نامه علامه قزوینی به شیخ فضلالله نوری
چکیده: علامه قزوینی كه جایگاه رفیعش در ادبیات ایران نهتنها در میان ایرانیان بلكه در میان سایر ایراندوستان و ایرانشناسان هم پرپیدا است، از جمله نوابغ و نخبگانی است كه در جریان مشروطیت، به شایستگی و بایستگی دخالت كرد و شاعر ملی ایران لقب گرفت. او خود از مریدان شیخفضلالله نوری (ره) بود و در مكاتباتش با شیخ، خودش را خانهزاد معرفی میكرد...
علامه قزوینی كه جایگاه رفیعش در ادبیات ایران نهتنها در میان ایرانیان بلكه در میان سایر ایراندوستان و ایرانشناسان هم پرپیدا است، از جمله نوابغ و نخبگانی است كه در جریان مشروطیت، به شایستگی و بایستگی دخالت كرد و شاعر ملی ایران لقب گرفت. او خود از مریدان شیخفضلالله نوری (ره) بود و در مكاتباتش با شیخ، خودش را خانهزاد معرفی میكرد. قزوینی از پاریس نامهای طویل برای شیخ فرستاد كه مشروحی از مواضع مطبوعات و محافل خارجی در قبال نهضت مشروطه ایران را بازگو میكرد. این نامه كه گویا به سفارش شیخفضلالله تتبع و نگارش یافته و قرار بود سلسلهوار تداوم یابد، دارای اهمیت تاریخی است. به قول علامه قزوینی، تا قبل از ماجرای مجلس و مشروطه، هر سه ماه به سه ماه خبری از ایران در جراید اروپا نبود، اما ازآنبهبعد جریدههای اروپایی لحظه به لحظه اوضاع ایران و مجلس نوبنیاد ملی را در صفحات خود منعكس میكردند. البته این مساله نشاندهنده تیزشدن شامه منفعتپرستی دول غربی بود، اما درعینحال حساسشدن فعالیتهای ایرانیان را نیز نشان میداد.
علامه محمد قزوینی، فرزند ملاعبدالوهاب گلیزوری قزوینی (معروف به ملا آقا)، سال 1294. ق در تهران به دنیا آمد و تا 1306 .ق كه پدرش حیات داشت، مقدمات صرف و نحو عربی را نزد وی آموخت. پس از فوت پدر، سرپرستی وی را شیخ محمدمهدی عبدالرب آبادی مشهور به شمس العلمای قزوینی به عهده گرفت كه از ادبای بزرگ عصر و (همچون پدر قزوینی) یكی از چهار نویسندة «نامة دانشوران» بود كه در زمان ناصرالدینشاه و زیر نظر وزیر انطباعات او (اعتمادالسلطنه) در چند جلد تدوین گردید. اساتید دیگر علامه در تهران، حضرات آیات عظام: حاج میرزا حسن آشتیانی، حاجشیخ فضلالله نوری، ملامحمد آملی و ادیب پیشاوُری بودند. مرحوم قزوینی فقه و اصول و سایر دانشهای رایج زمانه را نزد ایشان آموخت.
قزوینی درسال1322. ق به پیشنهاد برادرش احمد عبدالوهابی كه از سوی شركت عمومی مامور لندن شده بود، برای دیدن و مطالعه كتاب، عازم لندن شد و قریب دو سال آنجا ماند. وی سپس در ربیع الثانی 1324 به پیشنهاد ادوارد براون (رئیس امنای اوقاف گیب) به منظور تصحیح و طبع تاریخ جهانگشای جوینی، لندن را به مقصد پاریس ترك گفت و حدود ده سال در آن شهر سكنا گزید. در اواخر 1333.ق، زمانی كه جنگ جهانی دنیا را فراگرفته بود، قزوینی به درخواست حسینقلیخان نواب (سفیر ایران در آلمان) به برلن رفت. او تا پایان جنگ در آنجا ماند و در مبارزه با روس و انگلیس شركت جست. مرحوم قزوینی سرانجام پس از سیوشش سال اقامت در اروپا، در 1308 .ش به تهران بازگشت و باقی عمر خویش را در وطن سپری كرد. وی در طول مدت اقامت در اروپا و نیز پس از بازگشت به ایران، همواره به كار تصحیح، تعلیق و تالیف كتب اشتغال داشت و متون زیادی را كه نُسَخ خطی آن در كتابخانههای اروپا یافت میشدند، با تعلیقات و حواشی سودمند خویش، تصحیح كرد. مرزباننامه سعدالدین وراوینی، چهارمقالة عروضی سمرقندی، تاریخ جهانگشای جوینی، جلد اول لبابالالباب عوفی، مقدمه قدیم شاهنامه فردوسی، المعجم فی معاییر اشعار العجم تالیف شمش قیس رازی، از مشهورترین این متون هستند. وی در روز جمعه ششم خرداد 1328.ش درگذشت و در كنار شیخ ابوالفتوح رازی واقع در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به خاك سپرده شد.
مقام والای قزوینی، از نگاه اندیشمندان ایرانی و غربی
از ویژگیهای بارز قزوینی، تتبع گسترده و دانش ژرف او است. میگویند در كتابخانهاش بیش از چهارهزار جلد كتاب به زبانهای فارسی، عربی، تركی و فرانسوی یافت میشد.مینوی این كتابخانه را در ایران آن روزگار «منحصربهفرد» میشمرد و اصرار داشت دولت آنها را خریداری كند و در اختیار محققان بگذارد. قزوینی به ادبیات عرب، اعم از نظم و نثر، كاملا مسلط بود و در احوال بزرگان، حكما، ادبا و دانشمندان اسلام و مؤلفات ایشان بهراستی دریایی بیكران بود.دكتر ذبیحالله صفا، وی را یكی از افراد مشهور تاریخ ادبیات ایران میشمارد كه منشأ تحول و تنوع در ادبیات گردیده است.قزوینی، همچنین به زبان فرانسه مسلط بود و به زبانهای انگلیسی و آلمانی نیز آشنایی كافی داشت.
