خاطره های تو پر از کلمه های خداست
و خدا با موسی (بی واسطه) سخن گفت. نساء/ 164
من همه این هفته را هم به درخت موسی فکر کردم. به حرفهای موسی و حرف زدن تو. من چقدر ساده نگاه می کنم که خیال می کنم تو باید مثل آدمها با همین کلمه ها جواب مرا بدهی. اما تو حرف می زنی. تو واقعاً حرف می زنی و هزار راه برای حرف زدن با آدمها بلدی. بعضی وقتها حرفهایت را از زبان دیگران به آدم می گویی؛ بعضی وقتها حرفهایت را توی کتابها می گذاری و خیلی وقتها هم با گوشه و کنایه و رمز و اشاره صحبت می کنی.
می دانم که تو از هر دری وارد می شوی تا با ما حرف بزنی؛ اما چرا ما بعضی حرفهایت را نمی فهمیم؟
کلمه های تو ساده است، زبانت هم همین طور. معنی حرفهایت هم واضح است، اما خدایا! زبانت را به من هم یاد بده.
راستش را بگو! خدا با تو هم حرف می زند؟ چه جوری؟ چه شکلی؟ چه وقتهایی می فهمی که این حرفها، حرفهای خداست؟ حتماً بین تو و خدا هم رمزهایی وجود دارد که فقط خودت می دانی و او. تو هم حتماً کم کم داری زبان خدا را یاد می گیری.
یادت می آید اولین بار چطور منظورش را فهمیدی؟ لابلای خاطراتت را بگرد. خاطره های تو پر از کلمه های خداست. چطور است این دفعه درباره کلمه های خدا، با خدا صحبت کنی. پس برایش بنویس. بنویس چطوری معنی حرفهایش را می فهمی.
عرفان نظرآهاری
**********************
مطالب مرتبط
با چه نامی تو را بخوانم دوست خوبم؟
برو باهاش حرف بزن بگذار آرومت کنه