تبیان، دستیار زندگی
من كیم؟ لب نوای یار دارد، من كیم؟ چشم با اشكش بگوید، من كیم؟ دل هماره خود بجوید، من كیم؟ من كیم؟ یك عاشق زار و نزار هوشم از كف رفت و گردیدم خمار لاله را دیدم بسان لعل او سوسن صحرا چو او از رنگ و بو سرو را دانم كمان از قامتش ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آهوی وحشی

سر هوای یار دارد، من كیم؟

لب نوای یار دارد، من كیم؟

چشم با اشكش بگوید، من كیم؟

دل هماره خود بجوید، من كیم؟

من كیم؟ یك عاشق زار و نزار

هوشم از كف رفت و گردیدم خمار

لاله را دیدم بسان لعل او

سوسن صحرا چو او از رنگ و بو

سرو را دانم كمان از قامتش

دست من كی می رسد بر ساحتش

مذهب او نیست راندن از برش

عاشق خود كی براند از درش

عشق خواندم كار خود را !؟ وای وای

پس روا باشد بگریم های های

من كجا؟ عشقش كجا؟ یا لیتنا!

من نیم بیش از گدایی بی حیا

در برش راضی شدم بر بندگی

مانده ام اینجا ز شور زندگی

سرورم! آیا به پیش پای خود

می شود خوانی مرا شیدای خود؟

گر بخوانی، پر گشایم بر فلك

آنچنان تا من شوم رشك ملك

گویمت: آقای من، مولای من

ای فدای پای تو بالای من

آهوی وحشیّ طبعم پا گرفت

ذكر "یا مهدیّ" من بالا گرفت

گر كنی بهر شكارش پهن دام

دام تو در چشم او مانند جام

جام می، لبریز و سرشار از سرور

می رود در دام با فخر و غرور

می كند سر را بلند او از فرود

خواند او با خود؟ نه، با تو این سرود:

آمده اینك به سویت والهت

شمع من بنگر منم پروانه ات

گر بِرانی من بگویم مرحبا

وركشی اینك بگویم هَبَّذا

كشتنم؟ آری، بُود تفسیر عشق

بهر كشتن چیست به؟ شمشیر عشق

عشق تنها مردن و خندیدن است

عشق تنها مرگ را بوسیدن است

عشق یعنی گریه چون ابر بهار

عشق یعنی سالها در انتظار

عشق یعنی گریه بر راه عزیز

عشق یعنی سر به درگاه عزیز

عشق یعنی جستجویی نا تمام ع

شق یعنی گفتگویی با امام

عشق یعنی بهر او زندان شدن

عشق یعنی جانب یزدان شدن

عشق یعنی استغاثه از خدا

عشق یعنی از جهان گشتن جدا

عشق یعنی فارغ از دنیا شدن

عشق یعنی بهر او هر جا شدن

عشق یعنی جستجو از بهر یار

عشق یعنی عاشقی چون مهزیار

عشق یعنی با خودش گفتن نیاز

عشق یعنی بهر او رفتن حجاز

عشق یعنی سینه را فانوس كن

چشم خشك خویش اقیانوس كن

عشق یعنی باب مهرش باز كن

عشق یعنی درد دل آغاز كن

عشق یعنی یك شبی بی خواب شو

عشق یعنی از تبش بی تاب شو

عشق یعنی قفل دل را باز كن

عشق یعنی نغمه ات را ساز كن

عشق یعنی درگذشتن از سها

عشق یعنی رفتنت تا سامرا

سامرا گفتم دلم بی تاب شد

فكر و ذكرم باز آن سرداب شد

آتش عشقش مرا سوزانده تن

ایّها الناس! اسمعوا لی لحظهً

آخر ای مردم! كجا غایب شد او؟

آخر ای مردم! چرا غایب شد او؟

آخر ای مردم! فراقش تا به كی؟

دوری از رخسار ماهش تا به كی؟

آخر ای مردم! یتیمی تا به كی؟

گفتن از درد قدیمی تا به كی؟

آخر ای مردم! جفا را كم كنید

گونه را گل، اشك را شبنم كنید

دست بردارید از بهر دعا

رحمت واسع بخواهید از خدا

رحمت واسع، خدا را مهدی است

دیگر اینجا، نی گه بد عهدی است

آری، آری، مهدی آن ساقیّ عشق

كرده ما را با نگه باقیّ عشق

عشقِ مهدی را ز مهد آموختیم

از شرار عشق او، خود سوختیم

او گُل و ما بلبلان عاشقش

او چو شمع و ما همه پروانه اش

گر بیاید جان خود را می دهیم

سر به درگاه جلالش می نهیم

سرورم، مهدی، گل باغ وجود

ای همه عالم به پایت در سجود

روز و شب از جام عشقت گشته مست

هركه مهرت گوشه ی قلبش نشست

جان ما قربانی دیدار شد

بی مه رویت جهان غمبار شد

مهدیا! بازآ و ما را شاد كن

نغمه ی آزادگی فریاد كن

مهدیا! بگذر كلامم قاصر است

عشق تو، آری، همویم ناصر است

محمد حسین نوروزی