چرا جوان ها یكباره گوشه گیر می شوند؟
در شرایط عادی بسیار دیده شده جوانانی كه به مرحله رشد می رسند یكباره خود را از مصاحبت والدین و بزرگترها كنار كشیده و عزلت و تنهایی بر می گزینند ؛ درست مثل كرم ابریشمی كه در نهایت صبر و حوصله و آرامش به دور خود تار می تند تا به پروانه ای تبدیل شده و به پرواز در آید.
خیلی از پدر و مادرها متوجه این موقعیت و ضرورت رشد فرزندان خود نشده غالباً با دلسوزی های بسیار و پرسش های مكرر و سؤالاتی مثل: چه شده، چه اتفاقی افتاده، چرا این قدر ساكتی، چرا حرف نمی زنی ؟ (كه البته بیشتر جنبه خیر خواهانه دارد ) آرامش و امنیت روحی جوانان را برهم می زنند. گاهی هم با عكس العمل های تلخی از طرف جوان خود روبرو می شوند كه در نهایت منجر به تشكیل یك حلقه معیوب درروند ارتباط خانواده و فرزندان می شود. در این قبیل مواقع گاهی فرصتی پیش می آید كه بزرگترها می توانند با دخالت های حساب شده وارد معركه شده و از بحران روحی جوانان بكاهند.
دوران شگفت انگیز
واقعیت این است كه این دوران یكی از شگفت انگیزترین و توفانی ترین دوره های حیات جوان است. جوان در این دوره شكافی عمیق و پرتگاهی ناپیدا در درون خود احساس می كند ؛ یعنی از یك طرف آرامش و بی خبری دوران كودكی را پشت سر گذاشته و از طرفی هنوز به اعتماد به نفس كامل و استحكام روحی لازم نرسیده است . یك روز رفتار و حركات بچگانه دارد و از هر مسئولیتی شانه خالی می كند و روزی دیگر آن چنان احساس بزرگی می كند كه می خواهد دنیا را اصلاح كند. دراین حال گاهی ساعت ها به سكوت و انزوا پناه می برد و گاهی به اجتماعات شلوغ و پر سر و صدا روی می آورد طوری كه حتی بلندترین صدای موسیقی هم او را راضی و ارضائش نمی كند. یا گاهی وجود خود را متزلزل و در آستانه ویرانی می بیند و گاهی خود را متكبر و از خود راضی نشان می دهد تا نشانه های عدم ثبات و تزلزل درونی خود را بپوشاند.عبور از بحران
دراین شرایط بحرانی هر نوع دخالت مستقیم و یا بازگویی اشتباهات و خطاهای احتمالی باعث ایجاد عناد، لجاجت و عقب نشینی آنان و نوعی سرخوردگی جوان می شود . كارشناسان مسایل اجتماعی - خاصه آنان كه در مسائل جوانان دستی و مطالعه ای دارند - معتقدند بهترین چاره برای عبور از این بحران "سكوت آگاهانه"، "انتظار بیدار" و "ایجاد تفاهم و اطمینان" است.اگر به این شیوه رفتار شود نوجوان و جوان به تدریج خود را به بزرگترها نزدیك كرده و با میل و رغبت باطنی دست كمك و راهنمایی آنان را می فشارد و سرانجام در یك جو اعتماد و تفاهم ، آرامش و امنیت لازم برای رشد و بالندگی جوانان فراهم می شود.
اما اگر این "سكوت آگاهانه" و "انتظار بیدار" به "خواب غفلت" بدل شود و پدر و مادر خود را به دلیل عجز وسهل انگاری و یا ضعف وبی تفاوتی از دنیای فرزندان خویش كنار بكشند و آنها را به حال خود رها سازند ، جوانان روز به روز آشفته تر و بیقرارتر می شوند ؛ حس احترام و اعتمادی كه نسبت به بزرگترها داشتند و نیز معیارهای ارزشی را كه برای رشد نیروی داوری خود لازم دارند از دست می دهند و خود را نیز درهم شكسته می بینند و این تغییر و تحول ذهنی در پاره ای زودتر و در برخی دیرتر صورت می گیرد . عده ای هم به غلط تصور می كنند كه دوران رشد یكباره تمام می شود و جوان می تواند كلیه مسائل و مشكلات روحی و سرسختی های دوران بلوغ را كنار بگذارد و تسلیم محض و بی اراده بزرگترها شود ؛ در حالی كه در خیلی از موارد نه تنها جریان رشد كامل نشده بلكه زودتر از موعد قطع شده است. متأسفانه برخی از والدین راحت طلب نمی توانند دریابند كه این نوع به عقل رسیدن چیزی جز قطع ناگهانی فعل و انفعالات سالم و در عین حال توفانی دوران بلوغ نیست و بیشتر به پوسیدگی زودرس یك میوه نارس شباهت دارد .