تبیان، دستیار زندگی
گزیده اى از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح یزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى كه در تاریخ 3/8/1384 مصادف با شب 22 رمضان المبارك 1426 ایراد فرموده اند. از نظر و محظرتان گذشت . در مقالات گذشته در باره دو مفهوم"كدح" و"لقاء الهی" به تفصیل سخن به میان آم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پله پله تا ملاقات خدا

(3)

پله پله تا ملاقات خدا

اشاره:

گزیده اى از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح یزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى كه در تاریخ 3/8/1384 مصادف با شب 22 رمضان المبارك 1426 ایراد فرموده اند. از نظر و محظرتان گذشت .

در مقالات گذشته در باره دو مفهوم"كدح" و"لقاء الهی" به تفصیل سخن به میان آمد. مجمل آنچه كه گفته شد این بود كه انسان با حركتی اختیاری كه توام با رنج و زحمت است به سوی مقصدی نهایی (خواه قرب حق تعالی باشد خواه جهنم ) روان است اگر نهایت و غایت خط سیر او به سوی حق تعالی باشد پروردگارش را درك خواهد كرد اما نه درك جسمانی و نه حتی درك ذهنی بلكه حضور شهودی خداوند را درمی یابد.

درمقاله حاضر بحث پیرامون مفهوم "لقاء حق تعالی" و انواع آن بسط بیشتری یافته است:

گفتیم كه صاحب نظران درباره ملاقات با خدا دو نظر كلى دارند:

1. ملاقاتى عمومى كه كافر و مؤمن با ورود در عالم آخرت آن را درك خواهند كرد.

2. ملاقاتى كه با رؤیت الهى و حتى وصال همراه است.

اگر بخواهیم در همه مواردى كه این تعبیر آمده معناى دوم را تطبیق دهیم با ظاهر آیات سازگار نیست ; ولى مى توانیم این معنا را به عنوان مدلول اشاره استفاده كنیم. به هر حال، بر اساس مدلول ظاهرى آیات، مراد از لقاء الهى این است كه انسان با ورود در عالم آخرت حضور خدا را درك مى كند ولى لزومى ندارد كه حتماً از آن لذت ببرد مانند نابینایى كه با شخصى ملاقات مى كند ولى چون او را نمى بیند، لذتى هم از این دیدار نمى برد. آیات فراوانى داریم كه كفار در قیامت نابینا محشور مى شوند: قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِیراً قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ كَذلِكَ الْیَوْمَ تُنْسى1 (مى‏گوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردى؟! من که بینا بودم!» مى‏فرماید: «آن گونه که آیات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش کردى؛ امروز نیز تو فراموش خواهى شد!»)

اگر بر اساس استظهار ما، لقاء عام مراد باشد، معناى این آیه چیست: فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً2 (پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!) كسانى كه به لقاء الهى امید دارند باید عمل صالح انجام دهند و هیچ شركى به خدا نورزند. معنا ندارد كه بگویند: امیدواریم به آن نائل بشویم، بلكه باید یقین به ملاقات داشته باشند; یعنى ممكن است كسانى هم امیدى به این ملاقات نداشته باشند. پس این مى تواند تأییدى بر همان لقاء عرفانى باشد كه مخصوص اولیاى خدا است و همه نمى توانند امیدى به نایل شدن به آن داشته باشند. ولى این تنها نمى تواند دلیل قاطعى براى مطلب باشد; زیرا در بسیارى از آیات درباره آخرت و همین طور لقاء الهى، تعبیر به ظن شده است: قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ كَمْ مِنْ فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ3(آنها که مى‏دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروه‏هاى کوچکى که به فرمان خدا، بر گروه‏هاى عظیمى پیروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامت‏کنندگان) است.) بر اساس دیدگاه بسیارى از مفسران ظن در این موارد به معناى علم است، چرا كه انسان باید نسبت به آخرت یقین داشته باشد: وَ بالاخره هُمْ یُوقِنُونَ.4(و به رستاخیز یقین دارند.) انَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً5.( گمان، هرگز انسان را از حقّ بى‏نیاز نمى‏سازد (و به حق نمى‏رساند)!) این معنا مقدارى تحكم آمیز به نظر مى رسد; چرا كه ظن در مقابل علم است. وَ ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً6(و باور نمى‏کنم قیامت برپا گردد!) إِنْ نَظُنُّ إِلاّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ7 (ما تنها گمانى در این باره داریم، و به هیچ‏وجه یقین نداریم!» )

مراد از لقا الهى درك حضور خدا است ـ آن هم نه درك ذهنى ـ به گونه اى كه مراتب عالیه شهود را نسبت به ذات الهى داشته باشد، همان كه از آنِ اولیاى خداست وُجُوهٌ یَوْمَئِذ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ13 (آرى) در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است، و به پروردگارش مى‏نگرد!

این آیه ظن را ثابت و یقین را نفى مى كند. تعبیر ظن به قیامت در این جا از این باب است كه مى خواهد اقل مراتب احتمالى را كه در رفتار انسان مفید و مؤثر است، مطرح كند، زیرا ظن، احتمال راجح است، خواه به حد علم برسد و خواه نرسد. مى خواهد بگوید: همان رجحانش كافى است، ولى بدین معنا نیست كه نباید علم داشته باشیم قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ8 (آنها که مى‏دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند...)

