تبیان، دستیار زندگی
و اینک آخر الزمان...
و اینک آخر الزمان...
و اینک آخر الزمان...
از پله های مترو که بالا آمدم، آسمان در شفق بود. دوساعتی می‌شد که راه افتاده بودم. کمی که در مسیر خیابان قدم برداشتم صدای اذان راهم شنیدم ، البته نه از گلدسته های مسجد، از رادیوی مغازه ها. ...
بیش از عشق بر تو عاشقم
بیش از عشق بر تو عاشقم
بیش از عشق بر تو عاشقم
ناممکن است که احساس خود را نسبت به تو با واژهها بیان کنم. اینها سرشارترین احساساتی هستند که تاکنون داشتهام با این همه هنگامی که میخواهم اینها را به تو بگویم و یا بنویسم، واژهها حتی نمیتوانند ذرهای از ژرفای احساساتم را بیان کنند. ..
بودن یا نبودن!
بودن یا نبودن!
بودن یا نبودن!
همانا عزم را حیران و خاطر را بر می انگیزد که در هر آفت و شری که می بینیم تاب آورده, بیهوده به دامان بلیاتی جز از اینها که واقف نیستیم از حال آنها خویشتن را در نیندازیم ؟ بدین آیین شعور و معرفت ما جمله را نامرد می سازد ...
ناودان و الماس
ناودان و الماس
ناودان و الماس
اوه می‌گویند كخ، مخ نداشته است، اینشتین، لنگ جورابش را كه در آن ماست، كیسه می‌كرده است به جای كراوات می‌بسته یا ارشمیدس ساعت شنی‌اش را پر از آب می‌كرده یا فی‌المثل، گراهام بل نعوذبالله كرِ مادرزاد بوده، یا پاستور كه بیماری سل را ریشه‌كن كرد، خودش پاستور..
شادترین و تواناترین موجود در جهان خواهی بود اگر ...
شادترین و تواناترین موجود در جهان خواهی بود اگر ...
شادترین و تواناترین موجود در جهان خواهی بود اگر ...
مهم نیست که غم تا کجا ریشه دوانده،تا کجا افق تیره و تار مینماید،گره زندگی تا کجا کور است و بهم پیچیده،اشتباه تا کجا بزرگ مینماید،درک کافی از عشق نو شداروی تمام اینهاست... اگر تنها بتوانی چنانکه باید عشق بورزی شادترین و تواناترین موجود در جهان خواهی.
فراتر از بودن
فراتر از بودن
فراتر از بودن
در فقدان یا می توان پوسید، یا می توان به اوج زندگی دست یافت. در پائیز و زمستان پس از مرگت، من باغچه کوچک جوهر را برای کشت آماده کردم. برای ورود به این باغچه دو در وجود دارد: در آواز و در داستان.
گفتگو با خدا
گفتگو با خدا
گفتگو با خدا
Interview with god گفتگو با خدا I dreamed I had an Interview with god خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم . So you would like to Interview me? God asked. خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟ ...
شادی،شگفتی وحیرت در ...
شادی،شگفتی وحیرت در ...
شادی،شگفتی وحیرت در ...
عاشق بودن تحمل رنج و درد و توانایی غلبه و از یاد بردن این رنج و درد است. عاشق بودن همان است که بدانی دیگری کامل نیست. بتوانی بخشهای نازیبا را ببینی ولی بر بخشهایی که دوست میداری تاکید کنی و شادماه هر دو را بپذیری. ...
خدا هنوز از انسان نا امید نشده!
خدا هنوز از انسان نا امید نشده!
خدا هنوز از انسان نا امید نشده!
من با عشق به تو، تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام . ...
یک روح در سه بدن
یک روح در سه بدن
یک روح در سه بدن
هنگامي که عشق به شما اشارتي کرد، ‌از پي‌اش برويد،‌ هرچند راهش سخت و ناهموار باشد. هنگامي که بال‌هايش شما را در بر مي‌گيرد، ‌تسليمش شويد،‌ گرچه ممکن است تيغ نهفته در ميان پرهايش مجروح‌تان کند. ...