حضرت خدیجه، اولین شیعه على علیهالسلام
خدیجه و ازدواج با پیامبر اكرم
«كانت خدیجة امرأة عاقلة شریفةً مع ما اراد الله بها من الكرامة و الخیر و هى یومئذ افضلهم نسبا و اعظمهم شرفا و اكثرهم مالاً(1) ؛ خدیجه بانویى عاقل و شریف بود. به اضافه آنچه خداوند از بزرگوارى و خیر نسبت به او اراده كرده بود و او آن روز برترین در نسب و بزرگترین در شرف و ثروتمندترین زنان در زمان خود بود.»
حضرت خدیجه علیهاالسلام دختر خویلد ـ كه 68 سال پیش از هجرت در قریش متولد شده بود - (2) بانویى پرهیزكار و پاكدامن بود. چنانكه به طاهره(3) مشهور شد، او به دلیل استعداد قوى خود، یكى از ثروتمندترین افراد قریش بود. با این همه، همواره بخشى از اوقات خود را در محضر علماى بزرگ و كسب دانش از آنان مىگذراند. در همین نشستهاى علمى بود كه متوجّه شد، به زودى پیامبرى ظهور خواهد كرد.(4) با روى دادن اتفاقى چند، سرانجام پیامبر خاتم را شناخت و به تقاضاى خود با وى ازدواج كرد. این رویداد بزرگ در حدود 28 سال قبل از هجرت روى داد(5) و از آن پس خدیجه عمر خود را به همدلى، همسرى، همرازى و همراهى پیامبر اكرم (صلىاللهعلیهوآله) گذراند.
على و محمد نور واحد
بنابر نظر مشهور، امیرمؤمنان على علیهالسلام در سیزدهم رجب سى سال پس از عام الفیل در میان خانه كعبه متولد شد و در آن وقت پیامبر صلىاللهعلیهوآله بیست و هشت ساله بود.(6) در روایات معتبر مىخوانیم: پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله فرمود:«ان الله تبارك و تعالى خلق علیّا من نورى و خلقنى من نوره و كِلانا من نورٍ واحد؛ خداوند تبارك و تعالى على را از نور من و مرا از نور خودش خلق كرد و هر دوى ما از یك نور هستیم.»(7)
این روایت به خوبى میزان همبستگى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام را نشان مىدهد، لذا طبیعى است كه بعد از تولد على علیهالسلام، پیامبر نهایت كوشش خود را جهت ارتباط بیشتر با على علیهالسلام صرف كنند.
جبرئیل بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازل شد و فرمود: «از گریه خدیجه، ملائكه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام مىرساند و او را به خانهاى در بهشت كه از نور زینت شده است، بشارت ده.»
بر اساس منابع تاریخى پیامبر صلىاللهعلیهوآله تا سه سالگى على، در خانه ابوطالب بود.(8) پس از آن به منزل خدیجه علیهاالسلام رفت. در طول این مدت پیامبر همواره در تربیت على (علیهالسلام) مىكوشید و با او پیوند داشت، لذا هنگامى كه مادر حضرت على (علیهالسلام) نوزادش را خدمت رسول خدا آورد، پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) از او خواست، گهواره على را كنار رختخوابش قرار دهد، حضرت گهواره على علیهالسلام را تكان مىداد؛ به او غذا مىداد؛ على (علیهالسلام) را بغل مىگرفت و مىفرمود: «این كودك برادر و در آینده ولى، یاور، وصى و همسر دختر من خواهد بود.»(9)
حضرت على علیهالسلام بعدها این توجه خاص پیامبر اكرم را این گونه توضیح داده است: «شما از خویشاوندى نزدیك من با رسول خدا و مقام مخصوصى كه نزد او داشتم، مطلع هستید. مرا در كنار خود قرار مىداد، هنگامى كه نوزاد بودم، مرا به سینه خود مىگرفت و در كنار بستر خود مرا حمایت مىكرد و بوى خوش خود را به مشامم مىرساند. او غذا را در دهان من مىگذاشت.» (10)
على در خانه خدیجه
طبیعى بود كه این عشق و علاقه حضرت محمد(صلىاللهعلیهوآله) به على كه از جایگاهی الهى و منبعث از پیوستگى حقیقى آن حضرت به امیرمؤمنان بود، او را وادار مىكرد به نحوى على علیهالسلام را بیشتر با خود همراه سازد و او را با تربیت الهى خود تربیت كند. لذا مىبینیم خود حضرت پیشنهادى به ابوطالب مىدهد و على را به خانهاش مىآورد و حضرت خدیجه با على علیهالسلام آشنا مىشود.