یعنى اگر آدم به آخرت ظن هم داشته باشد، باید رفتارش با دیگران فرق كند. ظن به حساب هم كافى است تا انسان دست و پایش را جمع كند. بنابراین ظن در این جا همان احتمال راجح است، البته با این ویژگى كه قیدِ به حدّ یقین نرسیدنِ آن را در نظر نگیریم ; به عبارت دیگر ظن در این آیه احتمال راجح است اعم از ظن اصطلاحى و علم; بنابراین كسى امید به آخرت دارد كه دست كم به آخرت ظن داشته باشد و همین براى خروج انسان از بى بند و بارى و بى اعتنایى كافى است. ممكن است آیه، دلالتِ اشاره هم داشته باشد.

توضیح این كه: گاهى معناى آیه، ذو مراتب است; در آغاز مرتبه اى از آن به نظر مى آید كه البته صحیح است و نمى توان انكار كرد، ولى كسانى كه اهل دقت هستند، از همان معنا لطایف دیگرى برداشت مى كنند كه بطن آن به شمار مى آید. براى نمونه با توجه به معناى ظاهرى عبادت، كسى را خداپرست مى دانیم كه نماز مى خواند و در برابر خدا تعظیم مى كند. «ایاك نعبد»9 یعنى نمازمان را براى تو مى خوانیم، نه براى بت ها، هر چند نمازى دست و پا شكسته و بى روح باشد. این معنا از عبادت، سطحى ولى صحیح است. با تأمل در مفهوم عبادت، به معناى لطیف ترى مى رسیم; یعنى حركات و سكنات شخص نباید حیثیتى غیر از عبادت خدا داشته باشد. چه طور ممكن است انسان در اندیشه دیگرى باشد، ولى بگوید: من دارم خدا را عبادت مى كنم! این ادب است یا اهانت؟ عبادت، بطن دیگرى هم مى تواند داشته باشد: إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ10(و به آنها دستورى داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالى که دین خود را براى او خالص کنند); وجود عبد باید سراپابندگى باشد و هر حیثیتى براى خودش غیر از بندگى قائل شود، با عبادت ناسازگار است; یعنى باید خدا را عبادت حقیقى كند; چنان كه نه تنها نماز خواندن، بلكه همه كارهایش براى خدا باشد، همان طور كه حضرت ابراهیم(علیه السلام)فرمود: قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ11(بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خداوند پروردگار جهانیان است.) وگرنه اگر دنبال دل برود، به واقع هواى نفسش را عبادت كرده است: أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هواه.12(آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است؟!) كسى مى تواند بگوید جز خدا را نمى پرستد كه هواى نفس و مردم را هم نپرسند. اگر دقت كنیم پى مى بریم كه گاه هنگام مطالعه هم در حال پرستش مردم هستیم! اگر مطالعه من پیش از سخنرانى براى كسب رضایت خدا باشد، عبادت او شمرده مى شود; ولى اگر در اندیشه این باشم كه به گونه اى منبر بروم تا مردم ذوق زده شوند، عبادتِ مردم است. البته ظاهر قضیه این است كه ما در حال تبلیغ دین و ارشاد بندگان خدا هستیم . به هر حال، دست كم بخشى از بطون آیات از این قبیل است. حال، اگر مراد از لقاء، همان لقاء عمومى باشد، هر كس كه دست كم احتمال قوى بدهد كه قیامتى هست، حواس خود را جمع مى كند: اولا باید بكوشد شرك نورزد و ثانیاً عمل صالح انجام دهد و گناه نكند. معناى سطحى لقاء این است كه انسان با كسى روبه رو شود، هر چند صدایش را نشنود، او را نبیند و مورد لطف وى قرار نگیرد. این لقاء حقیقى نیست. مراد از لقا الهى درك حضور خدا است ـ آن هم نه درك ذهنى ـ به گونه اى كه مراتب عالیه شهود را نسبت به ذات الهى داشته باشد، همان كه از آنِ اولیاى خداست وُجُوهٌ یَوْمَئِذ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ13 (آرى) در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است، و به پروردگارش مى‏نگرد! )

همان كه امام زین العابدین(علیه السلام) مى فرماید: «أستغفرك من كل لذة بغیر ذكرك و من كل راحة بغیر انسك»14 خدایا! از هر لذتى كه جز از راه انس با تو بردم استغفار مى كنم. چنین كسى آن گاه مى گوید: «و لقائك قرّة عینى و وصلك مُنى نفسى»15 آرزو دارم كه به لقاى تو نایل شوم. لقاى حقیقى آن است كه هیچ فاصله اى بین محب و محبوب نماند; مانند عاشقى كه پس از سال ها جدایى و نگرانى از این كه آیا به وصل محبوب خود خواهد رسید یا نه، ناگهان خود را در آغوش او ببیند!

صاحب نظران درباره ملاقات با خدا دو نظر كلى دارند:

1. ملاقاتى عمومى كه كافر و مؤمن با ورود در عالم آخرت آن را درك خواهند كرد.

