" مارمادوک پیکتال
2 "
در سال 1920،برابر آمار،حدود 1000 نفر مسلمان انگلیسی و 10000 نفر مسلمان غیر انگلیسی در سراسر انگلستان وجود داشت. پیكتال بزودی به عنوان رهبر مسلمانان انتخاب شد و در یكی از مساجد لندن به امامت جماعت منصوب گردید. در این زمان شروع به ایراد سلسله سخنرانیهای مختلف كرد، و با تسلطی كه بر قرآن داشت موفقیت چشمگیری به دست آورد وی به طور مرتب مسلمانان غیر بومی را به تقوا و رفتار صالح در اجتماع غرب فرا میخواند، و سعی داشت تا بدین وسیله ابهامات و ذهنیت غرب از مسلمین را اصلاح نماید.
او معتقد بود كه ثروت اندوزی و توجه بیش از اندازه به زر و زیور دنیا نمیتواند در خط صحیح اسلام باشد و تمسك به زندگی دنیوی و شغل و مادیات را وسیلهای برای دوری قلب و روح از اسلام میدانست.
پیكتال به جهاد با نفس و جهاد در راه خدا معتقد بود و در طول زندگی نیز بدان عمل نمود. او عقیده داشت كه اسلام دینی قابل انعطاف بوده و براحتی قادر است مشكلات و معضلات جوامع بشری را در آینده حل كرده و زخم های عمیق جوامع را التیام بخشد. او مبارزه و جنگ را جزء اجزای لایتغیر زندگی میدانست و معتقد بود كه اسلام با این دو پدیده برخورد بسیار معقول و منطقی داشته ولی مسیحیت به دلیل بافت ایدئولوژیكی آن، این دو واقعیت را انكار مینماید. از همین روست كه در اسلام، مبارزه و جهاد و جنگ، جایگاهی ویژه دارد ولی در مسیحیت چنین نیست.
او علی رغم اطلاعات عمیقش از اسلام، براستی كه زندانی زمان خویش بود. پیكتال معتقد به تبلیغ جهانی اسلام بود، و همیشه میگفت كه پیامبر، خود،جنگ را دوست نمیداشت. اما هنگامی كه دشمن برای ریشه كن كردن اسلام به مرزهای اسلام حمله كرد، آنگاه او و پیروانش از جنگجوترین افراد نیز جنگجوتر گردیدند. وی معتقد بود بدون كسب قدرت سیاسی، اجرای احكام الهی برروی زمین امكانپذیر نبوده و شاید غیرممكن باشد.
پیكتال اسلام را برتر از نژاد، طبقه اجتماعی، و ملیت گرایی میدانست و معتقد بود كه رسول اكرم(ص)عملاً و در طول زندگی گهربارش با هر سه این پدیدهها مبارزه كرد و در عوض درس برادری و برابری را به مسلمین جهان آموخت. در این زمان پیكتال یك شخصیت بین المللی مسلمان شده بود. در سرتاسر دنیا خصوصاً در شبه قاره و كشورهای عرب، و تركیه به او به عنوان یك مسلمان مبارز و اندیشمند مینگریستند. در سال1920 هنگامی كه مولانامحمد علی از شبه قاره به انگلستان آمد، او به استقبالش شتافت و به افتخار وی میهمانی شكوهمندی برپا نمود. در اینجا بود كه جریان سرنوشت، او را در مسیر دیگر یا بهتر بگوییم در آخرین مرحله از زندگی پر از فراز و نشیبش قرار داد. پس از ملاقات با مولانا محمد علی، به هندوستان رفت و سردبیر روزنامة «بمبی كرونیكال»شد.
در این سرزمین، شروع به ایراد سخنرانیها و برپایی میزگردهای مختلف كرد و بر خلاف میل عوامل نایب السلطنه انگلیس به مخالفت خود با جلوههای گوناگون استعمار پرداخت.
در سال1925 و بر اثر یك سلسله اختلافات با صاحبان روزنامة «بمبی كرونیكال»، از كار خود استعفا كرد، و مدیریت دبیرستانی در حیدرآباد دكن را پذیرا شد. او حدود 10 سال در این شهر باقی ماند و به عنوان نماینده تام الاختیار راجه حیدرآباد در میزگرد لندن در سال1930 شركت كرد.
در سال1925، یك سلسله سخنرانی پیرامون «ابعاد فرهنگی اسلام» در كمیته مسلمانان مدرس ایراد نمود، كه بعدها و تحت همین عنوان به چاپ رسید، پس از چندی او به سمت سردبیر مجله «فرهنگ اسلامی» در دانشگاه عثمانی انتخاب گردید. در سال1928 توسط خانواده پرقدرت نظام، مأمور به ترجمه قرآن به زبان انگلیسی شد.
در واقع او اولین مترجم قرآن به زبان انگلیسی بود. او اعتقاد داشت كه قرآن نمیتواند به زبان دیگری ترجمه شود و به همین دلیل ترجمه خود را معنی و مفهوم قرآن مجید نامید.
در خلال ترجمه قرآن شریف، او كراراً با علما و دانشمندان الازهر مصر به بحث و گفتگو و تبادل نظر میپرداخت.
پیكتال قرآن را یكی از عجایب جهان میدانست و معتقد بود كه هیچ كتابی در جهان قادر به برابری با آن نیست.او نه تنها آیه به آیه قرآن را آن هم به زبان سلیس عربی میدانست، بلكه سعی میكرد در طول زندگیش از دستورات حیاتبخش آن نیز سرپیچی ننماید.
پیكتال پس از ترجمه قرآن در سال1933 به انگلستان بازگشت و در ماه می سال1936 در اثر ابتلا به یك بیماری خونی دارفانی را وداع گفت و امام جماعت مسجد بروك وود برجنازه او نماز خواند و در حالی كه جسدش به وسیله دوستان و علاقمندانش تشییع میشد، در قبرستان مسلمانان این شهر به خاك سپرده شد.
برگرفته از گلستان قرآن