ارزش انسان در كجاست؟
دكتر مصطفى چمران در سال 1311 در تهران دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را در مدرسه " انتصاریه" آغاز كرد؛ دوران متوسطه را در" دارالفنون" و " البرز" به پایان رساند و در دانشكده فنى ادامه تحصیل داد. او در سال 1336 در رشته الكترو مكانیك فارغ التحصیل شد و یك سال در این دانشكده تدریس كرد.
چمران از پانزده سالگى در درس تفسیر قرآن آیةالله طالقانى و بعدها در درس فلسفه و منطق شهید مطهرى شركت مىجست و از نخستین اعضاى انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران به شمار مىآمد. او در مبارزات سیاسى ملى شدن نفت شركت كرد و در نبرد علیه استبداد و استعمار به دیگر گروههاى جامعه پیوست.
چمران كه در همه دوران تحصیل شاگرد ممتاز بود، در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلى شاگردان ممتاز به امریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمى در جمع معروف ترین دانشمندان جهان، دوره دكتراى الكترونیك و فیزیك پلاسما را با ممتازترین درجه علمى پشت سر نهاد. آنگاه در حالى كه " ناسا" اندیشه جذب وى در سر مىپروراند با شنیدن خبر كشتار مردم در 15 خرداد 1342 همه پلهاى پشت سرش را نابود ساخت و به مصر شتافت. در آن جا دورههاى دشوار جنگهاى پارتیزانى با موفقیت و پشتكار گذراند. سپس به لبنان عزیمت كرد؛ شاخه نظامى حركت شیعیان لبنان به رهبرى امام موسى صدر را بنیان نهاد و در قالب " گروه امل" علیه اشغالگران صهیونیست و دست نشاندگان فالانژ به نبرد پرداخت.(1)
با پیروزى انقلاب، چمران پس از 23 سال به وطن باز گشت و مسئولیتهاى مهمى چون معاونت نخست وزیر، وزارت دفاع و نمایندگى مردم در مجلس شوراى اسلامى را به عهده گرفت. او در تمام این دوران، در خط مقدم جبهه حضور داشت، "حماسه پاوه" در برابر ضد انقلاب و "حماسه سوسنگرد" در برابر متجاوزان عراقى از ماندگارترین حركتهاى این دانشمند رزمنده است.
چمران كه در یكى از جبههها از ناحیه پا به درجه جانبازى رسیده بود، با وجود درد ، جبهههاى جنگ عزیمت مىكرد تا سرانجام در سحرگاه سى و یكم خرداد در دهلاویه به شهادت رسید.
امام راحل(ره) در بخشى از پیام خود به مناسبت شهادت این شهید بزرگ در تاریخ اول تیر1360 مىنویسد:" او در حیات با نور معرفت و پیوستگى به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد. او با سرافرازى زیست و با سرافرازى شهید شد و به حق رسید. (2)
شهید چمران، در فرازى از دست نوشتههاى خود، در خصوص شهادت مىنویسد:
" اى خداى بزرگ، تو را شكر مىكنم كه راه شهادت را بر من گشودى، دریچه اى پر افتخار از این دنیاى خاكى به سوى آسمانها باز كردى و لذت بخش ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتى و به امید استخلاص، تحمل همه دردها و غمها و شكنجهها را میسر كردى."
ارزش انسان در كجاست؟
دنیاى كنونى ما در مشكلات فراوانى دست و پا مىزند، ظلم و زور و استثمار تشدید مىشود، ناراحتى مردم و تشنج و عصیان اوج مىگیرد، آرزوهاى طلایى دو سیستم شرق و غرب، در تحقق یك جامعه آزاد دموكراتیك، و یك جامعه سوسیالیستى به یاس مبدل شده است، در كشورهاى سرمایه دارى شاهدیم كه وضع زندگى هر روز وخیم تر مىشود و تشنجات و عصیانها شدت مىیابد، مشروبات الكلى و مواد مخدر، در همه اجتماع و به خصوص در نیروهاى نظامى شیوع پیدا مىكند، یك احساس پوچى و بیهودگى بر اجتماع سایه مىافكند، یاس فلسفى، متفكران و اندیشمندان را فرا مىگیرد، جوانان به زندگى عبث خود فكر مىكنند، و بیزار از زندگى به مخدرات، و یا حركتهاى عكس العملى مانند "هیپیسم" و غیره پناه مىبرند، و بدین وسیله با نظام سرمایه دارى موجود مخفیانه مبارزه مىكنند، انسانها بىارزش و بى مقدار مىشوند، قتل و خشونت رواج پیدا مىكند، و قبح جنایت و خیانت از بین مىرود . تا دیروز پول الههاى براى غربیان بود كه با قدرت آن عطش زندگى خویش را سیراب مىكردند، ولى امروز همانها از پول و زندگى بیزار شدهاند و نتوانستهاند گمشده خود را در این تجلیات مادى حیات پیدا كنند، روح و فطرت آنها تشنه حقیقتى است كه در نظام سرمایه دارى غرب، و در دامان الهه پول پیدا نمىشود. آنها كه در كشورهاى پیشرفته غربى به اعلا درجه علم و تمدن و اقتصاد مىرسند، و احتیاجات