دقت نظر علمی و تحقیقی قزوینی، كه گاه به حد وسواس میرسید، مورد اعجاب دانشوران قرار دارد. تقیزاده آن را برترین امتیاز وی شمرده و میگفت: «اگر در مطلبی میرزامحمدخان قزوینی تحقیق كند و به جایی نرسد، باید در آن مطلب دیگر تحقیق نكرد و وقت را بیهوده ضایع نساخت!
ادبا و فرهنگیان معاصر، از او با اوصاف بلندی چون «عالم با عمل، درخت با ثمر... دارای ادب درس و ادب نفس»، «بیمانند زمانه در مردی و مردانگی»،«مرد بسیارخوان و كمنویس»، «محققی دقیق و به كار خود مؤمن» و «دارای روح علمی به حد كمال» یاد كرده و «خدمتگزار درجة یك فرهنگ ایران»، «امام اهل تحقیق» و بالاخره «برخوردار از بخششهای ایزدی و دارای هوش سرشار خداداد و حافظة تند و تیز و پشتكار و فروتنی و بزرگمنشی و وارستگی و آزادگی» شمردهاند. تقیزاده تصریح دارد: «نظیر ایشان در تمام تاریخ دراز ما، با كثرت عظیم عدة اهل علم و فضل بسیار كم و نادر است. فضلای محقق معاصر این مملكت پیرو و شاگرد روحانی و مقلد طریقة او هستند.» «صریحا میتوانم بگویم كه آن مرحوم تا آنجا كه میدانم تنها كسی بود از ایرانیان كه میتوانم او را در محافل علمی مغربزمین، پهلوی علمای محقق بزرگ در فن مخصوص گذاشته و به او افتخار كرد. او ابوریحان و ابنخلدون عصر ما است.»
نام قزوینی، بهویژه، با «نقد و تصحیح متون، به شیوه جدید» مرادف است. روشی كه او «در این راه بنیاد نهاد... بعد از او به مكتبی مبدل شد كه رسیدن به حد دقت علمی او، از آرزوهای اهل علم شد. آثار قزوینی در زمینه تحقیقات ادبی، نشانه احاطه او به ادبیات ایران و همچنین اروپا است. شاید بتوان گفت كه قزوینی از زمره اولین نویسندگانی است كه تلاش كرد با شیوه و اسلوب نقد اروپایی، ملاحظاتی در نقد ادبیات ایران ارائه كند. نیز میتوان ادعا كرد كه شیوه و طرز تصحیح متون در دوران معاصر، یكی از تاثیرات مستقیم روش و گفتهها و راهنماییهای اوست.» به گفته ایرج افشار، وی را «باید مؤسس و پایهگذار تحقیقات علمی به شیوه دانشگاهی و اروپایی جدید در ادبیات فارسی دانست. او كسی است كه از چند نظر در تحقیقات ایران مؤثر واقع شده است؛ یكی از نظر روش تصحیح متون قدیم و مقابلة آنها و الحاق یادداشتها و تعلیقات. این كاری است كه قزوینی در اروپا فراگرفته بود و به صورت ممتاز و درجه اول در كتاب تاریخ جهانگشای... جوینی عمل كرد و بعد كه به ایران آمد و كتابهایش به ایران رسید، دیگران بر آن گرده و اساس، كتابهای دیگر را تصحیح و تنقیح كردند.» قزوینی «هنگام بازگشت به ایران، در زمینه علم رجال و شناخت فرق اسلامی، محققی بیمانند شناخته شد. حتی محققان اروپایی امثال لویی ماسینیون، هانری ماسه، كلمان هوارت و ولادیمیر مینورسكی كه برای چاپ اول دائرهًْ المعارف اسلام... به خانة او میرفتند، در هر زمینه از جانب او به مأخذ مورد نیاز هدایت میشدند. ازاینجمله فقط ولادیمیر مینورسكی به خلاف رسم معمول غربیها آنچه را به هدایت و ارشاد وی مدیون بود، اعلام و اظهار كرد، دیگران به رسم معمول اروپاییها در این زمینه اقدام مناسبی انجام ندادند». مینورسكی، با اشاره به مراجعه و استفاده علمی «عده زیادی اروپایی و هندی و ترك» از قزوینی، تصریح میكند كه خود او صدها نامه و كارت از قزوینی دارد كه در آنها مشكلات علمی وی را پاسخ گفته است. دكتر قاسم غنی نیز تاكید میكند كه در عمرش «محضری بابركتتر و مفیدتر و روحانیتر و سادهتر و بیپیرایهتر» از مجلس قزوینی ندیده است. در این نشستها، قزوینی با احاطه و تبحر نادری كه داشت، «دقت و موشكافی و استقصا و انصاف و صراحت و عدم اغماض و سختگیری علمی را به پژوهندگان آموخت و با شیوه تحقیق و نقض و ابرامهای شجاعانه و صادقانهاش در مورد آراء خود و دیگران... و عدم تسلیم در برابر وساوس نفسانی و طمطراق و اعتبارات كاذب را نصبالعین ساخت.»
علامه قزوینی روز ششم خرداد 1328.ش درگذشت و در كنار شیخ ابوالفتوح رازی واقع در جوار حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به خاك رفت. در مرگش بسیاری از شاعران و دانشوران زمانه (همچون فروزانفر، محمدتقی بهار، لطفعلی صورتگر، محمد فرخ و جلالالدین همایی) سوگنامه سرودند.
ملكالشعرای بهار چكامه مشهورش با مطلع «از ملك ادب حكمگذاران همه رفتند» را در همین زمان سرود و شادروان همایی نیز در رثای وی اینچنین خامه بر نامه راند:
دریای علوم و گنج آداب كو را نه كرانه بود و نه حد
بنیاد بلند كاخ تحقیق از پرتو رای او مشیَّد
خود گرچه برفت نام نیكش در لوح جهان بود مخلَّد
پیغمبر علم بود و گردید از وی سنن ادب مجدد
رابطه قزوینی و شیخفضلالله نوری
علامه قزوینی، با حاجشیخفضلالله نوری انس و آشنایی دیرینه داشت. او پرورشیافته شمسالعلمای قزوینی بود كه از دوستان صمیمی شیخفضلالله محسوب میشد و با وی در تحصن حضرت عبدالعظیم(ع) ــ در كوران مشروطه اول ــ شركت داشت. ازدیگرسو، چنانكه خود مینویسد: شخصا نیز «دو سال در خدمت شیخفضلالله تلمذ كرده ــ و چهار سال به دو پسرانش ضیاءالدین و حاجیمیرزاهادی، عربی درس داده» بود. قزوینی تصریح میكند: «من همه آنها را خوب میشناسم، آنها اشخاص خوشقلب و نجیبی بودند.» او همچنین در زندگینامه خودنوشتش (كه شانزده سال پس از اعدام شیخ نوشته) فرصت را برای ذكر محامد وی مغتنم شمرده و ــ به قول خود ــ لختی قلم را بر او گریانده است.
