«همدم» ، اجاره مى دهیم!
اگر نیاز به غذا داریم، با یك شماره تلفن مشكلمان حل مى شود ، اگر نیاز به خوار و بار داریم یا مى خواهیم دكور منزل را عوض كنیم یا لوله ظرفشویى گرفته ،می توانیم همه ی این خدمات را به آسانی در منزل دریافت کنیم.
ما در عصر خریدهاى تلفنى و اینترنتى زندگى مى كنیم. كافى است پول كافى داشته باشیم و به شماره تلفن هایى كه هر روز دم در خانه ها مى افتد یا كنار زنگ در چسبانده مى شود ، نگاهى بیندازیم. انگار ارائه دهندگان این قبیل خدمات ، بیش از همه در پى شكار نیازهاى جدید و تعریف بسته هاى خدماتى براى ارائه به شهروندان هستند.
نمونه ی این تلاش بى وقفه ، ارائه خدماتى جدید است. مثلاً استخدام همدم! روى یكى از همین كارت ها علاوه بر نظافت منزل، نظافت راه پله ، پرستار بچه ، پرستار سالمند و كلى خدمات باربط و بى ربط به هم - و آخر از همه این ها - نوشته شده است: «همدم! یعنى ما مى توانیم همدم استخدام كنیم تا به حرف هاى پدربزرگ یا مادربزرگ تنها در خانه گوش كند و خیال ما راحت شود كه او دیگر تنها نیست!»
حرف زدن یك نیاز است، اغلب، شنیدن هم و شنیدن حرف هاى نسل هاى گذشته، علاوه بر نیاز، یك حق است، اما این كه ذهن و دل غریبه اى را كرایه كنیم تا جاى ذهن و دل آشنا را بگیرد ، احقاق حق است ؟
گذشته از این كه شركت ارائه دهنده این خدمات مجوز دارد یا نه یا خدماتش استاندارد است و كارشناسى شده یا نه و باقى مسائل در این زمینه ، حالا ، اگر وقت و حوصله براى گوش دادن به حرف ها، درد دل ها و خاطره هاى پدربزرگ یا مادربزرگ را نداریم، نباید به هیچ وجه نگران باشیم یا - گاهى - غصه بخوریم. مى توانیم « همدم » هم استخدام كنیم!
در عصر حاضر اصل بر این است كه ما كار كنیم و كار كنیم و كار كنیم تا با پول حاصل از آن، خدماتى را بخریم كه به خاطر كار زیاد ، وقت رسیدگى به آنها را نداریم.
همدم، جاى ما به حاصل تجربه ی نسل گذشته ی ما گوش خواهد داد. جاى ما هم از آن بهره خواهد برد . تجربه نسل گذشته ما جز به صورت درد دل و خاطره و حرف، راه دیگرى براى انتقال به ما ندارد و ما این راه را مى بندیم، اما ارائه دهندگان خدمات، مسیرى فرعى پیش بینى كرده اند تا به نگرانى ما از شكسته شدن احتمالى این سد و عواقب آن خاتمه دهند. انگار در عصر حاضر اصل بر این است كه ما كار كنیم و كار كنیم و كار كنیم تا با پول حاصل از آن، خدماتى را بخریم كه به خاطر كار زیاد، وقت رسیدگى به آنها را نداریم. به این ترتیب بدنه بخش خدمات فربه تر مى شود و به گمان من، چنته ما از زندگى تهى تر . اولى خوب است اما نه به قیمت دومى. این طورى انگار زندگى، پشت سدى از روابط مجازی گم شده است .
گروهى از خانواده ها انگار با شتاب به سمتى در حركتند كه به خاطر كارشان، سرشان آنقدر شلوغ باشد كه همه امور مربوط به اعضاى خانواده را به دست مربیان و پرستاران بسپارند و براى تأمین هزینه زندگى حاضرى شان، باز بر كارشان اضافه كنند و این چرخه مدام بچرخد ، بى هیچ رابطه اى بین نسل گذشته ، نسل امروز و نسل فردا و بى هیچ توجهى به فاصله هایى كه زیر پوسته اى از رنگ و لعاب ظاهر زندگى ، هر روز بیشتر مى شود.
***
شازده كوچولو گفت: سلام
دكاندار گفت: سلام
این كاسب قرص مى فروخت براى رفع تشنگى. هفته اى یك بار یكى از آن قرص ها را مى خورند و دیگه تشنه نمى شوند.
شازده كوچولو پرسید: تو چرا از این قرص ها مى فروشى
دكاندار گفت: براى صرفه جویى زیاد در وقت. كارشناسان حساب كرده اند كه با خوردن یكى از این قرص ها، ?? دقیقه وقت در هفته صرفه جویى مى شود.
- خب، آن ?? دقیقه را صرف چه مى كنند
- صرف هر كارى كه بخواهند.
شازده كوچولو با خود گفت، من اگر ?? دقیقه وقت زیادى داشتم، خرامان خرامان به چشمه مى رفتم.(1)
پی نوشت :
1) شازده كوچولو، اثر سنت اگزوپرى، ترجمه محمد قاضى
منبع : روزنامه ی ایران - باتغییر و تلخیص