مادى آنها كاملا تامین مىشود، و دیگر دغدغهاى براى نان و مسكن ، بهداشت باقى نمىماند، آن گاه بیش تر از دیگران به پوچى و عبث بودن زندگى خود پى مىبرند، و چه بسا كه دست به انتحار مىزنند. این انسانها از آن جا كه مىبینند پیچ و مهرهاى بى اراده در سیستم ماشینى بى روح موجود، بیش نیستند، و همه روزه عدهاى از آنها زیر چرخ دهندههاى سنگین و بى رحم ماشین خرد مىشوند، و حیات و ممات آنها هیچ ارزشى در عالم ندارد به خود مىلرزند و از درك واقعیت رنج مىبرند و علیه نظام موجود ، علم مخالفت بلند مىكنند، و آنها كه وجدانى و عقلى و ارادهاى دارند براى رفع تشنگى روحى خود به دامان تصوف، یا هندوئیسم یا بودائیسم یا مكتبهاى افراطى پناه مىبرند، یا در عالم مخدرات و بىهوشى از رنج موجود مىگریزند، و یا خود را نابود مىكنند، و یا احتمالا دیگران را به نابودى مىكشانند. زندگى غربى در گردابى از مشكلات روانى و اجتماعى فرو رفته است و راهى براى نجات پیدا نمىكند، و هر زمان مىگذرد به سراشیب سقوط نزدیك تر مىشود.زندگى در سیستم شرق نیز با همان مشكلات غربى روبروست، گو این كه هنوز از نظر مادى اشباع نشدهاند و هدف آنها براى ارضاى احتیاجات مادى هنوز جذاب است، ولى پیدایش هیپیسم در مسكو و در مجامع بزرگ صنعتى روسیه، نشان مىدهد كه آنها هم دنبال نظام مادى غرب، به همان سراشیب سقوط اخلاقى و روانى و فلسفى دچار خواهند شد.
دنیا ناراحت و نگران است و در یك سردرگمى فرو رفته، و از عاقبت تلخ خویش وحشت دارد. انسانهایى كه از رشد روحى و اخلاقى بى بهرهاند؛ ولى بزرگترین و خطرناك ترین بمبها در دست آنهاست، كه هر لحظه ممكن است خود را و همه انسانها را به نابودى بكشانند.
ارزش انسان از بین رفته است، و مىرود كه زیر چرخ دندههاى ماشین خرد شود، زیرا آنچه انسان غربى به آن متصل است، ماشین بهتر و سریعتر انجام مىدهد. اگر ارزش انسان در قدرت جسمى او باشد، مسلما، ماشینهایى با قدرت سرسام آور مشغول كارند كه این انسان در مقابل آن صفر است، هواپیماهاى سریع السیرى كه هزاران بار از انسان سریعتر است. اگر ارزش انسان به حافظه و كار دماغى اوست، كامپیوترها به مراتب قوىتر و سریعترند، حتى كامپیوترهایى ساخته شدهاند كه فكر مىكنند و طرح مىدهند و شطرنج بازى مىكنند و حتى كامپیوتر دیگرى را طراحى مىكنند و مىسازند، پس ارزش انسان در كجاست؟ اگر ارزش در قدرت جسمى و هوش و حافظه و فكر و دماغ باشد، ماشین قوى تر و سریع تر و بهتر از انسان است، و این انسان باید در پاى ماشین قربانى شود، به خصوص طرحهاى جدیدى كه كامپیوتر مىتواند احساس كند و از عواطف حیوانى برخوردار گردد. بنابراین بشر به كجا مىرود؟ آیا مىرود كه خود را براى همیشه نابود كند؟ و یا اسیر و برده ماشین، بىاراده و بىاختیار، به سوى سرنوشتى مبهم و مجهول به پیش برود؟ راستى امتیاز انسان بر ماشین چیست؟ آنچه انسان را، هر چه ضعیف باشد، بر ماشین، هر چه قوى باشد، مزیت مىبخشد كدام است؟ به نظر ما مزیت انسان در روح و قلب او نهفته است، كه در مكتبهاى مادى جایى ندارد!
آیا وقت آن نرسیده است كه بشر با یك تكان شدید و یك تغییر ناگهانى، خود را از منجلاب فساد و بدبختى و سقوط در مادیگرى نجات دهد؟ و غل و زنجیر اسارت ماشین را از دست و پاى خود بشكند؟ و حقیقت انسانى خود را باز یابد؟
آیا وقت آن نرسیده است كه تولدى جدید در عالم انسانیت رخ دهد؟ و انسانى نو قدم به عرصه حیات بگذارد؟ و علم و صنعت و تكنولوژى را به عنوان یك وسیله در اختیار انسان قرار دهد، نه آن كه انسانیت را در معبد ماشین قربانى كند.
براستى وقت چنین تحولى فرا رسیده است و عالم در انتظار تولد دیگرى است. علم و تكنولوژى به حد رشد و تكامل خود رسیده است و قدرتى بى نظیر در اختیار انسان قرار داده، و این انسان بر طبیعت مسلط شده و قوانین طبیعى را در خدمت خود در آورده است، ولى روح تشنه این انسان، هواى پرواز دارد و همه موجودات عالم ماده نمىتواند عطش این روح را سیراب كند. انسان به دنبال گمشده خود در تلاش مستمر و اضطراب دایم بسر مىبرد و از عدم اطمینان و امنیت روحى و درونى رنج مىبرد، و راه نجات مىجوید. (3)
پىنوشتها:
1- یادنامه شهید دكتر مصطفى چمران، صص 11- 22.2- انسان و خدا، دكتر مصطفى چمران، ص 6.
3- یادنامه شهید چمران، ص 87 .