« شراره ام... محبوس در دل سنگ!» به شراره صالحی كه نگاه میكنم ، زنی صبور میبینم كه هیچ وقت صدایش را بلند نمیكند. شمرده حرف میزند و آرام . او زنی است شاعر ، نقاش ، مترجم ،محقق ، مربی و مدیر ... اما « شراره ام ... محبوس در دل ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفت وگو با شراره صالحی، نقاش و شاعر

« شراره ام... محبوس در دل سنگ!»

به شراره صالحی كه نگاه میكنم ، زنی صبور میبینم كه هیچ وقت صدایش را بلند نمیكند. شمرده حرف میزند و آرام . او زنی است شاعر ، نقاش ، مترجم ،محقق ، مربی و مدیر ...

اما « شراره ام ... محبوس در دل سنگ!...»

« شراره ام

محبوس در دل سنگ

آخرین بارقه عشقم من

كه یلی می خواهم

نهراسد از موج

نپذیرد سستی

ببرد آتش را تا دل دشت

بسپارد آن را به نسیم و پرواز

برساند به به سرود ازلی

به طلوع خورشید

برهاند من را از دل سنگ...»


سركار خانم... بالاخره فامیلی شما «صالحی» هست یا «لرستانی»؟

( می خندد) اتفاقاً مادرم هم همیشه به شوخی به بچه هایش می گوید: «شماها كاری كردید كه مردم فكر می كنند دو بار شوهر كردم» ! عنوان كامل خانوادگی ما «صالحی لرستانی» است كه من و برادرم شهاب، عنوان «صالحی» را انتخاب كردیم و خواهرم شهره عنوان «لرستانی» را گرفته است.


■ چرا؟

علتش این است كه پدرم به عنوان «صالحی» شهرت داشتند كه به پیروی از ایشان من هم «صالحی» را انتخاب كردم، ولی شهره خواهرم اعتقاد داشت «لرستانی» برای تیتراژ فیلم های سینمایی بهتر است، چون «صالحی لرستانی» در سینما عنوانی طولانی است.


■ در مصاحبه هایی كه از شما منتشر شده، كمتر درباره زندگی شخصی تان سخن گفته اید. به همین دلیل دوست دارم كه از خودتان و فضای زندگی تان بیشتر بدانم.

من متولد 10 بهمن 1339 شهر تهران هستم. فارغ التحصیل رشته گرافیك از دانشگاه هنر و تحصیلكرده فوق لیسانس پژوهش هنر از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، از 5 سالگی به مدرسه رفتم و در 16 سالگی وارد دانشگاه شدم.


■ كدام دانشگاه؟!

دانشگاه فارابی و مدت دو سال در رشته «جهت یابی هنر» تحصیل كردم.


■ فضای خانوادگی چگونه بود؟

پدرم مشغله اصلی شان قضاوت بود. منتها «شعر» همراه و یاور همیشگی ایشان بود و هست. از نوجوانی شعر می گفتند و حاصل زندگی هنری شان مجموعه اشعاری است كه تعدادی از آنها در نشریات مختلف منتشر شده و از ایشان یك مجموعه ای هم تحت عنوان «نگاره» كه اسم تنها دختر من است، تقریباً چهار سال پیش انتشار یافت.


■شنیده ام «نگاره» شعر هم می گوید؟

بله. از 11 سالگی شعر می گوید و چند سالی است كه اشعارش به صورت پراكنده در نشریه بخارا منتشر می شود.


■ الان چند سال دارد؟

15 سال.


■ و اما مادرتان...

مادرم از دوره نوجوانی در زمینه ادبیات و طراحی برنامه های فرهنگی فعالیت داشتند و مشغله اصلی ایشان آموزش و معلمی است. منتها به نظر من به غیر از اینكه ادیب هستند و با ذوق، هنر بزرگ دیگری دارند و آن این است كه توانستند با مجموعه شرایط و مشكلات مبارزه كنند و ماها را یعنی پدرم، من، خواهرم و برادرم را كه دارای روح ناآرامی بودیم، تحمل كنند و به ثمر برسانند.


■تكلیف خواهرتان شهره لرستانی هم كه مشخص است. علاوه بر بازیگری، ریاست خانه پیشكسوتان هنر را هم بر عهده دارد، ولی برادرتان چه كاره اند؟

تحصیلات ایشان كارگردانی تلویزیون است و در زمینه ساخت فیلم مستند هم، فعالیت می كرد ولی بعدها عرصه گرافیك را برگزید.


