تبیان، دستیار زندگی
در مذمت اسراف و تبذیر
در مذمت اسراف و تبذیر
در مذمت اسراف و تبذیر
آورده‌اند كه ندیمی از ندمای امیرالمؤمنین مأمون، شبی در خدمت او سمری 6 می‌گفت و از نظم و نثر در پیش وی دری می‌سفت. پس در اثنایِ آن گفت كه: در همسایگیِ من مردی بود دیندارِ پرهیزگار، و كوتاه دستِ یزدان پرست. چون مدتِ حیاتش به آخر آمد، و اجل بر املِ او ...
قصه دختر سعید مسیّب
قصه دختر سعید مسیّب
قصه دختر سعید مسیّب
این چه استحالت است؟ او از اهل علم است و از اهل فضل و ما هم از اهل فضل و علم. بلکه او بر ما فضل دارد که ما از اهل دنیاییم و او را هیچ دنیاوی نیست. پس از ما شریف‌تر و به‌تر باشد. ما را ترک دنیا می‌باید کردن تا همچو او شویم ...
راماين:رام و سیتا
راماين:رام و سیتا
راماين:رام و سیتا
هر اندوهی كه هست بعد از مدتی دراز برطرف می شود، اما من كه «سیتا»4 را یاد می كنم غم من هر روز زیاده می شود و نه مرا این غم است كه «سیتا»‌از من دور افتاده است و نه این اندیشه است كه او را كشته باشند،
حکایت از شاگردی حاتم اصم
حکایت از شاگردی حاتم اصم
حکایت از شاگردی حاتم اصم
در اين خلق جهان نگاه كردم و ديدم كه هر كسي محبوبي و معشوقي اختيار كرده‌اند و آن محبوبان و معشوقان بعضي تا مرض موت با ايشانند و بعضي تا موت و بعضي تا لب گور؛ و پس همه از ايشان باز گرديدند و ايشان را فرداً وحيداً باز گذاشتند و هيچ يكي با ايشان در گور نرفت..
جواب یک پیغام
جواب یک پیغام
جواب یک پیغام
گفت او را بگوي: اگر تو خداوند مني، من بنده تو نيم! و اگر تو روزي دهنده مني، من روزي خواره تو نيم! و اگر تو خالق مني، من مخلوق تو نيم! و اگر تو مرا مي‌خواهي، من تو را مي‌نخواهم! و اگر تو دوست مني، من دوست تو نيم! ...
چند لطیفه
چند لطیفه
چند لطیفه
خليفه بغداد با عربي كه از باديه برآمده بود و هرگز شهر نديده و به مجلسي نرسيده، از يك طبق طعام مي‌خورد: ناگاه نظر خليفه بر لقمه وي افتاد و مويي به چشم وي درآمد. گفت: اي اعرابي! آن موي را از لقمه خود دور كن؛ اعرابي لقمه را بر خوان نهاد و دست باز كشيد و...
من بر خود بسی ظلم کرده ام
من بر خود بسی ظلم کرده ام
من بر خود بسی ظلم کرده ام
نقل است كه از ابراهيم پرسيدند كه: «از چيست كه خداوند ـ تعالي ـ فرموده است: (... بخوانيد مرا تا دعايتان را استجابت كنم... «مؤمن، آيه 60») مي‌خوانيم و اجابت نمي‌آيد.» گفت: «از بهر آن كه خداي را تـَعالي و تقدس ـ مي‌دانيد و طاعتش نمي‌داريد. و رسول وي ...
جدل نامبارک اهل دل
جدل نامبارک اهل دل
جدل نامبارک اهل دل
مگر نشنيدي كه وقتي سمندري به نزديك بط رفت به مهماني و فصل پاييز بود. سمندر را به غايت سرد بود. بط از حال وي خبر نمي‌داشت؛ شرح لذت آب سرد مي‌داد و لذت آب حوضه در زمستان. سمندر طيره گشت و بط را برنجانيد و گفت اگر نه آنستي كه در خانه تو مهمانم و از اتباع ...
داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان
داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان
داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان
پس، خويشتن را مرده ساخت،‌ و بر رخنه رفت و چون مردگان بخفت. كفشگر چون به وي رسيد، و او را مرده ديد؛ چوبي چند بر پشت و پهلويِ او زد، و با خود گفت: الحمدلله كه اين مُدْبِر شوم،‌ از عالمِ حيات،‌ به خطّة ممات نقل كرد و ضررِ‌ اقدام و مَعرّتِ‌ اقتحام او....،
در هجر یوسف
در هجر یوسف
در هجر یوسف
و ياد آن روزي كه حق تعالي گويد: (پس هر كس را كه در آن روز نامه اعمالش را به دست راستش دهند ـ و هر كس را كه در آن روز نامه عملش را به دست چپ دهند ... «انشقاق، آيه 7 ـ حاقه، آيه 25») و ندانيم كه نامه ما به دست راست دهند يا به دست چپ و ياد آن روز كه مَلك ...
در طلب آب
در طلب آب
در طلب آب
... اي درويش! هر كه طلب وجود مي‌كند به آن مي‌ماند كه در حكايت آمده است كه ماهيان، روزي در دريا جمع شدند و گفتند كه ما چندين گاه است كه حكايت آب و صفات آب مي‌شنويم و مي‌گويند كه هستي و حيات ما در آب است و بي‌آب، حيات و بقاي ما محال است بلكه حيات جمله ...
اندر خبر مرگ سلیمان ع
اندر خبر مرگ سلیمان ع
اندر خبر مرگ سلیمان ع
سليمان، ‌عليه ‌السّلام از پسِ آن كه مُلك بازِ او رسيد ، بيست سال بزيست تا مُلكش چهل سال تمام شد و عمرش پنجاه و پنج سال بود، و ديوان مسخّر او بودند. سليمان ايشان را فرمود تا بناها كردند و مزكت هاي بيت المقّدس تمام كردند. پس چون وقت مرگش بيامد، ...
شناختن دنیا
شناختن دنیا
شناختن دنیا
... اي درويش! خدا به غايت نزديك است، كما قال تعالي:‌ (و ما از رگ گردن به او نزديكتريم. «ق، آيه 16») و در قرآن و احاديث مانند اين بسيار است، اما چه فايده كه مردم دور دور دور افتاده‌اند و از معرفت قرب خداي بي‌بهره و بي‌نصيب‌اند. ...
زندان مرد
زندان مرد
زندان مرد
دهقان چون به دهان برد، تلخ بود. گفت اي غلام! خياري بدين تلخي و تو بدين خوشي مي‌خوري؟! گفت: «از دست خداوندي كه چندين سال شيرين خورده‌ام، به يك تلخ چه عذر آرم كه رد كنم؟»…
شناسنامه ی شاهنامه، بخش دوم
شناسنامه ی شاهنامه، بخش دوم
شناسنامه ی شاهنامه، بخش دوم
کتاب شاه‌نامه نه تنها اثری هنری بل‌که کتابی از دانايی و خرد است. کاخی بلند از زبان است. پاس‌دار شرف و نجابت انسانی‌ست. گنجينه‌يی‌ست که گوهر‌های فراوان در خود دارد. سراينده‌ی دانای آن از دانش‌ها و داستان‌ها و روايت‌های بسيار بهره برده و دست‌آورد بزرگ ....
حکایت بوزرجمهر و انوشیروان
حکایت بوزرجمهر و انوشیروان
حکایت بوزرجمهر و انوشیروان
سوم پيراهن صبر پوشيده‌ام كه محنت را هيچ چيزي چون صبر نيست. چهارم اگر صبر نكنم، باري سودا و ناشكيبايي را به خود راه ندهم. پنجم آن كه انديشم كه مخلوقي را چون من، كار بتر از اين است شكر كنم. ششم آن كه از خداوند سبحانه و تعالي نوميد نيستم كه ساعت تا ساعت ....
سمک عیار
سمک عیار
سمک عیار
حتی يک نمونهً دروغ گويی و سست عهدی و پيمان شکنی ، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن ، حتی در ميان عياران گروه مخالف ، ديده نمی شود و مرتکبان اين اعمال در نخستين وهله از جمله عياران و جوانمردان طرد می شوند ....