دوران قبل از بعثت
على در خانه خدیجه رشد و نمو مىیابد و خدیجه مانند مادرى مهربان به وى مىنگرد. بیشترین لحظات عمر على(علیهالسلام) در این دوره نیز با پیامبر اكرم سپرى مىشود. هر چند در خانه خدیجه است ولى پیامبر چون قصد دارد بر او در تمام مراحل نظارت كند، توجه ویژهاى به او مىكند، خصوصا در دورههاى طولانى اعتكاف در غار حرا و ... لذا امام علی (علیهالسلام) خود مىفرمود: «و لقد كنت اتّبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لى كل یوم من اخلاقه علما و یامرنى بالاقتداء به(11)؛ من مانند بچه ناقهاى كه دنبال مادر مىرود، در پى پیامبر مىرفتم، هر روز از اخلاق خود نكتهاى به من مىآموخت و دستور مىداد از آن پیروى كنم.»
آرى! به تعبیر ابن ابى الحدید: «على آنچنان با پیامبر همراه بود كه هر وقت پیامبر اكرم از شهر خارج مىشد و به غار حرا مىرفت، او را نیز با خود مىبرد.»(12)
البته حضرت على علیهالسلام در این دوره براى تهیه غذا به منزل بر مىگشت و از خدیجه علیهاالسلام غذاى لازم را براى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىگرفت و به حضرت مىرساند. همچنین اگر لازم بود، خبرى به خدیجه (علیهاالسلام) یا پیامبر رسانده شود، على(علیهالسلام) این كار را انجام مىداد.
دوره بعثت
رسالت غیر علنى
آنگونه كه گفتیم، ارتباط پیامبر با على (علیهماالسلام) صرفا یك ارتباط عاطفى یا خویشاوندى نبود، بلكه برآمده از پیوندى قدسى بود. از این روى، با این كه على (علیهالسلام) هنوز كودكى چندین ساله است، زودتر از خدیجه (علیهاالسلام) ایمان مىآورد و حضرت خدیجه بعد از وى به عنوان دومین نفر و اولین زن، اسلام را مىپذیرد. بر این اساس پیامبر اكرم فرمود: «اوّلكم واردا على الحوض، اوّلكم اسلاما، على بن ابى طالب...؛ نخستین كسى كه بر حوض(كوثر) بر من وارد مىشود، اولین كسى است كه اسلام آورد. (یعنى) على بن ابى طالب است.»(13)
در روایتى دیگر امام على علیهالسلام نیز بر این واقعیت تأكید مىكند: «لقد صلیت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین و انا اول من صلى معه؛(14) من هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولین كسى هستم كه با او نماز گزارد.»
بعد از حضرت على علیهالسلام، خدیجه علیهاالسلام نیز ایمان مىآورد و به این ترتیب خانواده سه نفرى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله همه مؤمن به دین او مىشوند.
اولین مسلمان
متأسفانه با وجود روایات متعدد و قراین واضح، عدهاى كوشیدهاند نه به خاطر خدیجه علیهاالسلام كه به خاطر دشمنى با على علیهالسلام سابقه وى در اسلام را مخدوش كنند. لذا ایمان خدیجه را بر او مقدم مىدارند. از جمله، درباره ایمان آوردن على علیهالسلام مىگویند: وقتى على علیهالسلام بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله وارد شد كه خدیجه با پیامبر مشغول نماز بود. على پرسید این عمل چیست؟...(15)
اما با توجه به این كه شیعه و سنى گفتار امیرالمؤمنین را قبول دارند، شیعه به خاطر عصمت امام و اهل سنت به خاطر این كه صحابه را عادل مىدانند و على علیهالسلام را از صحابه مىدانند، مىتوان این شبهه را با توجه به سخن خود امیر مؤمنان علیهالسلام رد كرد، آن جا كه حضرت علی (علیه السلام) مىفرماید: «كنتُ اسمعُ الصوت و ابصر الضوء سنین سبعا و رسولالله صلىاللهعلیهوآله حینئذ صامت ما اذن له فى الانذار والتبلیغ(16)؛ من هفت سال صدا را مىشنیدم و نور را مىدیدم و پیامبر در آن روز ساكت بود و اجازه انذار و تبلیغ به او داده نشده بود.» و در روایتى دیگر آمده كه حضرت تصریح كرد هفت سال قبل از دیگران با پیامبر نماز مىخواند.