■ خودتان به غیر از كار نقاشی شعر هم می گویید؟

بله. اخیراً نخستین دفتر شعری ام تحت عنوان «بر بام آسمان» منتشر شد و 11 دفتر شعری دیگر آماده چاپ دارم.


■در این صورت خود را به عنوان نقاش می شناسید یا به عنوان شاعر؟

به نظرم قابل تفكیك نیستند!


■ چرا؟

خب شعر مأمن، گریزگاه و پناهگاه من است و نقاشی موجب تلطیف روحم می شود. این دو را در وجودم نمی توانم جدا كنم. به نظرم ریشه هنرها یكی است، فقط هنرمند قالب و ابزار بیانی آن را با توجه به شرایط واقعی پیرامون خود انتخاب می كند. از نوجوانی شعر می گفتم و در عین حال نقاشی هم می كردم. مادر تعریف می كنند، دو سال بیشتر نداشتم كه همراه ایشان به مدرسه رفتم. در آنجا همكار ایشان خانمی باردار بودند كه توجه من را به خود جلب كرد و بعد تصویرش را كشیدم. مادر و پدرم آن تصویر را به عنوان یادگار آن سالها تاكنون حفظ كرده اند.


■پس از بچگی به تابلوی مونالیزای داوینچی علاقه مند بودید؟

چطور؟


■ طبق تحقیق یكی از پژوهشگران، مونالیزا در زمان خلق تابلوی «لبخند ژكوند» توسط داوینچی باردار بوده است.

(می خندد)... بعدها هم به تبع تحصیلاتم در زمینه هنرهای تجسمی، گرافیك و نقاشی را ادامه دادم.


■این تفكیك ناپذیری شعر و نقاشی چگونه در آثارتان متجلی شد؟

فكر می كنم در مجموعه تابلوهای «عاشقانه های كربلا». انگیزه عاطفی اش شعری بود كه پدرم درباره واقعه عاشورا سرودند. در آن زمان 8 سال بیش نداشتم ولی آن حس از همان زمان در دل و جانم لانه كرده بود. بعدها علاقه مند شدم كه این واقعه را تصویر كنم.

در دهه 60 یكسری تحقیقات درباره هنر قاجار انجام داده ام كه «نقاشی» و «تصویرسازی» آن دوره را در بر می گرفت و سه بخش را شامل می شد؛ نقاشی های دوره فتحعلی شاه، نقاشی های دوره ناصری و نقاشی های دوره مشروطه. در حوزه نقاشی دوره مشروطه، آن بخشی كه به نقاشی «قهوه خانه ای» مربوط می شد، توجهم را بسیار جلب كرد و بعدها ضمن آشنایی با آثار قوللر آغاسی، محمد مدبر، عباس بلوكی فر و دیگران هم شناخت و هم علاقه ام به این حوزه بیشتر شد. از سویی مضامین نقاشی قهوه خانه ای در سه مورد خلاصه می شود: روایات مذهبی، داستان های حماسی و افسانه های پرشور و عجیب ادبیات فارسی. پس مضمون این سبك با علاقه دیرینه ام همخوانی داشت ولی باید به بیان نویی می رسیدم. چون معتقدم ما، فرزندان زمان خود هستیم. بنابراین عاشقانه های كربلا را با تكنیك جدیدی اجرا كردم. در آن به دنبال فضا و كمپوزیسیون های هنر می گشتم. تنها ابزار اجرایی ام «راپیدوگراف» بود. رنگ را كاملاً حذف كردم. روی زمینه اكر كار كردم كه آن هم بر گرفته از كتاب های چاپ سنگی دوره قاجار بود.


■ در صورتی كه «رنگ» نقش مهمی در نقاشی «قهوه خانه» دارد، با حذف آن فكر می كنم كار نوینی انجام دادید.

شاید در نوع خودش و به تعبیر شما حركت نویی بود. رنگ را حذف كردم و به جای آن رنگمایه های طیف سیاه و سفید، یعنی انواع خاكستری را جایگزین كردم و سعی كردم با امكانات موجود انواع بافت ها را ایجاد كنم. این مجموعه تابلو در سال 1997 میلادی در نمایشگاه بین المللی هنر چین از میان 8 هزار اثر هنری جایزه نخست را گرفت. برای خودم عجیب بود و انتظار نداشتم. مضمون كار، كاملاً مذهبی بود و ارتباط عمیق و ریشه ای با فرهنگ ایرانی داشت ولی در نهایت به نظر هیأت داوران جالب آمد.


