تبیان، دستیار زندگی
میان ماندن و رفتن اسیر دست تردیدم عنانم دست تو ای دل كه از تدبیر میترسم كدامین چشمها بر جاده موعود خواهد ماند من از این مردم خو كرده با تاخیر می ترسم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از دور دست جاده ها باید که برخیزی

دعا

سه شعر از رضا کرمی به بهانه نیمه راه شعبان

انتظار

وقتی فسر ده ایم و كسی را ملال نیست
دیگر برای فصل شكفتن مجال نیست
غلطیده درخزان زمینیم واضطراب
دوریم از گذشته سبزی كه حال نیست
یك چشمه در حوالی این خاك تشنه نیست
جاریست این حقیقت تلخ و زلال نیست
آدم دچار غفلت مطلق گراییست
یعنی هوای آینه در اعتدال نیست
عمریست بر مدار خطر میرود زمین
دیگر ظهور حضرت حق را مجال نیست
شمشیر جلوه گاه تمام قبیله هاست
وقتی كه در سرشت بشر جز جدال نیست
امروز پهلوان مصافیم و روز حشر
در بارگاه خوف كسی را مجال نیست
مرغیم ودر هوای پریدن نشسته ایم
خاكستر است چاره پرواز... بال نیست
اینگونه كآفتاب حقیقت نهان شده ست
ای سایه های سرد شما را زوال نیست
با این شكسته بالی ودرماندگی چرا
دنیا در انتظار ظهور و وصال نیست

آغوش نمكریزی

تركیب ناهمگونی از خشم و دلاویـزی
گاهی غزل ریزیم و گاهی گرم خونریزی
تا بر فــــراز نیــزه می رقصانــدم نـــــان
دستـم بدامــــان خـــداوندان زر ریــــزی
بیهـــوده دل بر دختــران شعر می بندید
هـرســایه پهلو میزند با شمس تبریزی!!
در این همه آسودگی سر باز خواهد كرد؟
زخمـــی كه پروردم در آغـــوش نمكریزی
شوقی به جز چشم تو مارا نیست یامولا
از دور دســت جــاده ها باید كه برخـیزی

تقدیر

از آن فردای وهم آلود از تقدیر می ترسم
من از بی مهری آیینه با تصویر می ترسم
تمام راهها بر جاده آسودگی ختمند
از آن پایی كه خواهد رفت در زنجیر می ترسم
تب خورشید را از من مگیر ای ابر هرجایی
مسلمانم ولی از سایه تكفیر میترسم
میان ماندن و رفتن اسیر دست تردیدم
عنانم دست تو ای دل كه از تدبیر میترسم
كدامین چشمها بر جاده موعود خواهد ماند
من از این مردم خو كرده با تاخیر می ترسم

منبع : سایت ادبستان