در روایتى دیگر امام علی (علیه السلام) از ایمان خدیجه علیهاالسلام چنین یاد مىكند: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهم ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ریح النبوة؛(17) خانهاى واحد در آن روز در اسلام جمع نشد غیر از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و خدیجه علیهاالسلام و من سومین آن دو بودم. نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم.» در هر صورت حضرت على و حضرت خدیجه با پیامبر اكرم (علیهم السلام) اولین جامعه اسلامى را تشكیل دادند و در دوره دعوت غیر علنى به اجراى مراسم عبادى و نماز مىپرداختند.
در دورهاى كه هنوز غیر این سه نفر كسى مسلمان نشده بود، خدیجه و على به یارى محمد مىشتابند و نه تنها در منزل یا كوه حراء كه در كنار مسجدالحرام و كعبه و در منظر كفار نماز مىخوانند و حضور اولین جامعه كوچك اسلامى را به مسافران و مقیمان اطلاع مىدهند. این ارتباطها همچنان ادامه داشت تا آن كه نوبت به خطیرترین مرحله رسالت رسید.
اعلام عمومى رسالت
این مرحله، سختترین و گاه دردناكترین مراحل براى پیامبر اكرم و خانواده اوست. در این دوره، خصوصا سالهاى آغازین آن، خدیجه و على به شدت تحت فشار قرار داشتند و گاهِ خطر، كشته شدن پیامبر را نیز مشاهده مىكردند. یكى از حوادث این دوره كه در راستاى حمایت خدیجه و على علیهالسلام از پیامبر اكرم قابل مطالعه است، موضوعى است كه مسلم و بخارى در صحیح خود نقل مىكنند.
«در ایام حج روزى پیامبر اكرم به بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند به مردم خطاب كرد: «اى مردم! من رسول پروردگار هستم.» آنگاه به كوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صداى بلند به گوش مردم رساند. اما جاهلان عرب هر یك سنگى برداشته و در پى حضرت روان شدند. ابوجهل نیز سنگى برداشت و روان شد. او سنگ را چنان پرتاب كرد كه به پیشانى حضرت خورد. خون بر صورت رسول خدا جارى شد. پیامبر به كوه ابوقبیس (متكى) رفت و مشركان نیز در پى او روانه شدند. در این بین شخصى خود را به نزد على علیهالسلام رساند و گفت: «پیامبر را كشتند.» حضرت گریست و با شتاب خود را به خدیجه رساند و او را از این خبر وحشتناك مطلع كرد. خدیجه نیز به شدت غمگین و منقلب شد چنانكه نتوانست بر خود مسلط شود و اشك بر گونههایش جارى گشت.»(18)
به این ترتیب هر دو براى رساندن خود به پیامبر همه جا را جستوجو كردند، در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازل شد و فرمود: «از گریه خدیجه، ملائكه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام مىرساند و او را به خانهاى در بهشت كه از نور زینت شده است، بشارت ده.»
