تبیان، دستیار زندگی
غروب جمعه که میشد دلمون میگرفت، بغض ته گلومون بیتابی میکرد که وابشه، چشمها تار میدید چون یه پرده اشک روشون نشسته بود و لبها می لرزیدن که با گلگی بگن: تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بیایید یک کار خوب کنیم

دست، غروب ، دست نیاز، دریا

غروب جمعه که میشد دلمون میگرفت، بغض ته گلومون بیتابی میکرد که وابشه، چشمها تار میدید چون یه پرده اشک روشون نشسته بود و لبها می لرزیدن که با گلگی بگن: تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام،    دوباره صبح،ظهر، نه ! غروب شد نیامدی!

این بیتابی خیلی سخت تر میشد اگه قبلش چیزی رو دیده بودیم که دلمونو شکسته بود و ما هیچ کاری نکرده بودیم! دلی دردمند، چشمی گریون، جای خالی محبت و ... ما هیچ کاری نکرده بودیم! هیچ کاری ...

میگن اسم بعضی از کسانی که دلشون غروبهای جمعه تو سینه اشون بی تابه منتظره. ولی کارشون نباید فقط انتظار باشه. نباید فقط انتظار باشه!

همه ی اینا رو که تو ذهنم بالا و پایین می کنم یه کم که به حقی که ما و مولامون به گردن هم داریم فکر می کنم می بینم ای دل غافل! چقدر کار نکرده هست. یه دفعه سقف آسمون دلم خراب میشه تو زمینش و باز طبق معمول رو به آسمون و تمنای کمک که ، لطیفا بنده ی ضعیفتو دریاب. دعا میکنم و ازش چند تا چیز میخوام. یکی از دعاهایی که خیلی به دل خودم میشینه اینه:

خدایا تو بر کار خیرم بدار.

حالا ماییم و شما اهالی تبیان که پیش از اهل تبیان بودن اهل دل هستید. فرض کنید تو این تلنگر خوردن شما کنار ما بودید و حالا میخواید به ما کمک کنید. بگید چی کار کنیم. هر کس هر کار خیری که به نظرش میرسه رو بگه.

هر جا گره ای میشه واکرد، دلی شاد کرد، لبی خندون کرد، ناامیدی رو امیدوار کرد و ... هر جا که میشه به منتظر نزدیکتر شد.

از گفتن دریغ نکنید تا هم با گفتن همه امون بیشتر یاد بگیریم و بدونیم چه کارایی میشه کرد و هم این که برای انجام یکیش یا علی بگیم و با هم اجراییش کنیم.

پس بسم الله

راستی جمله های اول این متن می گرفت و می کرد و می شد و ... کلا ماضی بود چون امید داریم که این جمعه محبوبی که منتظرش هستیم پرده از چهره گشاید.