تبیان، دستیار زندگی
نخستین قیدی که برای جبران نقص بیان عاطفی به زبان شعر تحمیل می شود وزن است. در زبان گفتار می توانیم جمله ها و عبارت ها را با شتاب بیشتر یا درنگ بیشتر ادا کنیم و به این وسیله حالاتی مانند شادی و خشم و یا گله و شکایت نیز در ضمن گفتار به شنونده برسانیم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زبان شعر  (2)

ترازو

مقاله ای از دکتر خانلری به مناسبت روز شهر و ادب فارسی- قسمت دوم

وزن

نخستین قیدی که برای جبران نقص بیان عاطفی به زبان شعر تحمیل می شود وزن است. در زبان گفتار می توانیم جمله ها و عبارت ها را با شتاب بیشتر یا درنگ بیشتر ادا کنیم و به این وسیله حالاتی مانند شادی و خشم و یا گله و شکایت نیز در ضمن گفتار به شنونده برسانیم، وزن در زبان شعر جانشین این وسیله بیان است. در زبانهائی که بنای وزن آنها بر کوتاهی و بلندی یا شدت و ضعف هجاهاست همیشه تألیفی از الفاظ که در آن شماره ی نسبی هجاهای کوتاه یا شدید بیشتر باشد حالات عاطفی شدیدتر یا مهیج تری را القاء می کند، و به عکس، برای حالات ملایم تر که مستلزم تأنی و آرامش هستند وزن هائی به کار می رود که هجاهای بلند یا ضعیف در آنها بیشتر است.

شاید برای اثبات این معنی محتاج دلیلی نباشیم زیرا هر کس که با شعر سروکار دارد می تواند در ذهن خود مثال های فراوان برای این معنی بیابد. این شعر «منوچهری» را بشنوید که تنها وزن آن، گذشته از الفاظ و معانی، شوق و نشاط می آورد:

دلم ای دوست تو دانی که هوای تو کند

لب من خدمت خاک کف پای تو کند

چه دعا کردی جانا که چنین خوب شدی

تا چو تو چاکر تو نیز دعای تو کند

یا این شعر حافظ:

مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای

که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد

قدحی در کش و سر خوش به تماشا بخرام

تا ببینی که نگارت به چه آئین آمد

و اکنون دو بیت از غزل سعدی را که مضمون آن گله و شکایت است و به تناسب آن وزنی شمرده و متین دارد با این ابیات  بسنجیم:

یاد می داری که با ما جنگ در سر داشتی؟

رای رای تست، خواهی جنگ، خواهی آشتی

خاطرم نگذاشت یک ساعت که بی مهری کنم

گرچه دانستم که پاک از خاطرم بگذاشتی

با آنکه اوزان شعر فارسی از هر زبان دیگری متعددتر و متنوع تر است و شاعر می تواند برای بیان مقاصد هنری خود، از میان آن همه وزن گوناگون مناسبترین آنها را انتخاب کند، باز قید پیروی از وزن واحد در سراسر یک قطعه، و همچنین قید تساوی پاره های شعر، یعنی مصراع ها و بیت ها، تا حدی دست و پای او را می بندد و حاصل کارش را به یکنواختی می کشاند. شاعران هنرمند و چیره دست ما غالباً کوشیده اند که این نقص را با استفاده از اختیارات معدودی که در تغییر قالب اصلی وزن دارند جبران کنند. به این طریق غالباً می بینیم که وزن واحدی را دو شاعر بزرگ اختیار کرده اند و در آثار هر یک آن وزن حالتی جداگانه دارد.

بحر متقارب در شاهنامه فردوسی یکسره رزمی و پهلوانی است، همین بحر در اسکندرنامه ی نظامی به کار رفته که این حالت را بسیار کمتر دارد و در بوستان سعدی هیچ چنین حالتی ندارد. شاید این اختلاف تا حدی از مضمون و شیوه ی انتخاب کلمات حاصل شده باشد. اما بی گمان تغییراتی که شاعر در قالب اصلی وزن  می دهد نیز بسیار مؤثر است. درباره ی این نکته، مانند هزاران نکته ی دیگر، تاکنون در ادبیات فارسی تحقیق دقیق علمی انجام نگرفته و این از جمله کارهائی است که محول به آینده است.

در شعر فارسی مثال های بسیار می توان یافت که دو شاعر هر دو یک وزن را به کار برده اند. اما شنونده یا خواننده، خاصه اگر توجهی به فن شاعری نداشته باشد به زحمت می تواند دریابد که آن دو قطعه ی مختلف در قالب وزن واحدی ریخته شده اند.

به این ابیات از فرخی سیستانی گوش بدهیم:

ترک مه روی من از خواب گران دارد سر

دوش می داده به من ز اول شب تا به سحر

من به چشم او را ده بار نمودم که بخسب

او همی گفت به سر آرم این دور به سر

او به می دادن جادوست به دل بردن چیر

چیزها داند کردن به چنین باب اندر

واکنون این ابیات را از غزل سعدی بشنویم:

هر شب اندیشه ی دیگر کنم و رای دگر

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

بامدادان که برون می نهم از منزل پای

حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

و امقی بود که دیوانه ی عذرائی بود

منم امروز و توئی و امق و عذرای دگر

می بینیم که به دشواری می توان دریافت که قالب وزن در این هر دو قطعه یکی است. این اختلاف از اینجا ناشی می شود که شاعر، با استفاده از اختیارات شاعری، باقتضای آهنگی که در ذهن دارد و مناسب با عواطف اوست گاهی یک هجای بلند را به جای دو هجای کوتاه می نشاند و گاهی هجای بلند اول مصراع را به هجای کوتاه  تبدیل می کند و گاهی، یک حرف ساکن را به جای حرف متحرک می گذارد، یا به عبارت دیگر یک هجای دراز را جانشین مجموعه ای از یک هجای بلند و یک هجای کوتاه می کند.

ادامه دارد...


مطالب مرتبط:

زبان شعر

نغمه حروف

نحو شعر

حقیقت شعر

شاعر کیست؟