على و خدیجه كه همچنان در پى پیامبر بودند، سرانجام آن حضرت را با صورتى خونین یافتند و به خانه آوردند. اما قریش كه مطلع شدند، پیامبر با كمك على و خدیجه به خانه منتقل شده، در پى آنها روانه شدند، خود را به خانه خدیجه رساندند و شروع به سنگ پرانى به خانه كردند. خدیجه علیهاالسلام ناچار از خانه بیرون آمد و فرمود: «آیا شرم نمىكنید كه خانه زنى را كه نجیبترین قوم شماست، سنگباران مىكنید. آیا از خدا نمىترسید؟»
در پى این سخنان بود كه مردم پراكنده شدند. رسول خدا هم در این هنگام پیام جبرئیل را به وى رساند. و خدیجه علیهاالسلام در جواب گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و على جبرئیل السلام و علیك یا رسول الله السلام و رحمة الله و بركاته و على من سمع السلام الا الشیطان.»(19)
تحریم همه جانبه
سران قریش در نخستین شب از سال هفتم بعثت تصمیم گرفتند مسلمانان را تحت فشار اقتصادى، اجتماعى و سیاسى قرار دهند. لذا پیماننامهاى نوشتند و هر نوع معاملهاى را با مسلمانان تحریم كردند. ابوطالب با درك میزان خطر، مسلمانان را از شهر خارج و در درهاى جمع آورى كرد. ـ درهاى كه سه سال پذیراى مسلمانان شد ـ در این رویداد بزرگ نیز هم حضرت خدیجه و هم حضرت على (علیهماالسلام) حاضر بودند و اصولاً فشارهاى ناشى از تحمل گرسنگى و سختى این دوره را مىتوان در رحلت خدیجه علیهاالسلام مؤثر دانست. البته حضرت خدیجه از طرق مختلف به تأمین نیازهاى مسلمانان همت مىگمارد كه از جمله ابوالعاص بن ربیع داماد حضرت خدیجه علیهاالسلام شترها را مىآورد؛ بار گندم و خرما بر آنها مىنهاد و به مسلمانان مىرساند.(20)
ابن هشام از جمله كسانى است كه به حضور خدیجه علیهاالسلام در شعب اشاره كرده است. «ابوجهل، حكیم بن حزام بن خویلد بن اسد را با غلامش كه مواد غذایى حمل مىكرد و قصد داشت نزد عمهاش، خدیجه علیهاالسلام، برود، دید؛ خدیجه نزد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و با او در شعب بود. ابوجهل با او گلاویز شد و گفت: آیا غذا مىبرى؟»(21)
بیعت با على علیهالسلام
شگفت آورترین صحنه زندگى حضرت خدیجه (علیهاالسلام) مربوط به قبول ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام و امامت اولاد امیرمؤمنان علیهالسلام است با این كه در آن وقت به قبول ولایت مكلف نبود، چون این تكلیف بعد از وفات پیامبر، وجوب مىیافت. ولى او در زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از امامت ائمه اطهار ـ كه از نسل فرزندش فاطمه هستند ـ شنیده بود. لذا قدر و منزلت امیر مؤمنان علیهالسلام را مىدانست.
علامه مجلسى در این باره مىنویسد: «یك روز رسول خدا همسر مهربانش را خواست. او را در كنار خود نشاند و فرمود: «این جبرئیل است كه مىگوید، اسلام شروطى دارد: اوّل، اقرار به یگانگى خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شریعت و احكام آن. چهارم، اطاعت اولى الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او همراه با برائت از دشمنان آنها.»
در پى این فرمایش پیامبر، حضرت خدیجه به همه آنها اقرار كرد و یك به یك تصدیق فرمود. رسول اكرم در مورد امیرمؤمنان على علیه السلام، به خصوص به خدیجه (علیهاالسلام) فرمود: «هو مولاك و مولى المؤمنین و امامهم بعدى؛ على مولاى تو و مولاى مؤمنان و امام آنها پس از من است.»
رسول گرامى بعد از آن كه عهد اكید از خدیجه (علیهاالسلام) گرفت، اصول و فروع، واجبات و محرمات را به وى آموخت. آنگاه، دست خود را بالاى دست امیر مؤمنان (علیهالسلام) گذاشت و خدیجه علیهاالسلام دست خود را بالاى دست پیامبر گذاشت و به این صورت بیعت كرد.
