عفو مامور شکنجه
سید حسین علم الهدی با کلمات انسان ساز امام علی(ع) بسیار انس داشت و سعی میکرد آنچه را از نهجالبلاغه آموخته است، در صحنه زندگی، به عمل درآورد.
امام علی(ع) در لحظات پایان زندگی، نسبت به قاتل خود ابن ملجم سفارش میکند و به فرزندانش گوید : با او رفتار انسانی داشته باشید. «نامه 47 نهجالبلاغه» چنانکه شهریار سروده است :
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من |
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا |
شهید حسین علم الهدی به عنوان شیعه و پیرو امام علی(ع)، مأمور شکنجه خود را مورد عفو قرار میدهد.
قبل از سخن شهید حسین علم الهدی ، شرایط آن زمان را برای جوانان عزیز بازگو میکنیم :
رژیم شاه از17 شهریور 1357 به مدت شش ماه در تهران و بسیاری از شهرهای ایران، حکومت نظامی برقرار نمود.
براساس حکومت نظامی، روزها تجمع بیش از سه نفر ممنوع بود و مأموران اجازه تیراندازی داشتند و شبها از ساعت مقرر به بعد، هیچکس حق حضور در خیابان را نداشت. آنچه در خیابانها دیده میشد تانک بود و سرباز مسلح.
دی ماه سال 1357 در یکی از روزهای حکومت نظامی، بعد از ساعت منع رفت و آمد، شهید علم الهدی به همراه چند نارنجک دست ساز، در کنار خانه فرماندار نظامی اهواز شناسایی شده و پس از شلیک چندین گلوله، سرانجام توسط مأمورین دستگیر گشت. در مدتی که حسین در زندان بود، شکنجههای فراوانی را تحمل کرد، اما هرگز به داشتن نارنجک اعتراف نکرد . هرگز دوستش را که همراه یکدیگر بودند،و توانسته بود جان سالم از معرکه بیرون برد، معرفی نکرد. دوست شهید علم الهدی که در این عملیات همراه او بود، محمد علی مالکی بود که چند سال بعد در نبرد با متجاوزان ارتش عراق، به مقام رفیع شهادت دست یافت.
بخشی از شکنجههای حسین به نقل از کتاب سفر سرخ چنین است:
«دو نفر حسین را به تخت بستند، دستگاه شوک الکتریکی را که آماده کردند، سرهنگ بالای سرش حاضر شد. چشم در چشم او دوخت تا در لحظهای که به تمام بدنش شوک وارد میشود، شاهد چهره متلاطمش باشد. حسین نیز به او نگاه میکرد. خاطرهای تلخ در نظرش مجسم شد. برای پنجمین بار بود که باید شوک را تحمل میکرد. ناگهان لرزه به اندامش افتاد. سرگرد زمان اتصال برق را بیشتر کرد. طوری که در اثر فشار و دست و پا زدن، طناب دستش پاره شد و فریاد زد. سرهنگ سرش را عقب کشید. جیغ حسین در گوشش طنین افکند. چهره آن پنج نفری که در تختش شاهد دست و پا زدنش بودند، برافروخته شد. با رعشهای که تمام بدنش را میگرفت، اختیارش را از دست میداد و جز فریاد و تحمل درد کاری از دستش ساخته نبود. دستگاه را از کار انداختند، اما او همچنان فریاد میزد. سرگرد از تخت فاصله گرفت. فریاد حسین آهنگی منظم به خود گرفت. سرهنگ میفهمید که او حضرت علی (ع) را به کمک میطلبد، اما در آن لحظه اسیر غرورش شده بود و ننگش میآمد که تسلیم آن جوان شود. گویی وجدانش هم از او متنفر شده بود. به سراغ کابل رفت به سرگرد اشاره کرد که کف پای حسین را بالا بگیرد و سپس ضربات سنگین شلاق را به پا و در مواردی بدنش فرود آورد. بعد نفس زنان دست کشید و روی صندلی نشست. حسین از هوش رفته بود. بدن خون آلودش روی تخت، خشم سرهنگ را برمیافروخت».
شدت شکنجههای وارد بر حسین چنان بود که تا هنگام شهادت (حدود 2سال بعد) آثار شکنجه و سیگارهایی که بر بدنش زده بودند، پیدا بود.
چهره زرد و چشمان نیم باز حسین در تصویرش، شاهدی بر شکنجهها است. به هرحال پس از فرار شاه در26 دی ماه آن سال، به تدریج نیروهای انقلابی قویتر و مأموران رژیم شاه ضعیفتر میشدند، تا جایی که اوایل بهمن ماه، بسیاری از زندانیان سیاسی، از جمله حسین، از زندان آزاد شدند.
