از مجاهدین خلق تا منافقین!
قسمت دوم
تاسیس سازمان و تدوین ایدئولوژی
در سال 1344، دوازده سال پس از کودتای 28 مرداد و دو سال پس از سرکوب خونین قیام پانزده خرداد، سه تن از اعضای سابق جبهه ملی دوم و نهضت آزادی تصمیم گرفتند در مبارزه علیه رژیم شاه، سازمانی با مشی مسلحانه به وجود آورند. محمد حنیفنژاد (26 ساله) مهندس کشاورزی، سعید محسن (26ساله) مهندس راه و ساختمان و عبدالرضا نیکبین رودسری (23 ساله) دانشجوی ریاضی که تحصیلات دانشگاهی خود را نیمه تمام گذارده بود هسته اولیه گروه را تشکیل داد و یک سال بعد علیاصغر بدیعزادگان (25 ساله) مهندس شیمی به این جمع پیوست. این افراد با آنکه شخصا مذهبی بودند و نسبت به عقاید و رفتار مذهبی خویش توجه و حساسیت داشتند اما از نظر سیاسی و ایدئولوژیک یک پرورش یافته جبهه ملی و نهضت آزادی بودند.
مهندس بازرگان، خود نیز بعدها تاکید کرد که مجاهدین خلق «فرزندان نهضت آزادی» هستند و مبانی فکری و تعلیمات اولیه آن ماخوذ از بحثها و کتابهای وی و نهضت آزادی بوده است.
اولین محصول برنامه مطالعاتی گروه، تدوین کتاب «شناخت» بود. متد دیالکتیک مارکسیستی با تغییر نام به اصول شناسایی دینامیک به عنوان اصول علمی پذیرفته شده بود. ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی، مفاد اصلی این کتاب را تشکیل میداد. این کتاب توسط حسین روحانی نوشته شده بود.
مهمترین جزوه آموزشی سیاسی با عنوان «مبارزه چیست» به قلم عبدالرضا نیکبین بود که در آن تعالیم مارکسیستی بر مفاهیم مذهبی انطباق داده شده بود. کتاب «تکامل» به قلم علی میهندوست و کتاب «راه انبیا» به قلم حنیفنژاد نیز به همین سبک، مضامین مارکسیستی با ترکیب برخی مفاهیم مذهبی را در برداشتند.
گسترش تشکیلات و آموزش نظامی
در طول سالهای 1344 تا 1346 سازمان از نظر تشکیلاتی تقریبا منسجم و گسترده شد و حوزههای متعددی پیدا کرد و کادرهایی نیز تربیت شدند که میتوانستند خود حوزههای جدیدی را اداره کنند. در اواسط سال 1347 عبدالرضا نیکبین از تشکیلات کناره گرفت و دیگر نامی از او به میان نیامد. در اسناد و منابع سازمان نیز فقط از سه تن حنیفنژاد، سعید محسن و بدیعزادگان به عنوان اولین بنیانگذاران یاد میشود.
در سازمان 5 گروه مطالعاتی و ارتباطی تحت عناوین «گروه ایدئولوژی»، «گروه سیاسی»، «گروه کارگری»، «گروه مطالعات روستایی» و «گروه روحانیت» تشکیل شد. گروه روحانیت که در سال 1348 شکل گرفت مسئولیت تماس با روحانیان مبارز و جلب همکاری با حمایت آنها را برعهده داشت. هدف، این بود که از نفوذ اجتماعی روحانیت در جهت اهداف سازمان استفاده شود و به ویژه پشتوانه مردمی و مالی سازمان تامین گردد. سازمان بعدها برای جلب حمایت امام خمینی(ره) که در نجف تبعید بود، نمایندهای نزد ایشان نیز اعزام کرد که البته با تیزبینی حضرت امام به نتیجهای نرسید.