از حدیث «ما كمل من النساء الا اربعة آسیه بنت مزاحم، مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد» هم ظاهر مىشود كه آن بانوى بزرگوار به تمام اصول و فروع دین اسلام ایمان آورد.(22)
حضرت على، داماد خدیجه (علیهماالسلام)
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) 24 سال زندگى پر فراز و نشیب خود با رسول خدا را پشت سر گذاشت و پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) به عنوان بشارت به وى وعده بهشت داد. بعد از وفات، خود وارد قبر او شد و برایش گریست.(23) فاطمه (علیهاالسلام) تنها بازمانده خدیجه (علیهاالسلام) در این لحظات سخت، دور پدر مىچرخید و بهانه مادر را مىگرفت و این بر ناراحتى پیامبر بى اندازه مىافزود تا آن كه جبرئیل نازل شد و فرمود: «اى پیامبر! به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته است كه میان آن نهر است و در آنجا رنجى نیست.»(24)
آرى خدیجه (علیهاالسلام) سرانجام سه سال قبل از هجرت در ماه رمضان(25) وفات یافت، اما تقدیر چنین بود كه این بار دختر و پاره تن خدیجه مأموریت همراهى على در مسیر پیروى و یارى از رسول خدا را عهدهدار شود. امرى كه بعدها موجب فخر و مباهات ائمه (علیهمالسلام) بود و آنان به این كه فرزند خدیجه نامیده شوند، افتخار مىكردند. مانند آنچه در زیارت امام زین العابدین، از امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «السلام علیك یابن رسول الله... السلام علیك یابن على بن ابى طالب. السلام علیك یابن الحسن و الحسین. السلام علیك یابن خدیجة و فاطمة.»(26)
به یاد خدیجه
امیرمؤمنان على(علیهالسلام) بعد از وفات حضرت خدیجه (علیهاالسلام) به مناسبت از وى یاد مىكرد و نامش را گرامى مىداشت. از جمله، یك بار به دفاع پیامبر صلىاللهعلیهوآله از حضرت خدیجه اشاره كرده و این قضیه را نقل كردند: « یك روز كه پیامبر خدا در میان همسران خویش حضور داشت، یادى از همسرش خدیجه نمود و به فراق او گریست عایشه گفت: بر پیرزن سرخرویی از تیره بنى اسد مىگریى؟ رسول خدا فرمود: [چه كسى جاى خدیجه را مىگیرد] روزى كه شما مرا تكذیب كردید، مرا تصدیق كرد. روزى كه كفر ورزیدید به من ایمان آورد و هنگامى كه شما نازا بودید او برایم فرزند آورد.(27) عایشه گفت از آن پس همواره خودم را با بیان خوبىهاى خدیجه به پیامبر صلىاللهعلیهوآله نزدیك مىكردم.»
آخرین مال
اموال حضرت خدیجه علیهاالسلام به عنوان ابزارى مناسب از همان ابتدا در خدمت اسلام و پیشرفت آن قرار گرفت. جالب این كه آخرین بخش از دارایى خدیجه توسط امیرمؤمنان در سفر هجرت به مدینه صرف شد.
پیامبر اكرم سه شبانه روز در غار ثور ماند، امیر مؤمنان نیز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آنجا حضرت به على علیهالسلام فرمود: «امانتهاى زیادى نزد من است، به بالاى ابطح (تپهاى در مكه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هر كس نزد محمد امانت و یا ودیعهاى دارد بیاید و تحویل بگیرد. یا على! بعد از این با هیچ حادثهاى ناگوار مواجه نخواهى شد تا این كه نزد من برسى. امانتهاى مردم را آشكارا تحویل بده. اى على! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما.
از آخرین باقىمانده اموال خدیجه براى خود و فاطمه و هر كس از بنى هاشم كه قصد همراهى با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانتها، دیگر درنگ نكن... .»
ابوعبیده (نوه عمار یاسر) مىگوید: «فرزند ابى رافع این مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسیدم: مگر رسول خدا مال و ثروتى قابل توجه داشت كه دو شتر براى سفر خودش خرید و به امیر مؤمنان هم سفارش كرد زاد و توشه دیگر مهاجران را تهیه كند؟
ابى رافع پاسخ داد: پدرم گفت: پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) فرمود: هیچ مال و ثروتى براى من سودمندتر از اموال خدیجه نبود. ابى رافع افزود: پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه براى مسلمانان مستضعف بود كه قصد داشتند به مدینه هجرت كنند.
