گفتگو با حجت الاسلام خسروپناه درباره کتاب "جریانشناسی ضد فرهنگها"
گروه کتاب تبیان: این روزها فرهنگ ما با مشکلات مختلفی روبرو است. آن قدر فرقه ها و مکاتب رنگارنگ متولد شده که حساب کار از دست همه در رفته است و احتمالا تا به خودمان بیاییم بین این همه ذائقه و اندیشه ی متفاوت گم می شویم. می توان ادعا کرد؛ حفظ فرهنگ اصیل ایرانی- اسلامی غیر ممکن است مگر این که تهدیدها را خوب بشناسیم و شناخت کافی نسبت به فرهنگ خودی پیدا کنیم. کتاب «جریانشناسی ضد فرهنگها» نوشته ی حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه، پژوهشگر و استاد دانشگاه برای توضیح و تحلیل همین معضل نوشته شده است. گروه کتاب تبیان برای واکاوی بیشتر موضوع باب مصاحبه را با مولف «جریانشناسی ضد فرهنگها» باز کرد. امید است که این گفتگو با ایجاد پرسش های جدی برای خواننده، انگیزه کافی را برای مطالعه ی این کتاب ارزشمند ایجاد کند.
- ضدفرهنگ همان موضوعی است که در آخرین کتاب خود به آن پرداخته اید. این اصطلاح جدید است یا اصطلاحی رایج بوده که در جامعه شناسی مورد بحث قرار می گیرد؟
- نه اصطلاح جدیدی نیست. ما در جامعهشناسی دو اصطلاح داریم که تفاوت ظریفی با هم دارند. اصطلاح اول "خردهفرهنگ" و دیگری "ضدفرهنگ". معمولاً در هر جامعهای یک فرهنگ جامع و رایج وجود دارد که عموم مردم آن جامعه آن فرهنگ را پذیرفتهاند. در زیرمجموعه این فرهنگ ِ رایج یکسری فرهنگهای ریزتر و جزییتری وجود دارد که در قومیتهای مختلف آن جامعه ظهور پیدا میکند. این ها "خردهفرهنگ" ها هستند که الزاماً با فرهنگ رایج تعارضی ندارند اما با یکدیگر تفاوتهایی دارند. مثل قومیت های ترک و لر و کرد و... در ایران. اما در هر جامعه یکسری گروهها و جریانهایی وجود دارند که با فرهنگ رایج جامعه در تعارض هستند و چالش ایجاد میکنند. به این صورت که گاهی قصد حذف یا به حاشیه راندن فرهنگ رایج را دارند. این جریانهای خاص را "ضدفرهنگ"می گویند. - ملی گرایی در یک جامعه اسلامی می تواند ضدفرهنگ تلقی شود؟ مثل بحث هایی که این روزها درباره مکتب ایران و مکتب اسلام به گوش می خورد؟
- اولاً باید توجه داشت که ناسیونالیسم برخلاف ادعا اتفاقاً یک جریان ملتستیز است. چون به هر حال ما در کشور ایران با قومیتهای مختلفی روبهرو هستیم. اگر امروز کسی شعار "ایرانی" را بدهد فردا شعار "فارسیزبانی" را خواهد داد و آنوقت ترک و عرب و بلوچ باید از این دایره خارج شوند و یک اختلاف قومیتی شکل خواهد گرفت. بنابراین شعار "ایرانیگرایی" و "مکتب ایران" شعار مذمومی است.
شعار ما باید شعار اسلام باشد. چرا که هویت واحد همهی ما اسلام است. البته بعضی آقایان که این بحثها را مطرح میکنند اولاً آنرا ناقص و مبهم مطرح میکنند و علاوه بر این شاید در اینباره مطالعات جدی و عمیقی ندارند.
البته این مطلب بهوسیله منتقدین نقد میشود اما منتقدین باید توجه کنند، چرا که روش نقد ِ یک انحراف بسیار نکتهی مهمی است. اگر روش درستی را برای نقد یک انحراف بهکار نبندیم ممکن است که آن انحراف، که هنوز تبدیل به جریان نشده عملاً تبدیل به یک جریان ریشهدار شود و در آنصورت مقابله با آن دشوارتر خواهد بود.
