درختی که گفت من پروردگار تواَم
هنگامی که موسی عهد خدمت خود را به پایان رساند و با خانواده خود از حضور شعیب رو به دیار خویش کرد، آتشی از جانب طور دید. به خانواده خود گفت: شما در اینجا درنگ کنید که من آتشی از دور دیدم. می روم تا شاید از آن خبری بیاورم یا برای گرم شدن شما شعله ای برگیرم.
هنگامی که موسی به آن آتش نزدیک شد، از جانب وادی ایمن، در آن سرزمین مبارک، از میان یک درخت ندایی رسید که: ای موسی! منم خدای یکتا، پروردگار جهانیان.
قصص/30-29
*********************************************
تو خوبی و حرف زدن با تو خوب است. چقدر با تو حرف زدن را دوست دارم. اما این رسمش نیست؛ اینکه فقط من حرف بزنم. نمی دانی چقدر دلم می خواست تو هم با من چیزی بگویی.
ببین، من چقدر پر چانه ام؛ چقدر درد دل دارم. دلم لک زده برای اینکه یک روز، یک کلمه، فقط یک کلمه جوابم را بدهی. بعضی وقت ها اصلاً، نا امید می شوم و می گویم: این دوستی چه فایده ای دارد؟ این دوستی خیلی یک طرفه است؛ اما ...
خوش به حال حضرت موسی؛ چون تو با او حرف زده ای. چقدر من این سوره قصص را دوست دارم. چقدر داستان حضرت موسی را دوست دارم. چقدر این درخت نورانی را دوست دارم. درختی که گفت: منم خدای یکتا، پروردگار جهانیان.
و آن وقت خدا معجزه های موسی را به خود موسی نشان داد.
به حضرت موسی حسودیم می شود؛ به حضرت موسی که هم صحبت تو شد.
خدایا! کاشکی با من حرف می زدی.
هیچ وقت دلت خواسته خدا با تو حرف بزند؟
دلت می خواهد درباره چی با تو صحبت کند؟
هیچ وقت به داستان حضرت موسی فکر کرده ای؟
توی قرآن کلی آیه درباره حضرت موسی هست؛ مثلاً توی سوره بقره یا همین سوره قصص یا سوره های اعراف و طه. اما درباره آن درخت چه فکر می کنی؟
درباره آن درختی که با حضرت موسی حرف زد و گفت: من پروردگار تواَم.
عرفان نظر آهاری
**********************
مطالب مرتبط
با چه نامی تو را بخوانم دوست خوبم؟