تندرستی؛ سکوت جسم
وقتی از دانش پزشكی صحبت میشود ذهن هر شنونده ای بهطور طبیعی متوجه بیماری، درد و مرگ میشود كه باید با آن مقابله كرد و در مقابل بیماری، موضوع تندرستی مطرح میشود.
بیماری و تبیین آن از دیدگاه علمی تا حد قابل توجهی توجیه پذیر است، چرا كه عوامل بیماری زا را تا اندازهای می توان مشخص كرد كه این امری لازم بوده، اما كافی نیست.
مواردی در زمینه پزشكی وجود دارند مانند ناباروری، خستگی مزمن، ضعف عمومی و هراس از درد، كه دانش پزشكی میكوشد آن ها را تسكین دهد.
گاه مجموعهای از ناراحتیهای جسمی و روانی توأمان هستند، بنابراین طبقه بندی بیماری ها به هم میخورد و هر شكلی از بینظمی فیزیولوژیك، یك بیماری به شمار آمده و بیماری جسمی هم شامل بینظمی بیولوژیك میشود.
در زبان انگلیسی برای بیان بیماری سه واژه وجود دارد:
Illness درباره انسانی گفته میشود كه از درد خود آگاهی دارد،
Sickness كه واقعیت بیماری را از نظر فرهنگی و اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد.
Disease كه بیماری با استفاده از دانش پزشكی و وسایل علمی شناسایی میشود.
"جسم انسان مانند ماشینی است كه با بروز بیماری، کار بخشی از اجزای آن دچار اختلال می شود و دانش پزشكی باید مانند یك مكانیك، این جزء مختل شده را اصلاح كند."
نظریه فوق باعث می شود كه بیماریها به طور جداگانه مورد بررسی قرار بگیرند و عوامل ایجادكننده آنها شناخته شوند.
مشكلی كه این نظریه ایجاد میكند این است كه باید یك تعریف ثابت و منطقی برای تندرستی قائل شد، در حالی كه شاخصهای فیزیولوژیك در همه انسانها یكسان نیست و حالت نسبی دارند، بنابراین برای تندرستی تعاریف دیگری نیز ضرورت دارد.
تا به امروز، بهترین و ظریف ترین تعریفی كه از تندرستی شده است، این است كه:
"تندرستی برابر با سكوت اجزا و اعضای انسان است، بدین معنا كه تندرستی زمانی حاصل میشود كه سر و صدای ناهماهنگی از جسم انسان شنیده نشود!!"
از نظر اخلاقی آن چه امروز مورد توجه و اقبال عمومی قرار دارد، خود فرد بیمار به عنوان یک "انسان" است. بیمار شدن تنها یك حادثه مكانیكی نیست، بلكه دگرگونیهایی است كه در رابطه ی انسان با كل زندگی وجود دارد كه بدن انسان میكوشد با همه نیرو از خود دفاع كند. در نتیجه، بیماری وارد تاریخچه حیات انسان میشود و تنها خود بیماری نیست كه انسان را تهدید میكند، بلكه كلیه عوامل ارثی، تاریخی، فرهنگی و سنتهای اجتماعی در آن دخیل هستند و تنها با دادههای بیولوژیك، مقابله با این بیماری میسر نمیشود.
با این تفاسیر میبینیم كه دانش پزشكی وظیفه خطیری را بر دوش دارندگان این حرفه میگذارد كه سنگینی آن هر روز بیشتر احساس میشود.
از سوی دیگر، پزشكان نیز در موقعیتی دوگانه قرار دارند:
یکی اینکه بدون در نظر گرفتن مسائل انسان دوستانه و احساس بیمار، صرفا با استفاده از دانسته های پزشکی خود به تشخیص جسمی بیماری بپردازند.
حالت دوم در نظر گرفتن مسئله نوع دوستی است كه باید با احترام به شخصیت انسانی فرد بیمار، بیماری را برای او تفهیم كنند تا بتوانند به درمان او بپردازند.