■می دانم به غیر از نقاشی قهوه خانه ای به مینیاتور و به تعبیر امروزی «نگارگری» علاقه مند هستید كه در حیطه هنرهای سنتی ما قرار می گیرد. ولی می دانید كه هنرمند امروزی باید هنر امروزی را خلق كند. این علاقه مندی شما به هنر سنتی، همگامی با دنیای امروزی را نفی نمی كند؟

حوزه های نگارگری، قهوه خانه، تذهیب، سوخت، كاغذبری، قطاعی، و ... در شمار میراث فرهنگی ما قرار می گیرند كه باید مورد احترام باشد. ولی وقتی می گوییم بیان امروزی و مدرن، منظور این نیست كه با فرهنگ گذشته خداحافظی كنیم. فرهنگ ایران در جهان فرهنگ مادر بوده، عناصر فرهنگی ایران تا منتهی الیه افریقا، آسیا و اروپا رفته و تبادل وسیعی قبل از اسلام صورت گرفته، پس از اسلام هم ایران یكی از مهمترین كشورهای مهد هنر اسلامی بوده، پس ما دارای فرهنگ غنی و دیرینه ای هستیم.

از سویی حتماً و باید به بیان امروزی مسلح شویم؛ دست كم از نظر تكنیكی. هنرهای تجسمی به دلیل زبان جهانی كه دارد و در مقایسه با ادبیات و هنر تئاتر در ایجاد ارتباط، مشكلات كمتری  دارد. چون مثلاً ترجمه هر چقدر ظریف و ماهرانه انجام شده باشد، باز روح اثر را صددرصد منتقل نمی كند.

پس هنرهای تجسمی ایران امكان بیشتری دارد كه جهانی شود. هر چند این مساله در مورد سینما اتفاق افتاده است. اگر هنر ژاپن را بررسی كنید، هر جای دنیا كه با آن مواجه شوید و هر چقدر هم آن را مدرن و امروزی ببینید، باز متوجه می شوید كه این اثر ژاپنی است. به خاطر اینكه در عین به روز كردن خود، فرهنگ هویت خودشان را حفظ كرده اند و از آن غافل نشده اند.


■ صحبت شما درست است، در صورتی كه با گذشته خود قطع ارتباط نكرده باشیم. اصولاً معروف هستیم كه گذشته خود را فراموش می كنیم. خب در این نقطه زمانی و مكانی ، یك هنرمند چگونه باید عمل كند؟

این درست است كه نقش هنرمندان در پیشبرد افكار عمومی و ارتقای سطح فرهنگ عمومی مهم است ولی مسأله گسترده تر از اینهاست. در بیش از یك دهه ای كه «تاریخ هنر» تدریس می كنم، در مواجهه با دانشجویان می بینم كه آنها نقاشان غرب را بهتر از نقاشان ایرانی می شناسند! پس ضعف عمده ما بی توجهی به فرهنگ و هنر در طول مدت 12 سال آموزش ابتدایی و متوسطه و بعد عدم توجه به پژوهش های نظری است. وقتی كلاس نقاشی در مدارس، كلاس تفریح است كه حتی به اندازه ورزش به آن اهمیت داده نمی شود...


■البته كلاس ورزش هم كلاس تفریح است...

دیگه بدتر… پس همه اینها دست به دست هم می دهند تا نسل جوان ما شناخت كافی نسبت به تاریخ هنر نداشته باشند و این عدم شناخت فقط در حیطه هنر خلاصه نمی شود، بلكه تمامی حوزه های فرهنگ را در بر می گیرد. به هر حال در كنار پژوهش و جست و جو در گذشته، با تقویت آموزش و توجه به مبانی فرهنگی به صورت زیربنایی، می توانیم در ترمیم گسستگی ها كوشا باشیم و یا از تجربیات موفق كشورهای آسیایی بهره ببریم. آنها چه در حوزه فرهنگ و هنر و چه در گسترش توریسم، تجربه های خوبی داشته اند. به هر حال در نهایت فرصت و زمان را از دست داده ایم ولی به قول معروف جلوی ضرر را هر جا بگیریم، باز منفعت است.


