امامان معصوم، بانک و بیمارستان نیستند(2)
در قسمت اول این مقاله ، پیرامون جایگاه و نقش ائمه اطهار(ع) در زندگی روزمره ی ما شیعیان در عصر حاضر، مطالبی تقدیم شد و گفتیم که وقتی پای صحبت و نصیحت در میان باشد همه ی ما آن بزرگواران را یگانه اسوه و الگوی همه ی انسان ها و چراغ هدایت و راهنمای زندگی می دانیم ولی در اعمال و رفتار و زندگی بسیاری از ما هیچ اثر و نشانه ای از الگو پذیری و اسوه قرار دادن آن والا مقامان وجود ندارد.
اما نکته هم اینجاست که به راستی چه عواملی باعث می شود با همه ی ارادت و اعتقادی که به آن بزرگان داریم از الگو قرار دادن آنها در زندگی غافل بمانیم و در این راه چه موانعی وجود دارد که باید آن ها را برطرف کرد.
در ابتدا توجه شما را به دو ماجرا که شخصاً ناظر آنها بودم جلب می کنم:
1- در ایام محرم سال گذشته در خیابان جلوی یک هیئت عزاداری با مردی برخورد کردم که لباس مشکی پوشیده و در حال درست کردن شربت برای عزاداران بود. در حال عبور از پیاده رو بودم که از من خواست برای ریختن قالب های بزرگ یخ، داخل منبع به او کمک کنم. ظاهرش نشان می داد که خیلی عصبانی است. بعد از اینکه با کمک هم یخ ها را داخل منبع ریختیم برای آوردن آب و لیوان ها و سایر کارهای تهیه شربت با او همکاری کردم. در عین انجام کارها متوجه شدم دائماً خیابان را نگاه می کند و با دقت، ماشینهای عبوری را زیر نظر دارد. کنجکاو شدم ببینم ماجرا از چه قرار است به همین دلیل سر صحبت را باز کردم و علت عصبانتیش را پرسیدم، گفت حدوداً یک ساعت پیش برای آمدن به هیأت با همسرم سوار تاکسی شدیم وقتی پیاده شدیم راننده ، سر مقدار کرایه حرف نامربوطی زد ولی چون همسرم همراهم بود نتوانستم جوابش را بدهم. او هم گاز داد و رفت. طرف، از مسافرکش های همین خط است منتظرم این مسیر را برگردد، بروم جلو و تلافی کنم. در حین نقل این ماجرا تعدادی از اعضای هیأت که از دوستان مرد بودند بیرون آمدند ، معلوم بود از ماجرا خبر داشتند. یکی از هیأتی ها از مرد عصبانی سؤال کرد که آیا راننده هنوز برنگشته و او هم جواب منفی داد. آن طور که از شواهد بر می آمد همه ی هم هیأتی ها آماده بودند تا با مرد راننده درگیر شوند. همه چیز برای یک زدوخورد جانانه مهیا بود. برای آرام کردن اوضاع کمی صحبت کردم و در ضمن حرف هایم، ماجرایی از امام حسن مجتبی(ع) را برای شان نقل کردم که احتمالاً خیلی از خوانندگان آن را شنیده اند. روزی امام حسن مجتبی(ع) بین جمعی از دوستانش بودند یک مرد مسافر اهل شام که تازه به مدینه رسیده بود با آن حضرت و یارانشان برخورد کرد و وقتی امام را شناخت، شروع به هتاکی و بی ادبی به ایشان و پدربزرگوارشان حضرت علی(ع) نمود. یاران امام خواستند او را تنبیه کنند اما ایشان اجازه ندادند و خودشان به سمت مرد مسافر رفتند و او را به منزل شان دعوت کرده و فرمودند تو تازه از راه رسیده ای و خسته و گرسنه ای، فعلاً بیا برویم منزل، استراحت کن و غذایی بخور تا بعداً در این باره با هم حرف می زنیم. به افراد هیأتی گفتم که یک مرد راننده، حرف اشتباهی زده و رفته ، دنیا که به آخر نرسیده ، آسمان هم به زمین نیامده، شما که برای اهل بیت مجلس عزاداری به پا می کنید ، بهتر است از رفتار آن حضرات هم تبعیت کنید و کلاً موضوع را فراموش نمائید. جوابشان برایم جالب بود، همگی آنها جملاتی با این مضمون گفتند که: «اون امام حسن بوده ما کجا امام حسن(ع) کجا. اگر قرار باشد ما هم مثل امام حسن(ع) باشیم که...» و در آخر هم یکی از آنها با قیافه حق به جانب گفت: «شاعر می گه: کار نیکان را قیاس از خود نگیر ، امام حسن(ع) امام بود ، ما که امام نیستیم .»
2- چند روز پیش سوار تاکسی شدم، قبل از من سه خانم سوار شده بودند و ظاهراً داشتند درباره ی علت واجب بودن حجاب برای خانم ها با هم بحث می کردند. یکی از خانم ها برای اثبات حرفهایش، ماجرایی از حضرت زهرا(س) نقل کرد و گفت: روزی حضرت زهرا(س) در خانه بودند که یک شخص نابینا وارد شده حضرت به محض ورود مرد نابینا، خودشان را پوشاندند ، شخص به ایشان عرض کرد که این مرد نمی تواند شما را ببیند ، خانم در جواب فرمودند: او نمی بیند ، ولی من که می بینم» و منظور خانم فاطمه زهرا(س) این بود که هر کس باید وظیفه ی خودش را انجام دهد ، در ضمن نباید اجازه دهیم قبح بی حجاب جلوی مرد نامحرم ظاهر شدن، برای زن ها از بین برود و کسی که جلوی یک مرد نابینا، بی حجاب حاضر شود ، تکرار اینکار در جلوی مرد سالم برایش راحت تر خواهد شد.
خانم دیگری که مسافر تاکسی بود و از نوع حجاب و ظاهرش و همچنین حرفهایی که می زد معلوم بود انسانی مذهبی و با معلومات بالا در حوزه ی امور دینی است در جواب آن خانم گفت: « البته ایشان حضرت زهرا(س) بودند ، ما که نمی توانیم مثل او باشیم ،آن ها مصوم بودند .آن ها کجا، ما بنده های گناهکار کجا»
احتمالا بسیاری از شما خوانندگان عزیز هم ، با چنین صحنه ها وجملاتی مواجه شده اید.جملاتی مثل « ما کجا معصومین کجا ،آن ها امام بودند ، ما که نمی تتوانیم مثل آنها باشیم ، ما انگشت کوچک آنها نمی شویم»
شخص گوینده با گفتن این جملات، هم ارادت و اعتقادش را به شأن والای ائمه یادآور می شود و هم مسئولیت پیروی و تبعیت از آن بزرگواران را از دوش خود بر می دارد.
در قسمت بعد ، به طور مستدل، در این مورد بحث خواهیم کرد.
موفق و پیروز و پیرو ائمه باشید.
تبیان - خانواده و زندگی
احسان رادمند