قزوینی نزد دوستانش نیز از ذكر خیر شیخفضلالله رویگردان نبود. دوست قزوینی، دكتر قاسم غنی، در نامه به عبدالحسین دهقان (بیستوسوم بهمن 1330.ش) مینویسد: «مرحوم شیخفضلالله نوری از دانشمندترین و بزرگترین علمای شرع بعد از مرحوم حاجمیرزاحسن شیرازی محسوب است. مرحوم قزوینی نزد او فقه درس خوانده بود. از وسعت مشرب و آزادی و آزادمنشی و رندی و صفات بزرگ و همه چیز او حكایتها میكرد كه متواتراً از همه شنیدهام... همان حس برتری شیخفضلالله آنها را حسود ساخته بود، او را به كشتن داد. شیخ هم با مناعتی كه داشت، نخواست به كسی متوسل شود. محمدعلیشاه با درباریان او، خود را به او میچسباندند و او را از خود میشمردند كه به آن وسیله حیثیتی احراز كنند. باری، باید از مرحوم تقوی، حاجمخبرالسلطنه، حاجفاضل خراسانی، آقازادة خراسانی مرحوم، واردین به مشروطه و طبقات مختلف معاصر با او پرسید و حقیقت را بهدست آورد... .»
شیخفضلالله و تلاش برای آگاهی به زمان
حاجشیخفضلالله از آن دسته عالمانی بود كه به عنصر «آگاهی به زمان» اهمیت بسیار میداد. ناظمالاسلام كرمانی از وی نقل میكند كه گفته است: «ملای امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دُوَل [سیاست جهانی] را نیز عالم باشد.»[xxx] به منظور همین آشنایی با اوضاع زمانه بود كه به كسب اخبار سیاسی روز ایران و جهان اهتمام شایانی نشان میداد و (به گفتة مرحوم آیتالله حاج شیخ حسین لنكرانی) «اوراق و نشریاتی كه در خارج كشور نشر یافته و ربطی به اسلام و ایران داشت، به وسیله مرحوم حاجمیرزاعبدالغفارخان نجمالدوله (دانشمند ذوفنون عصر قاجار) ترجمه و تحویل او میگردید.»
شیخ، همچنین، برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا درباره ایران، از علامه میرزامحمدخان قزوینی بهره میگرفت كه ــ چنانكه گذشت ــ در صدر مشروطه در پاریس به سر میبرد. در این زمینه، نامه بسیار مهمی از قزوینی به شیخ وجود دارد كه در آن، ضمن اشاره به توافق روس و انگلیس (قرارداد 1907) و تاكید بر امتیاز خاص روحانیت شیعه بر مقامات كلیسا (در رهبری نهضتهای رهاییبخش)، شرحی زباندار از مصادرة اموال كلیسا در آن ایام توسط دولت فرانسه، و موافقت مردم آن كشور با این امر، به شیخ نوشته و شاید به طور ناخواسته، توجه شیخ را به ماهیت ضددینی فرهنگ و تمدن غرب، جلب كرده است. گفتنی است، شعار اصلی انقلاب كبیر فرانسه چنین بود: نه قانون، نه شاه، نه خدا (Ne Roi, Ne Loi, Ne Dieu). انقلابیون، تحتتاثیر لژهای ماسونی كه هدایت انقلاب را در دست داشتند، شعار میدادند: تا وقتی رودههای آخرین فرمانروای مستبد و آخرین كشیش به دار كشیده نشود، مردم به آزادی نخواهند رسید! و جناب قزوینی هنگام نگارش این نامه، نمیدانست كه نفوذ رگههای فرهنگ «اومانیستی ــ فراماسونیِ» انقلاب فرانسه در میان جناح تندرو مشروطه، نهایتاً كار را به جایی خواهد رساند كه مخاطبِ وی در این نامه (شیخفضلالله)، سرنوشتی به مراتب بدتر و فجیعتر از رئیس اسقفان پاریس خواهد یافت!
از نامه قزوینی برمیآید كه شیخ، حوادث صدر مشروطه (عملكرد مجلس و اقدامات مربوط به تاسیس بانك ملی) را برای قزوینی نوشته و از وی ترجمه اخبار جراید اروپا درباره ایران را خواستار شده است. قزوینی در نامه، از شیخ بسیار تجلیل كرده و حتی خود را «خانهزاد قدیمی» و «اقل و اضعف دعاگویان وجود مبارك» وی خوانده است.
نقد اظهارات و تحلیلهای جراید خارجی نظیر تایمز و... كه ترجمة آن در نامة قزوینی آمده، موكول به فرصت دیگری است و طبعا خواننده نكتهسنج متوجه است كه اینگونه گزارشها و تحلیلها، «روایت انگلیسی» از ماجرا بوده و به شیوه معمول، از بزرگنماییِ بیشازحد ضعفهای داخلی و پوشاندن توطئههای خارجی، خالی نیست و با مندرجات آنها باید نقادانه برخورد كرد. فیالمثل این سخن آنان كه گفتهاند با رویكارآمدن عینالدوله به جای امینالسلطان «هیچ بهبودی از این تغییر وزارت روی كار نیامد»، سخن درستی نیست و حتی با گزارش سفیر وقت انگلیس در ایران (مستر هاردینگ) از كارنامه عینالدوله در نیمة نخست صدارت وی، مغایر است.
