی در خانه بعضی شاگردانشان تشكیل میشد. یك بار كه در اواخر عمرشان قرار بود برای حضور در یكی از جلسات، شبانه از كوچه پس كوچههای تاریك شهر قم عبور كنند، با وجود ارتعاشی كه در بدن داشتند و راه ناهموارِ منزلی كه آن شب قرار بود آنجا بروند و تاریكی كوچهها، سبب شد كه یكی از اطرافیان عرض كرد: «احتمال دارد ـ خدا نكرده ـ با این وضع، به زمین بخورید. میشود جلسه این هفته را مثلاً در خانه خود حضرتعالی بر پا كرد تا اذیت نشوید.»
حضرت علامه فرمودند: مگر ما در روز به وسیله نور خورشید خود را نگه میداریم و مگر نور خورشید باعث میشود زمین نخوریم ؟! قُلْ مَنْ یَكْلَؤُكُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ ... (انبیا/42) ؛ بگو: چه كسی شما را در شب و روز از (هر آسیب) خدای رحمان حفظ میكند؟!
حجة الاسلام محمد فاضل (تبریزی) نقل میكند: جناب آقای شربیانی، روزی علامه را به خانه خود (در تبریز) دعوت كرد و چند نفر را هم برای زیارت و استفاده از سفره معارف ایشان به منزل خود فراخواند؛ از جمله بنده .
آن شب علامه به من فرمود: «بنده سی سال پیش، استخر شاگلی (محلی با صفا و خرم در تبریز) را دیدهام.» سپس با ملاطفت و مزاح ادامه داد: اگر مزاحم خواب آقایان نباشم، میخواهم فردا بینالطلوعین به آنجا بروم. عرض كردم: صبح خدمتتان خواهم بود.
فردای آن شب، با اتومبیلم ایشان را به استخر شاگُلی میبردم كه دیدم ایشان در ماشین، قرآنی از جیبِ خود درآورده و به بنده فرمود: من عهد دارم كه هر روز یك جزء از قرآن را بخوانم و الآن چهل سال است كه این كار را انجام میدهم. دیشب شما علما مزاحم شدید، نتوانستم بخوانم و اكنون قضا میكنم! هر ماه یك ختم قرآن تمام میشود و باز از ابتدای آن شروع میكنم و هر بار میبینم كه انگار اصلاً این قرآن، آن قرآن پیشین نیست! از بس مطالب تازهای از آن میفهمم! از خدا میخواهم به بنده عمر بسیاری دهد تا بسیار قرآن بخوانم و از لطایف آن بهره ببرم . نمیدانید من چه اندازه از قرآن لذت میبرم و استفاده میكنم!
منبع:
مجله سروش وحی، ش 9 .