تبیان، دستیار زندگی
یک نفر دلش شکسته بود توی ایستگاه استجابت دعا منتظر نشسته بود منتتظر، ولی دعای او
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ایستگاه استجابت دعا

ایستگاه استجابت دعا

یک نفر دلش شکسته بود

توی ایستگاه استجابت دعا

منتظر نشسته بود

منتتظر، ولی دعای او

دیر کرده بود

او خبر نداشت که دعای کوچکش

توی چار راه آسمان

پشت یک چراغ قرمز شلوغ

گیر کرده بود

***

او نشست و باز هم نشست

روزها یکی یکی

از کنار او گذشت

ایستگاه استجابت دعا

روی هیچ چیز و هیچ جا

از دعای او اثر نبود

هیچ کس

از مسیر رفت و آمد دعای او

با خبر نبود

***

با خودش فکر کرد

پس دعای من کجاست؟

او چرا نمی رسد؟

شاید این دعا

راه را اشتباه رفته است!

پس بلند شد

رفت تا به آن دعا

راه را نشان دهد

رفت تا که پیش از آمدن برای او

دست دوستی تکان دهد

رفت

ایستگاه استجابت دعا

پس چراغ چار راه آسمان سبز شد

رفت و با صدای رفتنش

کوچه های خاکی زمین

جاده های کهکشان

سبز شد

***

او از این طرف، دعا از آن طرف

در میان راه

باهم آن دو رو به رو شدند

دست توی دست هم گذاشتند

از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند

وای که چقدر حرف داشتند

***

برفها

کم کم آب می شود

شب

ذره ذره آفتاب می شود

و دعای هر کسی

رفته رفته توی راه

مستجاب می شود

عرفان نظرآهاری

******************************

مطالب مرتبط

پیش از اینها فکر می کردم خدا ...

شاید دوباره‌ همدیگر را پیدا كنیم

جای خالی تو ...

دختری دلش شکست

بوی نرگس

مهمان گلها

زلال ترین شما را قاب می گیرم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.