اعتقادات اسلامی از نظر شیعه دوازده امامی 7
دین چیست ؟
این مجموعه نوشتار كه در 4 موضوع اصلی: 1 – خداشناسی، 2 – پیغمبرشناسی، 3 – معادشناسی، 4 - امام شناسی، تنظیم شده، هدیهای است از گلستان آثار فرزانهی قرن، مرد آسمانی و خدایی، علامه طباطبایی، كه از كتاب "شیعه در اسلام" دستچین شده است.
در بخش اول یعنی "خدا شناسی" پنج موضوع، الف: نظری به جهان هستی و واقعیت، ب: وحدانیّت خداوند، ج: معنای صفات خداوند، د: قضا و قدر، هـ: انسان و اختیار، بحث شد.
بخش دوم یا همان پیغمبرشناسی، به اثبات نیازمندی بشر به قانون الهی و كسی كه آن را از خدا به او برساند خواهد پرداخت.این بخش در چهار قسمت تنظیم شده كه قسمت اول از نظرتان گذشت و هم اكنون قسمت دوم تقدیم حضور میگردد.
آنچه گذشت:
قسمت دوم
- عصمت پیغمبران
- پیغمران و دین آسمانى
- پیغمبران و حجت وحى و نبوت
- شمار پیغمبران خدا
- پیغمبران اولوا العزم و صاحبان شریعت
پیغمبران - عصمت نبوت
ظهور پیغمبران خدا نظریه وحی را كه در فصل سابق گذشت تأیید میكند پیغمبران خدا مردانی بودند كه دعوی وحی و نبوت نمودند و برای دعوی خود حجت قاطع اقامه كردند و مواد دین خدا را كه همان قانون سعادتبخش خدایی است، به مردم تبلیغ نموده در دسترس عموم گذاشتند و چون پیغمبران كه با وحی و نبوت مجهز بودند، در هر زمان كه ظاهر شدند بیش از یك فرد یا چند فرد نبودند، خدای متعال هدایت بقیه مردم را با مأموریت دعوت و تبلیغ كه به پیغمبران خود داده، تتمیم و تكمیل فرمود.
و از اینجاست كه پیغمبر خدا باید با صفت عصمت متصف باشد؛ یعنی در گرفتن وحی از جانب خدا و در نگهداری آن و در رساندن آن به مردم از خطا مصون باشد و معصیت (تخلف از قانون خود) نكند؛ زیرا تلقی وحی و حفظ و تبلیغ آن سه ركن هدایت تكوینی میباشند و خطا در تكوین معنا ندارد.
برای ثبوت ادعای نبوت، حجت و دلیل لازم است و مجرد اینكه شریعتی كه پیغمبر میآورد مطابق عقل میباشد، در صدق ادعای پیغمبری كافی نیست؛ زیرا كسی كه دعوی پیغمبری میكند علاوه بر ادعای صحت شریعت خود، دعوی دیگری دارد و آن، رابطه با عالم بالا و مأموریت دعوت از جانب خداست
گذشته از اینكه معصیت و تخلف از مفاد دعوت و تبلیغ خود، دعوتی است عملی به ضد دعوت و موجب سلب اطمینان مردم نسبت راستی و درستی دعوت، و در نتیجه غرض و هدف دعوت را تباه میكند.
خدای متعال در كلام خود به عصمت پیغمبران اشاره نموده میفرماید :وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛ و پیغمبران را به سوی خود جمع آوری كردیم (به غیر ما نمیپردازند و از غیر ما اطاعت نمیكنند) و به راهی راست رسانیدیم 1
و باز میفرماید :عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغَوُا رِسالاتِ رَبِّهِمْ؛ تنها اوست كه داننده غیب است و به غیب خود كسی را مسلط نمیكند مگر پسندیدگان را از پیغمبران و در این صورت از پس و پیش او (پیغمبر یا وحی) مراقبت كامل و رصدی به راه میاندازد كه محققا پیامهای خدای خود را برسانند.2
پیغمران و دین آسمانی
آنچه پیغمبران خدا از راه وحی به دست آورده و به عنوان پیغام و سفارش خدایی به مردم رساندهاند "دین " است؛ و دین یعنی: روش زندگی و وظایف انسانی كه سعادت واقعی انسان را تأمین میكند.
دین آسمانی به طور كلی از دو بخش اعتقادی و عملی تركیب شدهاست، بخش اول یك رشته اعتقادات اساسی و واقع بینیها است كه باید انسان پایه زندگی خود را بر آنها گذارد. سه اصل كلی "توحید، نبوت و معاد" اساس آن اعتقادات است كه با اختلال یكی از آنها پیروی دین صورت نمیپذیرد.