باید توجه داشت که ناسیونالیسم برخلاف ادعا اتفاقاً یک جریان ملتستیز است. چون به هر حال ما در کشور ایران با قومیتهای مختلفی روبهرو هستیم. اگر امروز کسی شعار "ایرانی" را بدهد فردا شعار "فارسیزبانی" را خواهد داد و آنوقت ترک و عرب و بلوچ باید از این دایره خارج شوند و یک اختلاف قومیتی شکل خواهد گرفت. بنابراین شعار "ایرانیگرایی" و "مکتب ایران" شعار مذمومی است
- پس به این ترتیب میتوان گفت که جریانهای ضدفرهنگ، جریانهایی هستند که در مقابل یک جریان غالب مثل حکومت اسلامی قرار میگیرند. درست است؟
- ببینید جریان اسلامگرایی در کشورهای اروپایی یک جریان ضدفرهنگ شناخته می شود. اما ما وقتی درباره فرهنگ اسلامی در یک کشور اسلامی صحبت می کنیم، هر جریانی که در مقابل و در تعارض با آن باشد یک جریان فرهنگی باطل و ضدفرهنگ است. مثلا ما جریانهای ضدفرهنگی در جامعه داریم که با فرهنگ اصیل اسلامی مخالف هستند و قصد دارند تا فرهنگ غلطی را جایگزین فرهنگ اسلامی کنند. مثل جریان "شیطانپرستی" یا جریان "بهائیت. یا موسیقیهای مبتذلی مثل "راک"، "متال"، "هویمتال" و... و یا سینمای مبتذل که زاییده انسان شهوانی و غضبی بوده و محصولات آن با فلسفهای حیوانی تولید میشود؛ تعبیری که درباره این موارد به کار بردهام "ابتذال فرهنگی" است.- جریان تصوف چطور؟ آن هم ضدفرهنگ است؟
- جریان تصوف در طول تاریخ اصلاحیههای زیادی خورده است، این جریان وقتی توسط "ابوهاشم کوفی صوفی" در قرن دوم، وارد جامعه شد، یک جریان ضدفرهنگی بود که توسط بعضی اشخاص مانند "ابونصر سراج" و "هوجویری" که اتفاقاً از اهل سنت هم بودهاند، تغییراتی کرد و این افراد توانستند این جریان ضدفرهنگی را تبدیل کنند به خردهفرهنگ. ولی در این 150 سال دوباره تصوف در حال تبدیل شدن به جریانی ضدفرهنگی است و این امر بهوسیله جریان فراماسونری و استعمار انجام میشود. نمونه دیگر جریانهای ضدفرهنگی، عرفانهای کاذب ِ وارداتی هستند. عرفانهایی مانند: "بودیسم"، "هندوئیسم"، "اوشو"، "عرفان سرخپوستی" و از این قبیل. و باید توجه داشت این عرفانهای وارداتی عقلستیز هستند؛ در حالی که فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگی است عقلگرا. نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه کرد این است که ریشه و سرچشمه همه جریانهای ضدفرهنگ، جریان "فرماسونری" است. در واقع این جریان، یک جریان ضدفرهنگ مادری است که جریانهای مذکور، همگی مولود آن هستند.- رفتارها و عاداتی که گاهی در بین مردم دیده میشود، مانند پوششها و آرایشهای خاص هم "ضدفرهنگ" تلقی می شود؟
- تمام جریانهای ضدفرهنگ که بعضی از آنها را نام بردم، نماد دارند. نمادهای آنها نمود ِ در رفتارهای افراد جامعه خصوصاً جوانها دارد. به عنوان مثال آرایش مو، استفاده از علامتهای خاص مانند صلیب ِ برعکس و عدد 666 در شیطانپرستی، عدد 95 در بهائیت، اینها نمادهایی است گه گاهی در رفتارهای اجتماعی دیده میشود. طبیعتاً ممکن است که برخی افراد از آثار و نمادهای جریانهای ضدفرهنگ تاثیر بپذیرند اما نمیتوان گفت که آن افراد حتماً جزو آن جریان هستند؛ چهبسا که ناآگاهانه از آن استفاده کرده باشد.تمام جریانهای ضدفرهنگ که بعضی از آنها را نام بردم، نماد دارند. نمادهای آنها نمود ِ در رفتارهای افراد جامعه خصوصاً جوانها دارد. به عنوان مثال آرایش مو، استفاده از علامتهای خاص مانند صلیب ِ برعکس و عدد 666 در شیطانپرستی، عدد 95 در بهائیت، اینها نمادهایی است گه گاهی در رفتارهای اجتماعی دیده میشود