نامه قزوینی را كه ضمنا حاوی نكات سودمند تاریخی است با هم میخوانیم:
متن نامة قزوینی به شیخفضلالله
«به شرف عرض بندگان حضرت مستطاب عالی میرساند:
رقیمة كریمه كه به سرافرازی این خانهزاد قدیمی مرقوم شده بود، عز وصول یافت و از اظهار مراحم فوقالعاده[ای] كه نسبت به این خانهزاد فرمودید، كمال مباهات و افتخار دست داد:
كلاه گوشة دهقان به آفتاب رسید
كه سایه بر سرش افكند چون تو سلطانی
علت عدم جسارت به عرض عرایض این است كه اوقات شریف بندگان حضرت مستطاب عالی را اشرف و اجل از این میدانم كه ولو به قدر دو دقیقة آن، صرف خواندن لاطایلات این خانهزاد گردد. ولی حال چون اشاره از طرف آن وجود مبارك دام ظلهالعالی است، فرمان لازمالاذعان را فوراً امتثال نموده بعضی مقالات را ترجمه نموده، لفاً انفاد حضور انور نمود. از اینكه مرقوم فرموده بودید كه مجلس محترم شورای ملی رو به استحكام و مزید قوت است، فوقالعاده اسباب مسرت كافة دعاگویان و ایرانیان مقیمین پاریس گردید، چراكه این تصدیق از مثل بندگان حضرت مستطاب عالی، در حكم نص قاطع و برهان ساطع است. و همچنین از پیشرفت تشكیل بانك ملی كه آراء در باب آن در اینجا مختلف بود، كمال امیدواری به بقای استقلال وطن عزیز و مزید تقویت دین حنیف اسلام گردید. تمام اینها از تفضلات وجودهای محترم حجج اسلامیه طهران متعنا الله بطول بقائهم علیالخصوص بندگان حضرت مستطاب عالی و حضرت مستطاب آقای آقامیرسیدمحمد طباطبائی و حضرت مستطاب آقایآقاسیدعبدالله ادامالله ظلهما میباشد.
و این مساله خیلی در اینجا مطرح گفتگو در روزنامهها [كذا] شد كه چگونه رؤسای روحانیین اسلام، قائد ملت به اصلاح گشتند و حالآنكه روساء مذهب عیسوی تا آخر نفسی كه داشتند، در مقاومت با اصلاحات مقتضیة عصر، مقاومت نمودند، تا كار الان به آنجا كشیده است كه حكومت فرانسه در یك ماه قبل، تمام اموال و اراضی و مستغلات و ابنیه و مدارس و صوامع و كنایس و ادیره و غیرها كه در تصرف قسیسین و راهبان بود، بتمامها از ایشان گرفت و بعضی از روساء مذهب كه قدری مقاومت نمودند، یك فوج ژاندارم فرستاد و ایشان را در روز روشن از خانه بیرون آورده، در درشكه نشانیده و به استاسیون برده و در راه آهن جای داده، از سرحد فرانسه اخراج كردند و تمام مردم توی كوچه به ایشان نگاه میكردند و اصلا از كسی حركتی در همراهی با ایشان صادر نشد.
والعابرون بمنظر و بمسمع لاجازع منهم و لا متوجع
از بس دل تمام مردم از ایشان خون بود و حتی هیچ پلیس و سرباز توی كوچهها برای نظم نگذاشته بودند و چون از مردم خاطرجمع بودند كه قلوب خاص و عام از ایشان متنفر است و مخصوصاً خیلی اسباب رقت بود وضع رئیس اساقفه پاریس كه پیرمردی بود نودساله و موی ابروان و مژگانش مانند پنبه سفید و بر روی چشمانش ریخته و پشتش را روزگار مُقَوَّس كرده و ضعف و نقاهت بی اندازه در وی اثر كرده، جمعی از اجله رجال فرانسه به صومعه[ای] كه پنجاه سال بود در آنجا منزل داشت، رفته حكم دولت را در باب اخراج او به وی رسانیدند. كشیشان معتبر، پیرمرد نودساله را به زحمت از زمین بلند كرده، دو نفر از عظمای اساقفه زیر بازویش را گرفته و باقی قسیسین و شمامسه اطراف او را نگاهداشته از اطاق بیرون آوردند و قریب پنجهزار نفر از مرد و زن جمع شده بودند. وقتی كه دم پلكان رسید، سرِ به زیر افتادهاش را به زحمت بلند كرد و مویهای ابروان را از روی چشم عقب زد و روی به مردم آورده با صدایی بغایت ضعیف، مانند صدای شخص محتضر، گفت: فرزندان من، خداوند بركات خود را بر شما نازل كند. غالب مردها اشك از چشمشان جاری گردید و زنها به آواز بلند گریه میكردند. با همین حال، سر دست، پیرمردِ نحیفِ سقیم را بردند و در توی كالسكه نشانیدند و او را به منزلی كه برایش كرایه كرده بودند، بردند و اعوان حكومت فورا صومعه و اموال آن را تصاحب نمودند. سیاسیین اروپا گویا گمان میكردند كه علمای اسلام نیز از این سنخاند و لله الحمد و المنه كه علما و حجج اسلامیه طهران متعالله المسلمین بطول حیاتهم به عقلاء اروپا ثابت نمودند كه لا یستوی الظل و الحرور و لا الظلمات و النور. نور فرقان را با ظلمت صلیب چه نسبت، و ایمان فطری توحید را با كفر مصنوعی تثلیث چه مُقایست[!].
