تبیان، دستیار زندگی
دوستم زنگ زده دارد برای استادی که تازگی‌ها پیدا کرده پیام بازرگانی پخش می‌کند. می‌گوید: «یک جلسه بیایی، زیر و رو می‌شوی». می‌گوید:« همانی است که دنبالش می‌گشتی، حرفهایش آب است رو آتش». ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاید این آخرین ترک باشد

قلب

قلب

نفیسه مرشدزاده

دوستم زنگ زده دارد برای استادی که تازگی‌ها پیدا کرده پیام بازرگانی پخش می‌کند. می‌گوید: «یک جلسه بیایی، زیر و رو می‌شوی». می‌گوید:« همانی است که دنبالش می‌گشتی، حرفهایش آب است رو آتش». به تلفنهایش عادت دارم. قبل از استادی که حرفش را می‌زد، تو خط ترجمه‌های عرفانی بود.  .قبلش دنبال یک استاد دیگر. به شیفتگی‌هایش حسودیم می‌شود. به اینکه باور دارد آن لحظه، مشخص و معلوم، از وسط یکی از این جلسات یا کتاب‌ها ظهور می‌کند. لحظه‌ای که قبل و بعدش با هم دنیایی فرق دارند.

شاید خوشبخت‌تر بودم اگر هنوز فکر می‌کردم ماجرا کلنگ و تیشه‌ای است. یک ضربه‌ی جانانه و تمام. حالا همه چی سخت‌تر شده. حالا می‌دانم هیچ کسی عصای جادویی ندارد؛ که بزند به دل آدم گسل درست بشود و از دل گسل نور بزند بالا. ماجرا فقط ترک‌های باریک بی‌صداست که گاه‌گاهی سراغ همه‌مان را می‌گیرند. باید حواست بهشان باشد و گرنه از دست می‌روند.

کی می‌داند آن شکاف‌ها آن ترک‌ها کی می‌آیند سراغمان؟ شاید خسته و وارفته از یک روز این در و آن در زدن ولو شده باشیم روی صندلی مترو، شاید خودکار قرمزمان روی جواب سئوال پنجم برگه‌های امتحان شاگردهاست که امشب باید تمام بشود. شاید داریم برنج آبکش می‌کنیم لرزشی خفیف و ترک...

حباب‌های نازک، آرام از ترک می‌زنند بیرون. صدای قلپ.

قرار است وسط همین هیاهوها، وسوسه‌ها و ولوله‌ها گوش به زنگ باشیم. مثل خرگوشی که لای جست و خیزهایش یکهویی تیز می‌شود، یکهویی تمام تنش را می‌دهد به صدا.

بحث  نامزدهای ریاست جمهوری بین مهمان‌ها داغ شده، دعوا سر تیم‌های فوتبال، ارباب رجوع‌ها حوصله‌مان راسر برده‌اند، رخت و ظرف‌ها نشسته است، همان وسط قرار است تن بدهیم به لرزش خفیف نزدیک شدن ترک‌ها. شاید اگر این دفعه هم محل نگذاریم؛ دیگر هیچ وقت سراغمان نیاید. شاید این آخرین قلپ باشد.

منبع : کتاب نیوز