- در زمان جنگ آمریکا با ویتنام که تمام افراد و گروه هایی که در داخل آمریکا با سیاستهای مداخلهجویانهی دولت مخالف بودند "ضدفرهنگ" نامیده میشدند. درحالی که اعتراض و فعالیت آنها در مقابل سیستم و حکومتی بود که در حال جنگافروزی بود. یعنی اعتراض حقی داشتند. جامعه شناسان به چنین مخالفت هایی هم ضدفرهنگ می گویند؟
- بله. گاهی اوقات جامعهشناسان، جریانهای مخالف دولت یا حکومت را ضدفرهنگ یا در مواردی خردهفرهنگ نیز نامیدهاند. ولی اینها تعابیر دقیقی نیست و فقط به این دلیل که جریانهای مذکور با جریان شایع و حاکم در تعارض بودهاند ضدفرهنگ نامیده شدهاند. و البته گاهی اوقات ممکن است جریانهای رقیب برای اینکه جریان و گروه مقابل را از صحنه حذف کنند از این اصطلاح استفاده نمایند ولی این فقط یک استفادهی سیاسی است اما در حوزهی جامعهشناسی ضدفرهنگ اینطور نیست.- سیسال از انقلاب اسلامی گذشته است. انقلابی که داعیه فرهنگ داشته و دارد، اما به نظر میرسد که این جریان فکری در مبارزه با ضدفرهنگهای ریشهداری مثل بهائیت، وهابیت، تصوف یا ناسیونالیسم موفق نبوده است. به طوری که امروزه نه تنها این فرقهها از بین نرفتهاند بلکه جریانهای جدیدی مانند شیطانپرستی یا عرفانهای کاذب هم در حال فعالیت هستند. به نظر شما چطور می توان مقابل اینفرقههای منحرف ایستاد؟
- ببینید، اینکه انتظار داشته باشیم این جریانها بهطور کامل از بین بروند، به لحاظ تاریخی و جامعهشناختی شاید ممکن نباشد. لااقل تا قبل از ظهور حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه) امکانپذیر نیست. بالاخره این جریانها در حال فعالیت هستند و با توجه به حمایتهای همهجانبه استعمار به فعالتهای خود ادامه میدهند. اما برای مقابلهی با این جریانها چند مورد به نظرم میرسد.
مورد اول بحث اطلاعرسانی و تحقیقات علمی و پژوهشهای نظری است که باید در راستای نقد این جریانها انجام شود. به هر حال گرایش بسیاری از افراد به این فرقهها از روی جهل و ناآگاهی است که اگر نسبت به عقاید و نظرات این جریانها آگاهی پیدا نکنند ممکن است در وارد این فرقهها شوند و دیگر نتوانند نجات پیدا کنند. بنابراین اطلاع رسانی بسیار امر مهمی است.
ما متاسفانه در کل کشور یک پژوهشکده، بلکه پژوهشگاهی نداریم که این فرقههای ضدفرهنگ را جریانشناسی کند. البته افراد و اشخاصی بهصورت متفرقه کارهایی میکنند که کارهای ارزشمندی هم هست اما واقعاً کشور ما نیاز به یک پژوهشگاه جریانشناسی ضدفرهنگ دارد که شامل گروههای مختلفی باشد و هر گروه به یکی از این جریانها بپردازد. و این گروهها هر کدام تبدیل به یک پژوهشکده بشوند و فعالیت کنند.
در حال حاضر در عربستان یک موسسه پژوهشی وجود دارد که بهطور گسترده در زمینهی وهابیت و توسعه و ترویج آن کار میکنند. هم کارهای علمی میکنند، هم به شبهات پاسخ میدهند، هم کارهای میدانی و روانشناسی. در حالی که ما در کشور، نه در حوزه و نه در دانشگاه حتی یک گروه علمی نداریم. این یک کار بسیار مهمی است که من توصیه میکنم مسوولین فرهنگی چنین نهادی را تاسیس کنند تا به طور مستقل به این موارد بپردازد.
مورد دوم امری است که بیشتر بر عهدهی مجلس شورای اسلامی و مرکز پژوهشهای این نهاد است. مخصوصاً کمیسیون فرهنگی مجلس. که باید بررسی کنند و برای این جریانها و نحوهی فعالیت آنها قانون وضع کنند. مشخص کنند که این جریانها در یک رتبه نیستند و انشعابات آنها هم متنوع است. مشخص کنند که این فرقهها اساساً حق فعالیت دارند یا نه و اگر دارند به چه میزان و به چه نحوی میتوانند فعالیت کنند.