درهرصورت روزنامهها و مخصوصاً جراید انگلیسی اهمیتی بزرگ به این مجلس میدهند و درصورتیكه در سابق سهماهبهسهماه خبری از ایران در روزنامهها دیده نمیشد، حالا همهروزه مرتباً اخبار مجلس در اروپا منتشر میشود و چند تا از روزنامههای معتبر وقایعنگار مخصوص به طهران فرستادهاند و خلاصه اخبار مجلس و گفتگوهای وكلای محترم را فورا تلگراف میكنند، بهطوریكه مطالب مهمه دیروز را امروز صبح همه مستحضر میشوند و گمان میكنم اخبار مجلس در لندن و پاریس زودتر منتشر بشود تا در طهران به واسطة روزنامة (مجلس). و یكی از روزنامههای انگلیسی موسوم به نیویوركهرالد كه در پاریس طبع میشود، روزی نیست كه یك ستون اخبار تلگرافی مجلس را نداشته باشد و وقایعنگار او در طهران اقلاً روزی پنجاهشصت تومان پول تلگراف میدهد و اسم جناب سعدالدوله غالب روزها در تلگرافات هست و از حس وطندوستی و طرفداری ملت و قوت قلب و پایفشاری او خیلی تمجید میكنند و اسمای حضرات آقای آقامیرسیدمحمد طباطبائی و آقای آقاسیدعبدالله و اسم جناب حاجیحسینآقاامین دارالضرب نیز غالباً برده میشود و روزنامهها همه طرفدار ملت هستند و بر ایشان آفرین میخوانند و بر سرعت حركت و اتحاد و پشت كار و رسوخ قدم ایشان تحسین میكنند و از وضع رفتار دولت در این سنوات اخیره و وزرای ظالم و حكام جایر آن بد میگویند و تقبیح مینمایند.
روزنامة طایمس [تایمز] كه معتبرترین و مهمترین جراید لندن است مقاله[ای] در خصوص سلطنت مظفرالدینشاه نوشته بود. فدوی آن را ترجمه كرده، سواد آن در جوف است، به ملاحظة انور خواهد رسید. پریروزها روزنامة موسوم به تریبیون (یعنی محكمة عدالت) از جراید معتبرة لندن نوشته بود: اگر یك موافقتی مابین دولت ما [انگلیس] و روسیه در باب ایران بشود ــ و ما همه كمال میل داریم كه بشود ــ باید این موافقت به طریقی باشد كه مساعدت كند بر نمو یك ملت مستقل ایرانی و احترام نمایند حس جدیدی را كه در ایشان پیدا شده است برای آزادی. و اگر ایران چیز دیگری نباشد جز یك ملت فاسدالاخلاق پسترتبة ظالم، و حال حالیة خود را رها كند، ما در آن صورت نیز اصرار داریم كه مقتضای منافع نظامی و تجارتی دولت ما آن است كه اراضی آن دستنخورده و ملوك آن وطنی و حكومت آن از مداخلة هر دولت اجنبی محفوظ بماند.
روزنامة موسوم به استاندارد (یعنی عَلَم) كه آن نیز از روزنامههای مهم لندن است نوشته بود: خواه یك موافقتی مابین ما و روسیه صورت بگیرد یا نگیرد، ما باید با ایران به طوری رفتار كنیم كه استقلال و حریت آن را محترم و محفوظ بداریم. ما باید غایهًْالجهدِ مساعیِ خود را به عمل آریم برایآنكه صداقت و اعتمادی كه ملت ایران به ما اظهار نمود، به هیچ گونه خطا نرود و حسن ظن ایشان دربارة ما تخلف نكند. برایاینكه نمونه[ای] از طرز اخبار نیویوركهرالد كه هر روز اخبار مجلس را منتشر میسازد، به دست بدهم، تلگراف دیروزش را ترجمه میكنم. چند روز بود مینوشت كه نزاعی مابین مجلس و دولت روی داده است، درباباینكه مجلس از دولت، مجبوریت حضور وزرا را در مجلس خواسته است و دولت طفره میزند. بالاخره دیروز نوشته بود:
از وقایعنگار مخصوص ما
طهران پنجشنبه سیویكم ژانویه ــ حكومت تسلیم شد، تمام وزرا به استثنای مسیو نوز امروز در مجلس حاضر شدند. كاغذی كه صدراعظم روز سهشنبه گذشته نوشته بود، ثانیا قرائت شد. اعضا گفتند كه دولت اصل مطلب ما را كه عبارت است از اینكه صدراعظم رسما وزرا را به مجلس معرفی نماید و رسما مسئولیت ایشان را برقرار كند، به عمل نیاورده است. اعضای مجلس تا روز یكشنبه مهلت دادهاند به صدراعظم كه تمام مطلب ایشان را برآورد. ایشان میگویند كه یك خارجی (یعنی مسیو نوز ظاهرا) نمیتواند شغل وزارت به عهده داشته باشد. وزارت خارجه مسئولیت مطلق را به عهده گرفته، ولی وزارت مالیه ازین فقره مضایقه نموده است. وزیر مالیه یكی از تربیتشدگان آكسفورد (از بلاد انگلستان) میباشد و مردی بسیار فطن و زرنگ است ولی كاری كه به دست دارد، سخت و متضمن اشكالات عدیده است. وی در یكی از جلسات سابق در مجلس گفته بود كه من فقط دفتردارم و وزارت مالیه حقیقتا هیچ به عهده من نیست. وزیر جنگ كه عموی شاه است، اظهار نمود كه من كمال میل را دارم كه در جلسات مخصوص حضور به هم رسانم. قراین احوال دلالت میكند كه دولت تمام خواهشهای مجلس را برآورد. اعضای مجلس با یك میل مفرط و حرص شدیدی برای اصلاحات مشغول كاراند. پریشب شاه با سعدالدوله یك ملاقات محرمانه[ای] داشتند و شاه جهد كرد كه سعدالدوله را راضی كند كه به واسطة نفوذی كه در مجلس دارد مساله مجبوریتِ حضور وزرا را حذف كنند، ولی دِپوتة [معاون، جانشین] درست كار در كمال استحكام از قبول خواهش شاه سرباز زد.
دیشب مابین شاه و صدراعظم و وزیر جنگ مجلسی بغایت محرمانه بود و چهار ساعت طول كشید. لایحههای مخصوص طبع شده و در میان مردم تقسیم شده است و در آن تهدید نمودهاند هر كس را كه با مجلس ادنی مقاومتی كند، به قتل [میرسانند]. هیجانی عظیم در مردم نمودار است.
