نگهبان شب

4سال پیش «ما همه خوبیم» ساخته اول بیژن میرباقری با فضایی صمیمی و فرمی پر از طراوت و پویایی، خیلیها را غافلگیر كرد.
اینكه اولین فیلم یك فیلمساز مورد توجه منتقدان و كارشناسان قرار گیرد، چندان اتفاق مطلوبی نیست. نشان به آن نشان كه واروژ كریم مسیحی پس از «پرده آخر»، 17سال تردید كرد چه فیلمی را جلوی دوربین ببرد كه نسبت به تجربه اول، عقبگرد محسوب نشود، یا حمید نعمتالله كه پس از فیلم درخشان «بوتیك» 6سال صبر كرد تا به «بیپولی» رسید. همچنین فیلمسازان زیادی را میتوان نام برد كه هیچگاه نتوانستند از زیرسایه فیلم اولشان خارج شوند.
میرباقری اما پس از فیلم نویدبخش «ما همه خوبیم» در دومین تجربهاش فضایی متفاوت را تجربه كرده است؛ اقتباسی از نمایشنامه معروف آریل دورفمان كه پولانسكی هم براساس آن فیلم درخشان «مرگ و دوشیزه» را ساخت. فیلم «روز برمیآید» اگر نمیتواند حق مطلب را چونان پولانسكی و«مرگ و دوشیزه» نسبت به منبع اقتباساش ادا كند دستكم آن را حرام نیز نمیكند. فیلم میتوانست خیلی بهتر از این باشد كه الان هست ولی در شكل فعلیاش هم اگر گامی به پیش برای سازندهاش نباشد، قطعا عقبگرد هم نیست.
الگوبرداری و بازسازی فیلمهای موفق در سینمای ایران امری است با سابقهای بسیار طولانی. اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم اولین فیلم ساخته شده در تاریخ سینمای ایران گواه از تأثیرپذیریهایی اینچنین دارد. اگرچه در این میان بازسازی رسمی فیلمها سهم اندكتری را بهخود اختصاص دادهاند اما هر چه بوده بیشتر این دست تولیدات حكایت تلاش سازندگان فیلمها برای برخورداری از توفیقی از پیش تضمینشده در گیشه و نه دستیابی و تكرار یك موفقیت هنری، داشته است.
با این وصف هرازچندگاهی شاهد ساخته شدن فیلمهایی نظیر روزبرمیآید بودهایم كه هم كموكیف منبع اقتباس و هم ویژگیهای اثربازسازی شده بازگوكننده نیت متفاوت سازندگان آن میتواند باشد؛ نیت بهسرانجام رساندن اثری كه هیچ نسبتی با پسند بازار و سلایق حاكم بر بدنه تجاری سینمای ایران ندارد.
بنابراین در روزگاری كه بسیاری از نویسندگان فیلمنامه و فیلمسازان دیویدی فیلمهای جدید و قدیم خارجی را برای پیدا كردن ایدههایی برای ساخت فیلم دست به دست میكنند، همین كه كسی به سراغ فیلمی متفاوت و بسیار دشوار همچون مرگ و دوشیزه (رومن پولانسكی) میرود، فیالنفسه كاری قابل ستایش را صورت داده است، چرا كه ارزشها و اعتبار این فیلم بهراحتی میتواند، حاصل كار هر فیلمسازی را تحتالشعاع خود قرار دهد و همین نكته كافی است كه نشان دهد چهرهای چون بیژن میرباقری تا چه میزان اهل ریسك و دنبال محك زدن تواناییهای خود است. تواناییهایی كه به اعتبار فیلم نخست او (ما همه خوبیم) درخور ستایش مینماید و حالا با تماشای روزبرمیآید، بهروشنی پیداست آن توفیق اتفاقی نبوده است.
در نگاه نخست آنچه «روزبر میآید» را به «ما همه خوبیم» پیوند میدهد استفاده از لوكیشنهایی محدود و بهصورتی داخلی است. استفاده از فضاهای داخلی و محدود در ماهمه خوبیم بستری بود برای ساماندادن بهروایتی متفاوت كه اصلیترین امتیاز فیلم محسوب میشود. هر چند كه در روز برمیآید از تمركز روی ظرفیتهای روایی و استفاده از روایتی تودرتو و متفاوت خبری نیست و ماجرا در یك خط مستقیم و مشخص جلو میرود، اما بهجای آن با ویژگیهای دیگری روبهرو هستیم كه باعث میشود، دشواریهای ساخت این فیلم را كمتر از اثر نخست میرباقری بهحساب نیاوریم.
الگوبرداری و بازسازی فیلمهای موفق در سینمای ایران امری است با سابقهای بسیار طولانی. اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم اولین فیلم ساخته شده در تاریخ سینمای ایران گواه از تأثیرپذیریهایی اینچنین دارد.
روز برمیآید چند ویژگی بارز دارد كه باعث میشود تا به آزمونی دشوارتر برای محك خوردن تواناییهای میرباقری بدل شود، در كنار استفاده از فضاهای داخلی و محدود كه میرباقری پیش از این توانایی خود را در كار كردن با آن بهاثبات رسانده است، باید به دستمایه فیلم اشاره كنیم كه نهتنها از شخصیتهایی اندك برخوردار است، بلكه از سوی دیگر از بار روانی ویژهای بهره میبرد كه در واقع ناكامی در شكلدادن به آن میتواند باعث از دست رفتن جملگی تلاشهای فیلمساز در تأثیرگذاری به مخاطب ختم شود.