و بخش دوم یك رشته وظایف اخلاقی و عملیست كه مشتمل بر وظایفی است كه انسان نسبت به خدای جهان و نیز در برابر جامعه بشری دارد. و از اینجاست كه وظایف فرعی كه در شرایع آسمانی برای انسان تنظیم شده بر دو گونه است اخلاق و اعمال و هر یك از آنها نیز بر دو قسم است:
الف - اخلاق و اعمالی كه به پیشگاه خداوندی ارتباط دارد مانند صفت ایمان و اخلاص و تسلیم و رضا و خشوع و مانند عمل نماز و روزه و قربانی و این دسته بویژه "عبادات " نامیده میشود و خضوع و بندگی انسان را نسبت به پیشگاه خدایی مسجل میسازد.
ب - اخلاق و اعمال شایستهای كه به جامعه ارتباط دارد مانند اخلاق و صفات "بشر دوستی" ، خیرخواهی، عدالت و سخاوت و مانند وظایف معاشرت، داد و ستد، و غیره كه این قسم به طور كلی "معاملات "نامیده میشود.
از طرف دیگر نوع انسانی تدریجا متوجه كمال است و جامعه بشری به مرور زمان، كاملتر میشود، ظهور این تكامل در شرایع آسمانی نیز ضروری است و قرآن كریم نیز همین تكامل تدریجی را - چنانكه از راه عقل به دست میآید- تأیید میكند و چنانكه از آیاتش پیداست، هر شریعت و دینی، از شریعت گذشتهی خود كاملتر است. در قرآن میخوانیم :وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛ و فرستادیم كتاب (قرآن) را به سوی تو به حق در حالی كه كتابی (مانند تورات و انجیل) را كه در برابر خود دارد تصدیق میكند و تسلط و برتری دارد نسبت به آن.3
و البته چنانكه نظریات علمی نشان میدهد و قرآن كریم نیز تصریح میكند، زندگی جامعه انسانی در این جهان ابدی نیست و طبعا تكامل نوع وی نامتناهی نخواهد بود و از این روی، كلیات وظایف انسانی از جهات اعتقاد و عمل ناگزیر در مرحلهای متوقف خواهد شد بالتبع نبوت و شریعت نیز روزی كه از جهت كمال اعتقاد و توسعه مقررات عملی به آخرین مرحله رسید، ختم خواهد گردید.
و از اینجاست كه قرآن كریم برای روشن ساختن اینكه اسلام، دین محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، آخرین و كاملترین ادیان آسمانی است، خود را كتاب آسمانی غیر قابل نسخ و پیغمبر اكرم را خاتم انبیا و دین اسلام را مشتمل به همه وظایف، معرفی میكند؛ چنانكه میفرماید :وَ اِنَّهُ لَكِتابٌ عَزیزٌ لا یأتیِه الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ؛ و تحقیقا قرآن كتابی است گرامی و از حریم خود منع كننده كه هیچ باطلی را از پس و پیش نمیپذیرد4 .
و میفرماید :ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیّینَ؛ محمد پدر كسی از شماها نیست بلكه پیغمبر خدا و ختم پیغمبران میباشد 5.
و میفرماید: وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیءٍ؛ و نازل كردیم به سوی تو كتاب را در حالی كه روشن كننده هر چیز است6.
پیغمبران و حجت وحی و نبوت
بسیاری از دانشمندان امروزی كه در وحی و نبوت كنجكاوی كردهاند، مسأله وحی و نبوت و امور مربوط به آن را با اصول روانی اجتماعی توجیه نموده و میگویند: پیغمبران خدا مردانی پاك نهاد، بلند همت و بشر دوست بودهاند كه برای پیشرفت مادی و معنوی بشر و اصلاح جامعههای فاسد قوانین و مقرراتی تنظیم نمودهاند و مردم را به سوی آن دعوت كردهاند و چون مردم آن روز زیر بار منطق عقل نمیرفتهاند برای جلب اطاعت مردم، خود و افكار خود را به عالم بالا نسبت دادهاند و روح پاك خود را روح القدس و فكری كه از آن ترشح میكند "وحی و نبوت" و وظایفی را كه از آن نتیجه گرفته میشود "شریعت آسمانی" و بیاناتی كه مشتمل به آنهاست مثلاً "كتاب آسمانی "نامیدهاند.
كسی كه با انصاف و نظر عمیق به كتابهای آسمانی و بویژه به قرآن كریم و همچنین به شریعت پیغمبران نگاه كند، تردید نخواهد داشت كه این نظریه درست نیست، پیغمبران خدا نه مردان سیاست بلكه مردان حق و سراپا صدق و صفا بودند. چیزی را كه درك میكردند بی كم و كاست میگفتند و آنچه را میگفتند، میكردند و آنچه مدعی بودند شعور مرموزی بود كه با مدد غیبی به ایشان اضافه میشد و از آن راه، وظایف اعتقادی و عملی مردم را از پیشگاه خدایی فرا گرفته به مردم تبلیغ میكردند.