اگر ملاحظه بفرمایید كه قیمت تلگراف از طهران به اینجا هر كلمه[ای] چهارهزار و دهشاهی است و این تلگراف فقط مال یك روز نیویوركهرالد است، اهمیتی را كه به مجلس میدهند تصور خواهید فرمود. اینك ترجمة مقالة روزنامة طایمس، اعظم و اجل و اهم جرایدِ انگلستان، در ذیل به عرض مبارك میرسد:
ترجمه از جریدة طایمس هفتگی
(مورخة جمعه یازدهم ژانویه 1907، مطابق بیستوششم ذیالقعده 1324)
شاه ایران در شب چهارشنبه هشتم ژانویه در طهران وفات كرد. تمام سلطنت مظفرالدینشاه را میتوان به دو كلمه بیان نمود: مظفرالدینشاه در وقت جلوس به تخت سلطنت ایران را در تنزلی بس محسوس یافت و تخت سلطنت را واگذاشت در حالتی كه مملكت از حیث مالیه بیاندازه خراب و از حیث پلتیك تهدید شده است به تقسیم.
مظفرالدینشاه در ماه مارس 1853 متولد شده و در سنة 1858 ولیعهد گردید و به عادت معهوده سلسله قاجار در تبریز مقیم بود. وقتی كه ناصرالدینشاه در سنة 1896 كشته شد، او در تبریز بود. گرچه بلافاصله به عجله به طرف طهران حركت كرد، ولی هنوز ترس برادرانش ظلالسلطان، حاكم اصفهان و نائبالسلطنه وزیر جنگ از دلش بیرون نرفته، روس و انگلیس او را در این موقع از هرگونه وقایع حادثه و اغتشاشات مطمئن كردند. جلادت و رشادت ژنرال كاساگوسكی، صاحب منصب باقدر و امتیاز روسی كه رئیس فوج قزاق ایرانی بود و این فقط فوجی است كه در ایران بالنسبه میشود گفت منظم است او را بكلی آسودهخاطر نمود. ژنرال كاساگوسكی با شمشیر برهنه در هنگام جلوس رسمی وی حاضر شد. [مظفرالدینشاه] در حمایت این حركت دلیرانه كاساگوسكی، در روز هشتم ژوئن بر تخت سلطنت ایران نشست.
یكی از اولین اعلانات او آن بود كه ازاینبهبعد هیچیك از مناصب عامه و تشریفات و القاب و نشانهای كشوری و لشكری به غیر لیاقت عطا نخواهد شد و به واسطة رشوه تحصیل مرتبه[ای] نتوان كرد و خودم هیچ قسم هدیة مالی قبول نخواهم كرد.
با وجود این، یكی از ظاهرترین آثار سلطنت او تشكیل یك قرض عمومی سنگینی بود كه تقریبا بتمامه خرج هوی و هوس و فسق و فجور درباریان او گردید. در اواخر سال 1896 امینالسلطان كه در اواخر سنوات سلطنت ناصرالدینشاه صدراعظم بود، مغضوب گردید و مظفرالدینشاه اعلان كرد كه ازاینبهبعد خود من صدراعظم خواهم بود.
امینالدوله كه یك نوكر ملایم او بود، منصب وزیراعظمی را كه قدری كمهیاهوتر است، دریافت نمود. در مدت كوتاه وزارت او یك نقشه معقولانه[ای] از اصلاحات فقط در روی كاغذ نوشته شد و همانطور روی كاغذ باقی ماند. دربار فریادها برای پول كرد، پول پیدا نمیشد. بههمینجهت در بهار سال 1898 امینالدوله معزول و رقیبش از مَنفا[xli]ی خود یعنی قم (كه به واسطة مساعدت وزیرمختار انگلیس، سِر مُر تیم دورَند، از خوف تلف نفس بعد از معزولی به آنجا فرار كرده بود) احضار گردید.
امینالسلطان دوباره به استقلال رسید و به بزرگترین القاب ایران كه اتابك اعظم است، ملقب شد و ازآنبهبعد بخوبی فهمید كه به چه وسیله (و فقط به همان وسیله) میتوان خود را طرف توجه و عنایات ملوكانه ساخت، از هر ممری كه باشد به قرض یا فرض باید خزانه را پرساخت. در قدم اول از انگلیس استعانت خواست، رهن و وثیقه[ای] كه دولت ایران تهیه میكرد كه در مقابل بدهد، بهیچوجه بیاعتبار نبود و نظر به منافع انگلیس بیاندازه باقدر و قیمت بود و آن عبارت است از گمركات جنوبی ایران. مبلغ قرض كه عبارت باشد از یكملیونودویستهزار لیره، حاضر شده و در كار نوشتن اسناد و معاهدات بودند. ولی لرد سالیزبوری تردید میكرد و در كار اهمال و تأنی مینمود و پیشازآنكه اطراف مطلب را فكر نماید و امضای خود را بدهد، امینالسلطان حوصلهاش تنگ شد و روی خود را به طرف سنپطرزبورغ نمود. در سنپطرزبورغ به قدر دقیقه[ای] تردید نكرده بدونلحظه[ای] تاخیر احتیاجات ضروریة شاه را رفع نمودند.
ازآنوقتبهبعد نفوذ روس در تحت دو قدرت پول و شمشیر، سالبهسال در طهران زیاد شد. یك بانك روسی در تحت اداره وزیر مالیه روس در طهران تاسیس گردید، گمركات ایران به صاحبمنصبان بلژیكی كه در تحت حمایت روس هستند، تفویض شد و عایدات گمرك هم در تحت ریاست ایشان درآمد و تعرفه گمركات تبدیل شد به تعرفه دیگر كه مطابق دلخواه تجارت روس است. دولت ایران متعهد گردید كه تا مدت چندین سال خود راهآهن نسازد و به كسی دیگر نیز اجازه ساختن راهآهن ندهد مگر به رضایت روسیه. قونسولخانهها و تجارتخانههای روسی مانند مور و ملخ در هر طرف مملكت ایران رویید. امتیازات ساختن راههای شمالی ایران به كمپانیهای روسی داده شد و كشتیهای جنگی و تجارتی روس بیرق دولت روس را در خلیجفارس اول دفعه بود كه نشان دادند.
