تبیان، دستیار زندگی
چند روز پیش در میون تموم آدمایی که با فروشگاه اینترنتی تماس گرفته بودن یه پسربچه بود که خیلی شیرین صحبت می کرد. در خواست خرید کتابی رو داشت که مربوط به هنرهای رزمی بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یه داستان

فروشگاه اینترنتی

می خوام یه داستان براتون تعریف كنم  ...

چند روز پیش در میون تموم آدمایی كه با فروشگاه اینترنتی تماس گرفته بودند یه پسر بچه بود كه خیلی شیرین صحبت می كرد ، درخواست خرید كتابی رو داشت كه مربوط به هنرهای رزمی بود .

گفتم چند سالته ؟  گفت: 11 سال ، بهش گفتم:  كه اگر كتاب رو با پیك بخواهیم برات بفرستیم  قیمتش گرون میشه پس اجازه بده برات با پست بفرستم ... گفت آخه عجله دارم ... با خنده و به شوخی بهش گفتم : پس اگر عجله داری خودت پاشو برو بخر ... جوابش خنده رو تو صورتم منجمد كرد ...

میدونی چی گفت: اون پسر، با شیرین زبانی خاص خودش بمن گفت :  كه نمی تونه راه بره ... قلبم بدجوری گرفت و سنگین شد و بهش گفتم:  همه ما كه اینجاییم نوكرتیم و در اسرع وقت كتاب رو برات می فرستیم ...

خدایا همه بیماران را شفای عاجل عنایت بفرما . آمین

فروشگاه اینترنتی تبیان