پیغمبر خدا باید با صفت عصمت متصف باشد؛ یعنی در گرفتن وحی از جانب خدا و در نگهداری آن و در رساندن آن به مردم از خطا مصون باشد و معصیت (تخلف از قانون خود) نكند؛ زیرا تلقی وحی و حفظ و تبلیغ آن سه ركن هدایت تكوینی میباشند و خطا در تكوین معنا ندارد
و از اینجا روشن میشود كه برای ثبوت ادعای نبوت، حجت و دلیل لازم است و مجرد اینكه شریعتی كه پیغمبر میآورد مطابق عقل میباشد، در صدق ادعای پیغمبری كافی نیست؛ زیرا كسی كه دعوی پیغمبری میكند علاوه بر ادعای صحت شریعت خود، دعوی دیگری دارد و آن، رابطه با عالم بالا و مأموریت دعوت از جانب خداست. و این دعوی در جای خود دلیل میخواهد. و از این روی بود كه (چنانكه قرآن كریم خبر میدهد) پیوسته مردم با ذهن ساده خود از پیغمبران خدا برای اثبات صدق دعوی نبوت معجزه میخواستهاند.
و معنای این منطق ساده و درست این است كه وحی و نبوت كه پیغمبر خدا ادعا میكند در سایر مردم كه مانند وی انسانند یافت نمیشود و ناچار نیرویی است غیبی كه خدا به طور خرق عادت به پیغمبر خود داده تا بوسیله آن سخن خدا را شنیده، به مردم برساند، اگر راست است، پس پیغمبر از خدای خود بخواهد كه خارق عادت دیگری به وجود آورد كه مردم به وسیله آن، صدق نبوت پیغمبر (مدعی نبوت) را باور كنند.
چنانكه روشن است درخواست معجزه از پیغمبران طبق منطقی درست است و بر پیغمبر خداست كه برای اثبات نبوت خود، معجزه بیاورد و قرآن كریم نیز این منطق را تأیید كرده و از بسیاری از پیغمبران معجزه نقل میفرماید.
البته بسیاری از كنجكاوان، تحقق معجزه (خرق عادت) را انكار نمودهاند ولی سخنشان دلیل قابل توجهی ندارد و هیچگونه دلیلی در دست نیست كه علل و اسبابی كه برای حوادث تا كنون با تجربه و فحص كشف شده دائمی هستند و اینگونه نیست كه هیچ حادثهای هرگز با غیر علل و اسباب عادی خود متحقق نشود.
باید توجه داشت كه معجزاتی كه به پیغمبران خدا نسبت داده شده محال و خلاف عقل (مانند زوج بودن عدد سه ) نیستند، بلكه خرق عادت میباشد در صورتی كه اصل خرق عادت از اهل ریاضت بسیار دیده و شنیده شده است .
شماره پیغمبران خدا
به حسب نقل در گذشته تاریخ، پیغمبران بسیاری آمدهاند و قرآن كریم نیز كثرت ایشان را تأیید فرموده و عدهای از ایشان را به نام و نشان یاد كرده ولی عده مشخص برایشان ذكر ننموده است .
از راه نقل قطعی شماره ایشان به دست نیامده جز اینكه در روایت معروفی كه از ابوذر غفاری از پیغمبر اكرم بیان شده، عدد ایشان 124 هزار نفر تعیین شده است .
پیغمبران اولوا العزم و صاحبان شریعت
با توجه به مفاد قرآن كریم، همه پیغمبران خدا شریعت نیاوردهاند بلكه پنج نفر از ایشان كه حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هستند، اولوا العزم و صاحبان شریعت میباشند و دیگران در شریعت، تابع اولوا العزم بودهاند. خدای متعال در كلام خود میفرماید:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ اِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی؛ خدا تشریع فرمود برای شما از دین آنچه به نوح (ع) توصیه شده و آنچه را كه به خودت وحی كردیم و آنچه را كه به ابراهیم و موسی و عیسی (ع) توصیه شده است. 7
و میفرماید:
وَ اِذ اَخَذْنا مِنَ النَّبِیّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحِ وَ اِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی بْنِ مَرْیَمَ وَ اَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً؛ و وقتی كه از پیغمبران پیمانشان را گرفتیم و از تو ابراهیم و موسی و عیسی و از ایشان پیمان محكمی گرفتیم.8
1- سوره انعام، آیه 87
2- آیه 26 - 28
3- سوره مائده، آیه 48
4- سوره حم سجده، آیه 41 و 42
5- سوره احزاب، آیه 40
6- سوره نحل، آیه 89
7- سوره شوری، آیه 13؛ آیه در مقام امتنان است و معلوم است در این صورت اگر غیر از این پنج تن كه در آیه ذكر شدهاند اگر پیغمبر دیگری صاحب شریعت بود ذكر میشد.
8- سوره احزاب، آیه 7