در ابتدای سال 1900 نتیجه اجمالی قرارداد بین روسیه و ایران را رسما آشكار كردند. به واسطه اعلانی كه به مقتضای آن بانك روسی در طهران مجاز شده است از جانب دولت امپراطوری روس كه یك قرض ایرانی را كه عبارت از بیستودوملیونونیم منات است، به عهده گیرد. چند ماه بعد از آن، مظفرالدینشاه سفری به اروپا نمود و در سنپطرزبورغ به درجة كامل كه درخور سلاطین عظیمالشأن است، پذیرفته شد. در هنگام اقامتش در پاریس یك سوءقصدی كه وحشتش از خطرش بیشتر بود، به واسطة یك آنارشیست دیوانه[ای] دربارة حیات او به عمل آمد. اعلیحضرت شاه با منتهای طمأنینه و آرامی و لیاقت، خود را نشان داد و با وجود این حادثه نامطبوع چنان لذایذ زندگی اروپا را چشید كه بعدازآن هرگز از ذائقه شاهانهاش محو نشد و همیشه میلی شدید داشت كه این تجربة پرخرج خود را اگر حال مالیة خزانه به او اجازه میداد، تجدید كند. در اواخر سال 1901 خزانة شاه دوباره خالی شد. یكی از شرایط قرض روس در سال 1900 تأدیه بقیه قرض بانك شاهنشاهی ایران بود كه سابق نموده بودند و بقیه قرض روس (بعد از ادای قرض بانك شاهنشاهی) تاراج شد، بدوناینكه یك دینارش بههیچوجهمنالوجوه صرف منافع ملت ایران شود. یكی از اسرار نفوذ روس در طهران این بود كه رجال دانشمند روس هیچوقت اوقات شاه را تلخ نكردند دربارة هیچ اصلاحات در ادارات وسیعة او.
روسیه یك مرتبه دیگر نیز قبول كرد كه صندوق اعلیحضرت را پر نماید و مظفرالدینشاه بعدازآنكه به واسطه یك قرض جدید بالغ به دهملیون منات قویحال شد، یك مرتبه دیگر در تابستان سال 1902 به اروپا سفر نمود و در اینموقع یك دیدنیِ رسمانه[ای] به انگلستان نمود و در مراجعت، امپراطور روس او را نگاهداشت و در یك ضیافت ملوكانه جامهای سلامتی با سخنان معنیدار مبادله شد.
باوجود اینها، هم شاه و هم صدراعظم وقتی كه میهمان پادشاه ادوارد بودند، بیاندازه اظهار دوستی و مودت به دولت انگلیس مینمودند و در بهار سال 1903 یك هیئت ماموریت مخصوصی از این مملكت به طهران فرستاده شد برایاینكه نجیبترین نشان انگلیس یعنی زانوبند را به اعلیحضرت شاه تقدیم نمایند. به واسطة یك تصادف غریبی كه خیلی مستبعد است حمل بر اتفاق شود، یك عهدنامة تجارتی مابین ایران و روس كه بینهایت مضر به حال منافع انگلیس بود، در حین همان روزی كه تشریفات رسمی پوشانیدن زانوبند به شاه در طهران به عمل آمد، در سنپطرزبورغ اعلان شد. ولی در نفسالامر مخابرات بین دولتین ایران و روس درباب این عهدنامه بر طبق منافع روس مدتی طویل قبل از سفر مظفرالدینشاه به لندن به یك ختامی رسیده بود. اگر این مطلب آن وقت معلوم شده بود، نهایت استبعاد را داشت كه هیئت مامورین زانوبند به طهران فرستاده شود.
دولت انگلیس در باب اوضاع ایران تدابیری معقولانه نمود و در ماه مه سال 1903 لرد لنسدون، وزیر امورخارجه، اعلان مهمی نمود در باب نظم امور در خلیجفارس و برای تتمیم این امر در اواخر همان سال لرد كِرزِن كه در آن وقت فرمانفرمای هندوستان بود، با یك دسته كشتی جنگی باشكوهی به آبهای آن ناحیه مسافرتی نمود و كرنل [كذا] ماكماهون با یك كمیسیونی به سیستان فرستاده شد برای تصفیة بعضی اختلافات كه مابین دولت ایران و افغانستان درباب رود هیرمند روی داده بود.
درایناثنا، به واسطة هوی و هوس و بیسررشتگی و بیعزمی حكومت شاه و به واسطه اطاعت فوقالعاده او از دولت روس عدم رضایت و شكوه مردم بتدریج در اطراف مملكت منتشر شد و شورشهای جدی در تابستان سال 1903 در شیراز و اصفهان و شهرهای دیگر حادث شد. در بعضی امكنه شورشیان بر مستخدمین بلژیكی گمرك حملهور شدند. در بعضی مواضع دیگر اتباع مذهب بابی را كشتار نمودند. اتابك اعظم كه عمده مسئولیت راهنماییهای شاه به طرف این بینظمیها به گردن او بود، در قلوب عامه اهالی طرف نفرت گردید و در ماه سپتامبر 1903 وحشتی كه در دربار افتاد، به واسطه مرگ بسیار غریب سری یكی از رقبای خیلی جدی او حكیمالملك بالاخره عزل او را تعجیل داد. عینالدوله كه یكی از اقوام شاه بود، به جای او برقرار شد، ولی هیچ بهبودی از این تغییر وزارت روی كار نیامد. اعلان جنگ مابین روس و ژاپن تا یك اندازه فشار روس را در طهران سبك كرد ولی در همان وقت رشتة تمول روس به واسطة بیطاقتی و عدم استطاعت نزدیك شد كه پاره شود، لهذا بینظمی ادارات با فقر و بیپولی دست به دست یكدیگر داده ضعف در تمام دوایر دولتی ایران در اطراف مملكت نمودار شد. علماء روحانیین كه در ایران یك طبقه بسیار مطاع بانفوذی میباشند، بتدریج بنای بدگویی از وضع حكومت مظفرالدینشاه [را] علنا گذاردند و تقریبا با یك لهجة تهدیدآمیزی مطالبات ملت را در باب اصلاح جداً خواستار شدند. با وجود این مظفرالدینشاه اعتنایی به رأی عامه ننموده در تابستان سال 1905 مسافرت ثالثی به اروپا نمود. گرچه با همان تشریفات ملوكانه معهوده در سنپطرزبورغ پذیرفته شد ولی وضع روسیه آن وقت طوری نبود كه به اعلیحضرت شاه به هیچ گونه كمك مادی و مساعدت مالی بتواند نماید. هیجان عامه منتهی شد در تابستان گذشته به یك رشته از شورشها در تحت ریاست علماء عظام. وقتی كه علما دیدند كه هیچ یك از مطالب ایشان از طرف شاه به قبول نمیپیوندد، به طرف كربلا مهاجرت نمودند. بازارها بسته شد و هزارها از تجار محترم و سایر نمایندگان ملت در سفارت انگلیس متحصن گردیدند. تمام اهل طهران بالاجماع دست از كار كشیدند و مظفرالدینشاه بالاخره مجبور شد كه به این هیجان ملی با این شكل غریب تسلیم شود. عینالدوله معزول شد. وزارت جدیدی تشكیل یافت و یك قانون اساسی بسیار مهمی در باب اصلاحات انتشار داده شد. در تحت قانون اساسی جدید، انتخابات وكلا برای مجلس شورای ملی در سپتامبر گذشته به عمل آمد و اولین پارلمنت ایرانی در دوازدهم اكتوبر به توسط شخص شاه افتتاح گردید، در وسط فریادها و اظهارات شادی و شعف عامة مردم كه دیر زمانی بود چنین روزی را منتظر بودند و به چنین نعمتی معتاد نبودند.