22 بهمن آن سال، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، بسیاری از سربازان و ارتشیها به ملت پیوستند و فرماندهان وابسته به شاه و آمریکا دستگیر شدند.
یکی از دستگیرشدگان مأمور شکنجه شهید علم الهدی بود.
در روزهایی که شهید علم الهدی مسئول کمیته انقلاب اهواز بود، به او اطلاع دادند که مأمور شکنجه شما دستگیر شده است، شما در دادگاه انقلاب حاضر شوید و شکایت خود را مطرح کنید.
شهید علم الهدی به دادگاه انقلاب مراجعه نمود و پس از ساعتی مذاکره با مأمور شکنجه خود، پشت میز دادگاه قرار گرفت و سخنانی را ایراد کرد.
متن سخنان شهید علم الهدی که توسط دادیار نوشته شده و بعد با امضای حسین تأیید گردید، چنین است :
بسمه تعالی
اینجانب سید حسین علمالهدی که از سروان مرتضی نبوی شاکی بودهام، زیرا که ایشان در زمان دستگیری اینجانب در زمان حکومت طاغوت مرا مورد شکنجه و آزار قرار دادهاند. اما در این مرحله حساس در پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیتها و رسالتهای همگی ما سنگینتر از پیش و کولهبار رسالتمان پربارتر است.
انقلاب اسلامی نیاز مبرم به پشتیبانی برادران ارتشی و امکاناتی که در اختیار آنها میباشد و تجربیات این برادران عزیز دارد. این سربازان که تا دیروز در اختیار طاغوت بودهاند هم اکنون فضای پاک وحی و حکومت ا... میتواند آنان را مجاهدانی با ایمان و پر قدرت بسازد که از موجودیت احکام خدا و قرآن کتاب خدا پشتیبانی کنند. تا حتی ادامه دهندگان راه شهدای اسلام و یاران همراه امام گردند و اسلام را حفظ کنند. مردم ایران انقلاب کردند و دگرگون شدند و رژیم طاغوت را دگرگون ساختند. برادران ارتشی نیز باید انقلابی در درون ایجاد کنند تا بتوانند اخلاق و صفات و مظاهر طاغوتی را دگرگون سازند و تبدیل به اخلاق اسلامی کنند. هم اکنون انقلاب اسلامی در انتظار انقلابی در درون بازوی پرقدرت خویش، ارتش است.
این انقلاب است که میتواند جهت حرکت و فلسفه وجودی ارتش را تغییر دهد و در نتیجه انقلاب اسلامی ما تکمیل گردد، زیرا انقلاب ارتش ما، مکمل انقلاب مردم است، اتفاقاً برادران ارتشی از ما دانشجویان و بقیه قشرها یک قدم به میدان جهاد نزدیکترند و لفظ مجاهد به آنها برازندهتر است، البته مشروط به ایجاد انقلاب درونی.
از ابتدای پیروزی تاکنون تمام طرحها و توطئههای منافقان در تضعیف روحیه ارتش، از قبیل شعار میان تهی و بی محتوای ایجاد ارتش مردمی و اعلام ارتش دیگر، توطئهها از قبیل سم پاشی بعضی از عناصر ضد انقلاب که به لباس ارتش در آمدهاند با شکست روبرو شده است و این یک آزمایش و امتحان الهی از فرد فرد ارتش است و بهتر است بگوییم اتمام حجت خداست که خدای رحمان راه را برای ارتش باز گذارده تا بتوانند خودآگاهانه راه خدا را انتخاب کنند و بهترین پشتیبان برای مشی امام خمینی باشند.
حرفهایی که با برادران ارتشی دارم زیاد است، خلاصه میکنم براساس این ضرورتها و مسائل حساس و مهم اجتماعی و سیاسی، نظامی انقلاب و با توجه به عفو امام خمینی که عفو شدگان تبدیل به عناصر فعال و مجاهد گردند و به خدمت خدا و اسلام درآیند، و با تمامی وجود و تمامی امکاناتی که در اختیار دارند در لحظه لحظه زندگی خویش راه تقوی و تزکیه را پیش گیرند.
لذا اینجانب سید حسین علمالهدی دانشجوی دانشگاه فردوسی برادرم سروان مرتضی نبوی را عفو کرده و در انتظار آزادی از زندان و دیدار ایشان میباشم و از دادستان انقلاب اسلامی تقاضا دارم که در مورد شکایت اینجانب جرمی برای سروان مرتضی نبوی قائل نشده تا پس از آزادی عنصری مجاهد و مؤمن در خدمت انقلاب باشد.