■ به تجربه موفق جذب توریسم در كشورهای آسیایی اشاره كردید. آنها قطعاً در جذاب كردن شهرهایشان و زیبا كردن آنها كوشش های زیادی داشته اند. گویا شما هم فعالیت هایی در این زمینه داشته اید...

بله! از سال 1370 همكاری ام را با شهرداری تهران آغاز كردم. دلیل آن همكاری، پروژه تبدیل كشتارگاه به فرهنگسرای بهمن بود. در مدتی كه مدیرهنری فرهنگسرا بودم، به مباحث شهری و تغییر كاربری فضاها علاقه مند شدم و از نظر فعالیت اجتماعی تجربه منحصر به فردی برایم محسوب می شد. پس از آن در مركزی شروع به فعالیت كردم تحت عنوان «مركز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران». طبقه زیرین این مركز فضای بدون استفاده ای بود كه من بر حسب عادت كار در فرهنگسرا علاقه مند شدم آنجا را به فضای هنری تبدیل كنم كه بعداً عنوان «نگارخانه منطقه یك» را گرفت. پیشنهاد دادم در این نگارخانه فعالیت های پژوهشی هم انجام شود و این خلاف رسمی بود كه تا به حال گالری ها یا نگارخانه ها داشتند، چون معمولاً آنها بر روی فعالیت های هنری متمركز بودند نه پژوهشی. از سویی به جهت اینكه به «مركز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران» وابسته بود، این امكان وجود داشت كه از نظر موضوعی درباره شهر تهران تحقیق شود. اولین نمایشگاه را در سال 1372 در آنجا برگزار كردیم، تحت عنوان «تهران قدیم» كه از آن استقبال خوبی شد. پس از مطالعات بیشتر در زمینه مساله معماری و بافت شهر تهران و همین طور تحقیقات عبدالله مستوفی، جعفری شهری و ارتباط با محققان و متخصصان، علاقه ام  بیشتر شد. دومین نمایشگاه را در همان نگارخانه تحت عنوان «اسناد بلدیه تهران» برگزار كردیم. آن نمایشگاه مرا واداشت به تحقیق دیگری دست بزنم، تحت عنوان «شهرداری تهران از آغاز تا امروز» كه درباره تاریخچه شهر تهران، معماری، فضاهای شهری، شهردارها و ... بود كه متأسفانه بدون اینكه به مرحله چاپ برسد در آن مركز ماند و همچنان خاك می خورد، ولی به هر حال موجود است!


■یعنی شهر تهران پتانسیل جذب توریست در حد وسیع را دارد؟

بله. اگر چه تمركز توریسم در ایران روی شهرهایی مثل اصفهان و شیراز بوده و هست ولی تهران هم فاقد این توان نیست.

مثلاً شمس العماره یكی از معدود بناهای قدیمی تهران است كه باقی مانده، اكثراً یا از بین رفته اند و یا رها شده اند ولی شمس العماره به عنوان عنصر شاخص هویت معماری ایران در دوره قاجار می تواند مورد توجه قرار گیرد و بر روی آن كار شود.


■به نظر شما چگونه پتانسیل های جذب توریست شهر تهران بالقوه می شود؟ با توجه به اینموضوع كه در شهرسازی مدرن، هنرمندان به یاری طراحان، معماران و شهرسازان می آیند.

من متخصص مسایل شهری نیستم ولی در محدوده فعالیت ام طرح هایی ارایه دادم، به طور مثال می توان از خانه های قدیمی تهران استفاده بهتری كرد، به ویژه در منطقه 12 شهر تهران این طور خانه ها به وفور وجود دارد. برخی از این خانه ها بالای صد سال قدمت دارند و می توانند با كمی تغییر فضا به گالری هایی برای جذب توریست تبدیل شوند و در آن آثار هنری عرضه شود، به صورت اشانتیون كه نمادهایی از فرهنگ و هنر ایران باشند و حتی پرتابل باشد تا بتوانند از اینها به عنوان یادگارهای كوچكی از ایران به كشور خود ببرند. به هر حال از پتانسیل های موجود در این شهر كم استفاده كردیم و به قول معروف استاد از دست دادن فرصت ها هستیم. اصلاً اگر یك اثر هنری درست و به جا استفاده شود می تواند سرزندگی و نشاط در شهروندان ایجاد كند.