در اثناء اینكه مظفرالدینشاه خود را مجبور یافت كه تسلیم شود به این قوای ملی جدید، یك تغییر خیلی بعیدالوقوعی در اوضاع بینالمللی به عمل آمد. وقایع روزگار بالاخره منجر به این شد كه مخاصمات مابین بریطانیای كبیر و روسیه كه شاه خیال میكرد كه ایشان همیشه بر ضد یكدیگر مناقضت خواهند نمود و روزبهروز بدتر خواهد شد، روی به كمی و تخفیف گذارد. احتیاجات مالی شاه بهقدری شدید بود كه هرگز آن طور نبود و وقتی كه او یك مرتبه دیگر اعانت خواست، یافت كه ایام ناموافقتی بین دولتین بكلی گذشته است.
روابط دوستانه مابین دو حكومت بریطانیای كبیر و روسیه به قسمی پیش رفته بود كه دولتین توانستند بالاشتراك یك قدم كوچكی به طرف حكومت ایران بردارند و احتیاجات ضروریه او را تهیه نمایند. ازطرفدیگر مجلس شورای ملی كه بلاشك تحریك شده است، به واسطه احساسات شدیده عامه ملت بر ضد اغتشاشات روابط مالیة ایران نسبت به روس شروع كرد به اعتراض سخت نمودن بر ضد هر قرض جدیدی كه از خارجه گرفته شود. گرچه وقتی كه مجلس تشكیل یك بانك ملی را برای كمك مالی به دولت به مردم تكلیف كرد، در مقابلِ ندای وطنپرستی خود گوشهای كر و جیبهای خالی یافت.
هرچند خیلی كارها باقی است كه كرده شود قبلازآنكه مجلس شورای ملی ایران بتواند حقیقتاً كارهای مفید برای مملكت بنماید، ولی پرواضح است برای هركس كه اندك نظری ولو سطحی در اوضاع این مملكت داشته باشد كه وقایع اخیره این چند ماه گذشته یك حركت ملی و نهضهًْ وطنی را كه خیلی جدی و باریشه است، در ایران فتحالباب نموده و تمام علامات مخصوصه[ای] كه برای هر حركت ملی میباشد، در این حركت ملت ایرانیه بهطوروضوح نمودار است.
عناصر مذهبی در كمال قوت در پیش افتاده و مشغول كارند. مجتهدان عمده، یعنی كشیشان بزرگ، اهمیتی عظیم به مجلس شورای ملی میدهند، گرچه خود بالفعل از اعضای مجلس نیستند ولی ایشان در مجلس حاضر میشوند و به مباحثات گوش میدهند. ایشان چنین میگویند كه پیغمبر محمدبنعبدالله (صلیالله علیه و آله و سلم) دستورالعمل داده است وجوب مشورت و كنگاج را برای مردها در كارهای خودشان برایاینكه آن كار به بهترین وجوه انجام گیرد و در حقیقت هم بسیاری از آیات قرآن صریحاً در این باب حكم مینماید. و باید به خاطر آورد كه در روزهای اول تشكیل مجلس ملی، اعضای آن فقط وكلای طهران بودند و فقط دو وكیل از سایر ولایات در نیمه اول دسامبر به طهران رسیدند و به واسطه صعوبت وسایل مسافرت در ایران شاید بسیاری از ایشان تا كنون نیز به طهران نرسیده باشند. انتهی [پایان ترجمه علامه قزوینی از مقاله روزنامه تایمز].
خدمت حضرت مستطاب شریعتمدار عمدهًْ العلماء العظام و زبدهًْ الفقهاء الكرام آقای حاجیعلیاكبر مجتهد بروجردی ادام الله افاضات وجوده الشریف به عرض چاكری و بندگی مصدع میباشم. خدمت حضرت مستطاب شریعتمدار عمدهًْ العلماء المحققین و زبدهًْ الفقهاء المدققین ولیالنعمی ابوی مقامی آقای حاجیشمسالعلماء ادامالله ظله العالی به عرض عبودیت مصدع هستم. خدمت جناب مستطاب شریعتمدار عمدهًْالعلماء الاعلام نتیجهًْ الفقهاءالكرام آقای حاجیمیرزاهادی ادامالله ظله العالی عرض چاكری و اخلاص و فدویت حقیقی قدیمی میرسانم. انشاءالله همه هفته اخبارات مندرجه در روزنامهجات اینجا را به مطالعه انور خواهد رسانید تا از وضعی كه فرنگیها درباره مجلس خیال میكنند خاطر شریف مسبوق باشد.
اقلو اضعفدعاگویان وجود مبارك حضرت حجهًْالاسلام، محمد قزوینی.»
پژوهشگر: علی ابوالحسنی (مُنذِر)
مرکز اسناد انقلاب اسلامی