تبیان، دستیار زندگی
1311: ولادت در تهران. 1336: فارغ التحصیلى از رشته الكترومكانیك. 1337: اعزام به آمریكا با بورس تحصیلى دانشجویان ممتاز. 1341: اخذ دكتراى الكترومكانیك و فیزیك پلاسما با ممتازترین درجه علمى از كالیفرنیا. 1342: عزیمت ‏به مصر و سپ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهید چمران؛ الگوى عملى


1311: ولادت در تهران.

1336: فارغ التحصیلى از رشته الكترومكانیك.

1337: اعزام به آمریكا با بورس تحصیلى دانشجویان ممتاز.

1341: اخذ دكتراى الكترومكانیك و فیزیك پلاسما با ممتازترین درجه علمى از كالیفرنیا.

1342: عزیمت ‏به مصر و سپس به لبنان. (1350)

1357: بازگشت ‏به ایران.

1360: شهادت در دهلاویه.

عبادت دكتر چمران

وسط شب كه مصطفى براى نماز بیدار مى‏شد، غاده - همسر شهید-  طاقت نمى‏آورد، مى‏گفت:

" بس است دیگر،استراحت كن، خسته شدى‏." و مصطفى جواب مى‏داد:

" تاجر اگر از سرمایه‏اش خرج كند، بالاخره ورشكست مى‏شود. باید سود در بیاورد كه زندگى‏اش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشكست مى‏شویم‏."

اما غاده كه خیلى شب‏ها از گریه‏هاى مصطفى بیدار مى‏شد، كوتاه نمى‏آمد. مى‏گفت:"اگر این‏ها كه این قدر از شما مى‏ترسند، بفهمند این طور گریه مى‏كنید . . .مگر شما چه معصیتی دارید؟ چه گناهى كرده‏اید؟ خدا همه چیز به شما داده . همین كه شب بلند شدید، یك توفیق است‏." آن وقت گریه مصطفى هق هق مى‏شد و مى‏گفت:

" آیا به خاطر این توفیق كه خدا داده، او را شكر نكنم؟ " (1)

كمتر پیش مى‏آمد كه شهید چمران همراه همسرش از این ده به آن ده (در لبنان) بروند و شهید چمران وسط راه به خاطر بچه‏اى كه در خاكهاى كنار جاده نشسته و گریه مى‏كند پیاده نشود. پیاده مى‏شد، بچه را بغل مى‏گرفت، صورتش را با دستمال پاك مى‏كرد و مى‏بوسیدش. آن وقت تازه اشك‏هاى خودش سرازیر مى‏شد. دفعه اول همسرش فكر كرد بچه را مى‏شناسد، اما شهید چمران گفت:" نه نمى‏شناسم. مهم این است كه این بچه یك شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش مى‏كشد و گریه‏اش نشانه ظلمى است كه بر شیعه على (ع) رفته است."

از لا به‏لاى دست نوشته‏ها

- عشق را در وجود خودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشقى كه مصیبت را به لذت تبدیل مى‏كند، مرگ را به بقاء و ترس را به شجاعت. (2)

- اگر خداى بزرگ از من سندى بطلبد، قلبم را ارائه خواهم داد و اگر محصول عمرم را بطلبد، اشك را تقدیم خواهم كرد. (3)

گوشه ای از نیایش‏هاى شهید

"خدایا هنگامى كه شیپور جنگ طنین‏ انداز مى‏شود، قلب من شكفته شده به هیجان در مى‏آید زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص مى‏كند، جنگ بهترین محك امتحان براى فدائیان از جان گذشته است، در جنگ همه شعارهاى میان تهى، همه ادعاهاى پوچ، همه خود نمایى‏ها و غرورها و خود خواهیها  فرو مى‏ریزد. در جنگ مرد حق ، فرصت دارد كه با حربه شهادت بر شیاطین كفر و ظلم بتازد، در جنگ حیات با شرف مبادله مى‏شود، در جنگ مرد خدا مى‏تواند با قربان كردن جان خود، ایمان خویش را به خدا و به هدف اثبات كند."

"من چیزى از تو نمى‏خواهم، من سرباز گمنامم، من درویشى سر و پا برهنه‏ام و هنگامى كه چشم از جهان فرو مى‏بندم، مى‏خواهم هیچ چیز نداشته باشم، مى‏خواهم تلاشم فقط به خاطر خدا باشد، مى‏خواهم از هر شائبه خود خواهى و خود بینى به دور باشم.

مى‏خواهم بسوزم تا راه را روشن كنم، مى‏خواهم رسالت‏ بزرگ اسلامى تحقق بپذیرد و این تحقق بزرگ‏ ترین پاداشى است كه مرا خوشحال مى‏كند." (4)

" من از شدت سرور مى‏سوزم، مى‏لرزم، شرم زده‏ام و نمى‏دانم ترا چگونه شكر كنم، مى‏خواهم همه چیز خود را بدهم، مى‏خواهم خود را قربانى كنم، با كمال اخلاص آنچه دارم تقدیم مى‏كنم. مالى ندارم، ملكى ندارم، درویشم، بى‏چیزم، فقط قلبى سوزان دارم كه آن را تقدیم كرده‏ام و جانم ناچیزتر از آن است كه براى تقدیم آن بخواهم منتى بگذارم، جانم كه چیزى نیست." (5)

" اگر همه عالم را علیه من آتش كنى و آسمانى از عذاب بر سرم بریزى و زیر كوه‏هاى غم و درد مرا شكنجه كنى، حتى آخ نمى‏گویم، كوچكترین گله‏اى نكنم، كمترین ناراحتى به خود راه ندهم  فقط به شرط آن كه ذكر خود را و یاد خود را و زیبایى خود را از من نگیرى به شرط آن كه بدانم این بلا از محبوب به من رسیده است تا احساس لذت كنم

." (6)پى ‏نوشت‏ها:

1. حبیبه جعفریان؛ چمران به روایت همسر شهید، چاپ دوم، ص‏47.

2. همان، ص‏40.

3. مصطفى چمران، بینش و نیایش، چاپ ششم، ص‏73.

4و5. مصطفى چمران، كردستان، چاپ چهارم،1380، صص‏171و172.

6. مصطفى چمران، بینش و نیایش، چاپ ششم، ص‏79.