2. ملاقاتى كه با رؤیت الهى و حتى وصال همراه است.

راه رسیدن به این لقاء چیست؟ قرآن مى فرماید: فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً16.( باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!)

عمل صالح به چه معنا است؟ رسیدگى به یتیمان ، یارى رساندن به زلزله زدگان، انجام كارهاى عام المنفعه، نماز خواندن و... عمل صالح است. ولى به راستى آیا در این كارها هیچ قصد دیگرى همراه با قصد اطاعت از خدا نیست؟!

بسیارى از كسانى كه گمان مى كنند اعمالشان خالص است، خود را فریب مى دهند. اگر انسان دقت كند پى مى برد در صورتى كه خیلى چیزها نبود فلان كار خیر را انجام نمى داد. حداقل دلش مى خواهد دوستان و نزدیكانش بپسندند و از او تعریف كنند. یكى از خواسته هاى طبیعى جوان این است كه در میان اقران خودش مورد تحسین باشد. نماز مى خواند، كارهاى خیر هم مى كند، ولى ته دلش این هم هست كه در میان دوستانش شخصى شایسته تلّقى شود. جوان كه به جاى خود، پیرمردهاى ما هم پس از هفتاد سال این گونه اند. اگر به جاى این جمعیت حاضر، فقط تعدادى انگشت شمار بودند آیا واقعاً من نشاطِ حرف زدن داشتم؟! اگر سخنرانى من براى خدا است، نباید فرقى بكند. اگر از این مجلس كه بیرون روم، چند فحش هم به من بدهند آیا دیگر حاضر هستم این جا بیایم و همین حرف ها را بزنم؟ اگر خالص براى خدا است نباید بیندیشم كه مردم فحش مى دهند و یا تعریف مى كنند.

اگر دقت كنیم مى بینیم كه باید از بسیارى از كارهایمان توبه كنیم! خداوند متعال مى فرماید: أَنَا خَیْرُ شریك17 من بهترین شریك ها هستم، هر كس براى من در كارى شریك قرار دهد، سهم خودم را هم به او واگذار مى كنم! اگر یك درصد نماز انسان هم براى رضایت دیگران باشد، مى فرماید: من آن نود و نُه درصد را هم به آن شریك مى دهم! من كار خالص مى خواهم. با این وصف چه تعداد از عمل هاى من و شما پذیرفته مى شود؟ به همین جهت است كه فرموده اند: «حسنات الابرار سیئات المقربین»18.(آنچه برای نیكان اعمال نیك تلقی می شود برای مقربان به منزله گناه به شمار می رود) بله مؤمنان عادى كه این مسائل كم تر به ذهنشان مى آید نمى توانند تصورى درست از آن داشته باشند، از این رو اكثراً اهل بهشت هستند و به آن ها ابرار مى گوییم، ولى همه كارهایى كه آن ها به خاطرش امید ثواب دارند و بهشت مى روند، براى كسانى كه فهم بیش تر و مرتبه بالاترى از ایمان دارند، نه تنها ثواب و موجب ترقى نیست، بلكه به یك معنا گناهى است كه باید از آن استغفار كنند. بسیارى از اوقات گمان مى كنیم خدا را عبادت كرده ایم، ولى پس از تأمل پى مى بریم كه فقط شرك ورزیده ایم! یك سهم آن براى خدا و بقیه براى هواى نفس، خانواده، بستگان، حزب، گروه و ... است.

مى داند فلانى كارهایش خلاف شرع است، ولى مى گوید: چون در جبهه ما قرار دارد باید او را تأیید كنیم! این در حقیقت، شرك است نه عبادت. پس اگر خواهان لقاء حقیقى هستیم، باید عمل ما هم عمل صالح حقیقى باشد، یعنى خداپسند بوده، در آن هیچ انگیزه اى جز رضاى خدا نباشد. و لا یشرك بعبادة ربّه احداً19(و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!) بنابراین با فرض این كه معناى ظاهرى آیه همان لقاء عامى باشد كه براى مؤمن و كافر حاصل مى شود، آیه با دلالت اشاره مى رساند كه اگر كسى لقاء حقیقى مى خواهد باید ایمانش هم حقیقى و عبادتش هم خالص باشد و انگیزه دیگرى جز رضاى خدا در آن نباشد. خوب است در این شب ها متضرعانه به اولیاى خدا متوسل شویم تا آن ها براى ما دعا كنند كه خدا چنین ایمان، معرفت، عبادت و دورى از شركى را نصیبمان كند.


پى نوشت ها:

1 طه، 125 و 126

2 كهف، 110

3 بقره، 249

4 بقره، 4

5 یونس، 36

6 كهف، 36

7 جاثیه، 32

8 بقره، 249

9 فاتحه، 5

10 بیّنه، 5

11 انعام، 162

12 فرقان، 43

13 قیامت، 22 و 23

14 بحار، ج91، ص151

15 مفاتیح الجنان، مناجات خمسه عشر، مناجات مریدین

16 كهف، 110

17 مستدرك، ج1، ص100

18 بحار، ج81، ص256

19 كهف، 110