تا سال 1348، هیچ زنی به عضویت سازمان پذیرفته نشده بود. اصولا حنیفنژاد، رهبر اصلی و موثر سازمان، با ازدواج مخالف بود و آن را موجب وابستگی و سد راه مبارزه میدانست. اما اهمیت حضور زنان و به ویژه استفاده پوششی از آنان برای رهبران سازمان «کشف» شد. ابتدا پوران بازرگان، خواهر منصور بازرگان که در مدرسه دخترانه مذهبی رفاه کار میکرد، وارد سازمان شد؛ و پس از او خواهر محمد حیاتی و بعد خواهر رضاییها آمدند. به قول بهمن بازرگان، عضو مرکزیت سازمان، «هر کس خواهری داشت که به درد این کار میخورد، میآورد». این زنان، طبق دستور سازمان، با اعضای مرد سازمان «ازدواج تشکیلاتی» میکردند. پوران بازرگان نیز به همسری تشکیلاتی محمد حنیفنژاد درآمد. لیلا زمردیان و فاطمه امینی و گروه دیگری از زنان و دختران نیز بعدها به همین شکل در سازمان عضویت یافتند. بسیاری از این زنان و دختران، بعدها با انواع ترفندهای تشکیلاتی مورد انواع سوءاستفادهها قرار گرفتند، و در نتیجه همین روند انحرافآمیز و غیراخلاقی خانوادههای زیادی، که اکثراً مذهبی و اصیل بودند، از هم پاشید، سرنوشت لیلا زمردیان، فاطمه فرتوکزاده، منیژه اشرفزاده، سیمین صالحی، طاهره میرزا جعفر علاف و بسیاری دیگر، که کارشان یا به خودکشی و یا تصفیه درونی یا به بیانگیزگی و افسردگی و همکاری با ساواک کشید، از تبعات همین دیدگاه «استفاده ابزاری از زن» بود.
در بعد سیاسی و بینالمللی چون سازمان، انقلابهای سوسیالیستی روسیه و چین را به عنوان انقلاب زحمتکش و تودههای تحت ستم؛ و مائو و لنین را ادامه دهنده راه انبیا در دوران معاصر، ارزیابی میکرد، در صدد برقراری ارتباط با بعضی از دولتها و احزاب مارکسیستی نیز برآمد.
در بعد تشکیلاتی نیز سازمان از اصل کمونیستی موسوم به «سانترالیسم دموکراتیک» به معنای «مرکزیت دمکراتیک» پیروی میکرد و بر طبق این اصل همه اعضای سازمان باید بدون چون و چرا از دستورها و خطمشی رهبری سازمان اطاعت میکردند.
در سال 1348، سازمان برای کسب توان نظامی برای شروع عمل مسلحانه تصمیم به برقراری ارتباط با سازمان فلسطینی الفتح و استفاده از امکانات آن برای آموزشهای چریکی و مسلحانه گرفت. هیئت نمایندگی سازمان متشکل از اصغر بدیغزادگان، تراب حقشناس، مسعود رجوی و لطفعلی بهپور در شهر امان، پایتخت اردن، با نمایندگان سازمان الفتح دیدار و مذاکره کردند و الفح قول داد افراد اعزامی از سوی سازمان را آموزش دهد و سلاح و تدارکات نظامی نیز در اختیار سازمان قرار دهد. پس از توافق با الفتح، اولین گروه اعضای سازمان، از طریق دبی اعزام شد. اما در اثر حادثهای پلیس دبی به این عده مشکوک شد و آنان را دستگیر و زندانی کرد و درصدد بود به مقامات امنیتی ایران تحویل دهد. اما اعضای سازمان در ایران برای نجات آنان دو تن از اعضا را به دبی اعزام کردند. این دو تن با ترفندهایی توانستند به همان هواپیمایی که اعضای دستگیر شده را به ایران میبرد سوار شوند و با استفاده از اسلحه و مواد منفجرهای که با خود داشتند هواپیما را در میانه راه ربودند و به بغداد بردند.
این عده با وساطت نمایندگان الفتح عازم اردن شدند و در آنجا دوره جنگهای پارتیزانی را فرا گرفتند.
پس از انتقال پایگاههای فلسطین به لبنان عناصر دیگری از سازمان در اردوگاههای فلسطینی در لبنان آموزش دیدند؛ عدهای از این عناصر توانستند از طریق لبنان تعدادی اسلحه و مهمات وارد ایران کنند. در مجموع 22 نفر به اردوگاههای الفتح اعزام شدند، و اکثر افراد اعزامی در سال 1350 به ایران بازگشتند.
ادامه دارد...
منبع: کتاب همشهری