سفر اكثر مسلمانان با اموال خدیجه ممكن شد. آخرین آنها هم قافلهاى بود كه امیرالمؤمنین آن را سرپرستى كرد.»(28)
یك نكته
شهید مطهرى(ره) به نكتهاى اساسى در (اموال خدیجه و شمشیر على) اشاره دارد كه آگاهى از آن، جهت روشن شدن ذهن مخاطبان ضرورى است. زیرا وقتى گفته مىشود اسلام با مال خدیجه و شمشیر على پیش رفت، چنین به نظر مىرسد كه دین اسلام با همان زر و زور پیش رفته است.
شهید پاسخ مناسبى به این شبهه مىدهد و مىنویسد: «اگر دینى با زور پیش برود، آن، چه دینى مىتواند باشد؟ آیا قرآن در یك جا دارد كه دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ آیا على علیهالسلام یك جا گفت كه دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ شك[ى وجود] ندارد كه مال خدیجه به درد مسلمین خورد اما آیا مال خدیجه صرف دعوت اسلام شد؟ یعنى خدیجه پول زیادى داشت پول خدیجه را به كسى دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یك جا انسان در تاریخ چنین چیزى پیدا مىكند؟ یا نه، در شرایطى كه مسلمین و پیغمبر اكرم در نهایت درجه سختى و تحت فشار بودند، جناب خدیجه علیهاالسلام مال و ثروت خودش را در اختیار پیامبر گذاشت، ولى نه براى این كه پیامبر ـ العیاذ بالله ـ به كسى رشوه بدهد و تاریخ نیز هیچگاه چنین چیزى را نشان نمىدهد... پس اگر مال خدیجه نبود، فقر و تنگدستى شاید مسلمین را از پا در مىآورد، مال خدیجه خدمت كرد، اما نه خدمت رشوه دادن... بلكه خدمت به این معنى كه مسلمانان گرسنه را نجات داد. شمشیر على بدون شك به اسلام خدمت كرد... در شرایطى كه شمشیر دشمن آمده بود، ریشه اسلام را بكند.»(29)
پىنوشتها:
1ـ تاریخ خمیس، ج 1، ص 263.
2ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 202.
3ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111/ اسد الغابة، ج 3، ص21.
4ـ استیعاب، ج 4، ص 1817.
5ـ درباره سال ازدواج تاریخ خمیس، ج 1، ص 264/ سیره حلبى، ج 1، ص 40، مشهور 40 سالگى است.
6ـ الفصول المهمه، ص 29.
7ـ كفایة الطالب، ص 206.
8 ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، صادق صدر، ص 59.
9ـ فروغ ولایت، ص 17، به نقل از كشف الغمه، ج 1، ص 90.
10ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182، خطبه قاصعه.
11ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182.
12ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13، ص 208.
13ـ مستدرك حاكم، ج 3، ص 136/ ج 3 الغدیر، ص 191 تا 213 را بخوانید.
14ـ تاریخ طبرى، ج 2، ص 213.
15ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، محمد صادق صدر، ترجمه دكتر سید جمال موسوى، ص 89، نقل از سیره سید احمد زینى بن دحلال، ص 104.
16ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
17ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13، ص 197.
18ـ تاریخ طبرى، ج 2، ص 208.
19ـ مستدرك حاكم، ج 3، ص 185/ سبط جوزى، در تذكرة الخواص، ص 170/ استیعاب، ج 14، ص 111.
20ـ سیره ابن هشام، ج 2، ص 103، 353، 354.
21ـ همان، ج 2، ص 103.
22ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 209/ نقل از بحارالانوار، ج 6.
23ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111/ تاریخ طبرى، ج 11، ص 593.
24ـ نهایة الارب، ج 18، ص 171.
25ـ استیعاب، ج 4، ص 1882/ مقاتل الطالبین، ص 130.
26ـ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 596.
27ـ كشف الغمه، ج 2، ص 131/ بحار الانوار، ج 16، ص 18.
28ـ بحارالانوار، ج 19، ص 63.
29ـ سیرى در سیره نبوى، صص 248 ـ 245.
منبع:
مجله مبلغان، ش 11، محمد عابدى .