از سوی دیگر شكل دادن به اتمسفر روانی فیلم نیازمند تمركز بسیار فیلمساز روی ظرفیتهایی است كه جنبههای مختلف كار میتواند از آن برخوردار شود. اینجاست كه ایجاد یك هماهنگی همهجانبه میان نحوه اجرای بازیگران، طراحی صحنه، نورپردازی، فیلمبرداری و خاصه حفظ یك ریتم درست در تدوین و... همه و همه باید دستبهدست هم بدهند تا از دل وحدت تأثیر چنین عناصری آن فضای موردنظر فیلمساز در اجرای فیلمنامه درقبال بهكارگیری میزانسنهایی كاملاً حساب شده، شكل گیرد. در نهایت نیز با كنار هم گذاشتن حاصل كار این مجموعه كه میرباقری هدایت آنها را برعهده داشته میتوان بیاغماض پذیرفت كه روز برمیآید از كیفیت قابلقبولی برخوردار است.
چرا كه فیلم از عهده تأثیرگذاری بر مخاطب برآمده و علاوه بر آن بدون آنكه تماشاگر را دچار احساس كندی، تكرار یا كسالت كند، میتواند یك ساعتونیم او را پای فیلم بنشاند و تا انتها نیز این ارتباط را بهخوبی حفظ كند. این مسئله از آنجهت درخور توجه مینماید كه فیلم به دلیل اقتباس از یك متن، نمایشی كه پیشتر توسط یكی از فیلمسازان برجسته سینمای جهان به تصویر كشیده شده است، میتواند خواهناخواه در ترازوی قیاس برای كسانی كه فیلم مرگ و دوشیزه رومن پولانسكی را دیدهاند، قرار گیرد. از این منظر بدون آنكه دچار سوء تفاهم درباره ارزشهای نسبی روز برمیآید، در برابر برجستگیهای هنری مرگ و دوشیزه شویم، همانقدر كه این قیاس در ذهن ما قیاسی معالفارق بهحساب نیاید، میتوان نمره قبولی داد به فیلمی كه در محدوده بضاعتها و شرایط سینمای ما ساخته شده است.
همانقدر كه توجه داشته باشیم به اینكه میرباقری در برگردان ایرانی این اثر بهدلیل پارهای شرایط و ضوابط مجبور به حذف و یا تغییر پارهای نكات كلیدی در دستمایه این اثر شده كافی است تا دشواری كار او در بهسرانجام رساندن این فیلم بیش از پیش جلوهگر شود. بهویژه اینكه یكی از این تغییرات یعنی نوع شكنجه و آزارهای جسمی دكتر، نسبت به شخصیت زن فیلم از اهمیت بسیار كلیدی در بار روانی فیلم و پارهای كنشها و واكنشها داشته است. درواقع آن زخم عمیقی كه بر روان این شخصیت تا سالها بعد خودنمایی میكند، صرفاً نمیتواند حاصل یكسری شكنجههای جسمی متداول بوده باشد و پیدا كردن ایدههای جایگزین برای این مسئله و از كار درآوردن آن بهشكلی كه در فضای فیلم جا بیفتد، عرصهای بسیار دشوار بهحساب میآید كه میرباقری و همچنین نویسنده فیلمنامه كموبیش از عهده آن برآمدهاند.
شاید كمتر كسی از میان آنها كه نمایشنامه آریل دورفمان را خواندهاند و یا آنها كه فیلم پولانسكی را دیدهاند میتوانستند پیشبینی كنند كه یك اقتباس ایرانی از این اثر میتواند شكلی آبرومندانه داشته باشد و این نه فقط به دلیل دشواریهای كار، كه در قدم اول از آداپتهكردن این داستان و فضایی كه در آن میگذرد با فضایی ایرانی است، نكتهای كه خوشبختانه نویسنده فیلمنامه و همچنین سازنده روز برمیآید، بهخوبی از عهده آن برآمدهاند.
هرچند كه شاید در شرایط فعلی بردن داستان به سالهای اول انقلاب باعث میشود كه حال و هوای فیلم قدری كهنه بهنظر برسد. از همین منظر اگر این فیلم حداقل دو دهه پیش از این ساخته شده بود میتوانست در زمان خود یكی از بهترین فیلمهایی باشد كه درباره انقلاب ساخته شده و از آن مهمتر از تأثیرگذاری بیشتری نیز برخوردار میشد. بهویژه اینكه روز برمیآید برخلاف اغلب آثار آنسالها به سلامت از مرز شعارزدگی میگذرد. فیلم جذاب و گیراست و در میان خیل آثار بیاهمیتی كه درطول این سالها متأسفانه تعدادشان بیشتر شده، یك غنیمت محسوب میشود.
در آخر اینكه نمیدانیم سازندگان روزبرمیآید در تصمیمگیری برای سكانس فینال فیلم دستشان باز بوده است. اما به هر تقدیر اگر این فیلم نیز همانند مرگ و دوشیزه از پایانی باز برخوردار بود، بیتردید تأثیرگذاری فیلم بهمراتب بیش از آنچه هست میبود. سكانس پایانی مرگ و دوشیزه كه درواقع سكانس آغازین فیلم نیز هست، در كنسرت موسیقی میگذرد و در آخر نگاهی پرمعنا میان سه شخصیت اصلی فیلم رد و بدل میشود كه تا مدتها در ذهن تماشاگر فیلم باقی میماند، سكانسی كه نمونه مشابه آن را در روز برمیآید سراغ نداریم.
منبع : همشهری