خانوادهها باید بدانند که تنها وظیفهی آنها سیر کردن شکم فرزندان نیست و باید در این موارد دقت بیشتری به خرج بدهند
-کشورهای دیگر با این موضوع چه برخوردی داشته اند؟ از تجربیات کشورهای دیگر بیشتر بگویید
-در حال حاضر در فرانسه، آلمان، آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر قوانین خُردهفرهنگها و ضدفرهنگها تدوین شده است و اجرا میشود. بعضی جریانها هستند که حق ندارند کنار کودکستانها و مدارس فعالیت و تبلیغ کنند و خیلی دقیق این موارد را مشخص کردهاند.
متاسفانه جامعه ما در ارتباط با این جریانها گرفتار فقر قانونی است. لذا میبینید که خانقاه صوفیه را در قم تخریب میکنند اما از طرفی دیگر با شیوههای قانونی، یک خانقاه صد متری را تبدیل میکنند به یک خانقاه هزار و چندصد متری! هر دو در یک نظام اتفاق میافتد و هر دو هم قانونی است. یعنی تخریب خانقاه میشود قانونی، توسعهی آن هم میشود قانونی! این نشان دهندهی این است که ما گرفتار ضعف قانونیم.
بنده بارها این مطلب را به اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی تذکر دادهام اما متاسفانه تا کنون هیچ اقدامی صورت نگرفته است.
مورد سوم کاری است که سازمانهای امنیتی نسبت به مقابله با این جریانها انجام دهند که البته تا حدودی هم موفق بودهاند اما این به این معنا نیست که سازمانهای امنیتی بهطور کامل این جریانها را شناسایی و برای آنها یک مانیفیستی تعریف کردهاند. این اتفاق هنوز به طور کامل نیافتاده و باید کارهای بیشتری انجام شود.
دلیل این مطلب این است که این جریانها شبیه هم نیستند، مثلاً جریان شیطانپرستی نسبت به بعضی از جریانهای مذکور خطرناکتر است فلذا لازم است که در سازمانهای امنیتی برای هر کدام از این جریانها تعریف دقیقی صورت بگیرد و نیروهای خبره و آگاه در میان این فرقهها نفوذ کنند و آنها را بشناسند. چون بعضی شناختهای کتابخانهای برای بهدست آوردن شناخت میدانی، کافی نیست ولازم است که به طور دقیق و عینی این فرقهها را بشناسیم.
ما متاسفانه در کل کشور یک پژوهشکده، بلکه پژوهشگاهی نداریم که این فرقههای ضدفرهنگ را جریانشناسی کند. البته افراد و اشخاصی بهصورت متفرقه کارهایی میکنند که کارهای ارزشمندی هم هست اما واقعاً کشور ما نیاز به یک پژوهشگاه جریانشناسی ضدفرهنگ دارد که شامل گروههای مختلفی باشد و هر گروه به یکی از این جریانها بپردازد
مورد چهارم کار تربیتی فرهنگی است که نهادهایی مثل صداوسیما عهدهدار آن هستند. در حال حاضر در صداوسیما کار جدی و مفیدی دربارهی این جریانهای ضدفرهنگی انجام نشده است و درمعدود کارهایی هم که انجام شده متاسفانه نتیجهی عکس داده است. مثلاً یکوقتی صداوسیما فیلم مستندی دربارهی شیطانپرستی پخش کرد که از قضا آن فیلم منشاء رواج شیطانپرستی شد.
از طرفی دیگر در بعضی برنامهها نمادهای شیطانپرستی ظاهر میشود. مثلاً در سریالی یکی از شخصیتها به دیگری میگوید: "لوسیفر!" این کلمه دقیقاً از نمادهای شیطانپرستی است. یا در برنامهای دیگر خوانده میشود که: "ششصد و شصت و شش سهتا شش داره..." مسوولین ما باید بدانند که این مسایل از کجا نشات میگیرد و ریشهها آنها کجاست. یعنی مسوولین صدا و سیما، روسای شبکهها و معاونین آنها باید گرد هم بیایند و توسط متخصصین فن نسبت به این مسایل آگاهی پیدا کنند و پس از آن بهصورت غیرمستقیم مجموعهی خود را مدیریت کنند.
خانوادهها هم باید در این زمینه دقت کنند و مسایل تربیتی فرزندان خود را به عهدهی صداوسیما و مدرسه و نهادهایی از این قبیل نگذارند. متاسفانه مقولهی فرهنگ مقولهی اساسی و مهمی در میان کالاهای مورد نیاز خانواده نیست. خانوادهها باید بدانند که تنها وظیفهی آنها سیر کردن شکم فرزندان نیست و باید در این موارد دقت بیشتری به خرج بدهند.
گفتگو: امیر مقیمی