این گونه آثار نیازهای روانی، عاطفی را بر طرف می كند. به همان نسبت هم یك اثر نامناسب و فاقد ویژگی ها و جذابیت های هنری می تواند تأثیرات منفی در شهروندان بگذارد و حتی در نحوه رانندگی و ارتباطات روزمره متجلی شود. به نظر من از هنر باید كاملاً كارشناسانه و منطبق بر واقعیت موجود در زیبا سازی شهرها استفاده كرد.


■در لحظه خلق یك تابلو به چه می اندیشید؟

اندیشه ها مدتها پیش از خلق یك اثر تكوین پیدا می كنند و گاه گاه ذهنم را به بعدی پر رفت و آمد از تصاویر گوناگون مبدل می سازند. زایشی مكرر، از تصاویر در ذهنیت من از مدتها پیش از خلق اثر به وقوع می پیوندد، اما شروع آفرینش همیشه مثل وسوسه یك جرقه سرخ آتشین بر سطح سپید بوم است.

در آن لحظه همیشه هیجانی درونی را تجربه می كنم كه با فوران و جوششی مافوق بیان همراه است.<


■رنگ ها، فضا و همه آنچه كه در نهایت در تابلوها حضور پیدا می كنند، چگونه سراغتان می آیند؟

انعكاس تجربه حسی و لحظه ای است كه از ورای دالان های ذهنم گریز می زند و در سینه ام مجال ماندن ندارد. مثل پرنده ای كه به در و دیوار قفس سر می كوبد و سرانجام پر می كشد.


■عنوان تابلو را چگونه انتخاب می كنید؟

به ندرت عنوانی برای تابلوهایم انتخاب می كنم، اما خوشحالم كه بسیار پیش آمده مخاطبینم برای نقاشی هایم عنوان هایی انتخاب می كنند. ذكاوت و حسن سلیقه بعضی از آنها در انتخاب نام مفهوم اثر همیشه برایم تحسین آمیز و شوق انگیز است. ترجیح می دهم همچنان تماشاگران آثارم، شریك لحظه های صعب اما شیرین نقاشی هایم باشند.


■رنگ غالب آثارتان آبی و طلایی است، چرا؟

آبی فیروزه ای و طلایی در اكثر نقاشی هایم متبلور می شوند. این ناخواسته است، قبل از شروع كار فكر نمی كنم كه با چه رنگی شروع كنم، شروع كه كردم رنگ ها خودشان به سراغم می آیند، به حس و حالم بر می گردد، اما درمورد این دو رنگ خاص كه بیشتر به سراغم می آیند، علاقه عمیق من به زمینه فرهنگی غنی كه داریم حتماً موثر است. این رنگ ها خیلی ایرانی اند.


■پیشگامان نقاشی ایرانی چقدر و چگونه بر شما تأثیر گذاشته اند؟

از اساتید نقاشی ایران بسیار آموخته ام، دلشده نگارگری بوده ام همیشه... با نقاشی های قهوه خانه ای زندگی كرده ام و مكتب «سقاخانه» را خیلی دوست داشته ام...« چگونگی» این تأثیر، كیفیت لحظات سپری شده ام با این آثار است و «چقدر»ش را نمی دانم، همیشه سعی كرده ام بیان شخصی داشته باشم.


■زن بودن چقدر در خلق كارهایتان مؤثر است؟

همان قدر كه در اندیشیدنم، حرف زدنم، لباس پوشیدنم و فكر كردنم...<


■در لحظه خلق، تنهایید، ولی تعامل شما با جامعه پیرامونتان چگونه است؟ آیا مشكلاتی دارید؟

مشكلات برای آدم هایی كه مصمم هستند خیلی جایگاه عمده ندارد، باید با مشكلات كنار آمد، حتی در یك مصاحبه ای اشاره كردم كه زنان ما كلاً در ابهام تاریخی هستند، به خصوص در حوزه هنر. پس اعتماد به نفس و باور كردن خود بیش از پیش می تواند كمك كند.


■گمشده ای دارید؟

بالاخره همه این جست و جوها به خاطر همان گمشده است.


■از اینكه در تهران زندگی می كنید، راضی هستید؟

اگر خودم می خواستم انتخاب كنم، شاید در همان و كوهستان های لرستان آتلیه نقاشی می ساختم و در آنجا نقاشی می كردم.


■از اینكه در تهران زندگی میكنید ، راضی هستید؟

اگر می خواستم انتخاب كنم ، شاید در همان كوهستان های لرستان آتلیه نقاشی می ساختم و در آنجا نقاشی می كردم.