تبیان، دستیار زندگی
گفت و گویی درباره همه چیز، از زندگی تا سینما، با شهاب حسینیتغییر نکنی، باخته‌ای ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با شهاب حسینی از زندگی تا سینما (1)

شهاب حسینی

گفت و گویی درباره همه چیز، از زندگی تا سینما، با شهاب حسینی

تغییر نکنی، باخته‌ای

تلویزیون كم كار و بی‌حاشیه ابتدای دهه هفتاد، یك برنامه عصرانه برای نوجوانان و جوانان داشت كه مجری‌اش هم پرانرژی بود و هم حرف‌های عجیب‌وغریبی می‌زد. شهاب حسینی، همان مجری سرحال و پرانرژی، در فاصله‌ای كوتاه به‌عنوان بازیگر در سریال «پلیس جوان» حاضر شد و بعد از چند قسمت خودش را مطرح كرد. تلویزیون بی‌سروصدای آن سال‌ها دیگر ستاره‌ای جوان داشت كه همه را به آینده امیدوار می‌كرد. شما شروع به‌كار را بگذارید در همان سال‌های بی‌حاشیه و جلوتر بیایید تا همین سال‌ها كه او دیگر بیش از 15 فیلم سینمایی در كارنامه‌اش دارد و با كارگردان‌های خوبی هم كار كرده است. شهاب حسینی این روزها، همان شهاب حسینی روزهای شروع است. همچنان به نقدها و نظرات سازنده دیگران خوب گوش می‌دهد و می‌گوید.

هنوز در آغاز راه بازیگری است و نباید به او ستاره خطاب كرد. او همچنان می‌خواهد تجربه كند و بعد از یك دهه حضور فعال در سینما و تلویزیون بازی در هر فیلم و سریال را یك تجربه می‌داند. اگر می‌بینید پای حرف‌هایش نشسته‌ایم به‌خاطر نگاه به همین یك دهه است. به روزهای اوج و فرود، به روزهای پركاری و كم‌كاری و به‌خاطر سر زدن به تمام كوچه‌پس‌كوچه‌های ذهن بازیگر.

موافقید اول عکس بگیریم؟

شرایط خیلی مهم است، گاهی اوقات آن‌قدر انسان در تلاطم زندگی و كار قرار می‌گیرد كه حفظ آرامش، كار بسیار سختی است. به همین دلیل همیشه خواهش می‌كنم كه از عكس كار استفاده شود.

همه ستاره‌های سینما كه شناخته شده هستند چنین وجه تصویری هم دارند.

خواهش می‌كنم كه راجع به ستاره‌ها صحبت نكنید. من الان مدت‌هاست كه راجع به همین موضوع مصاحبه می‌كنم كه چرا ستاره‌، چرا ستاره نه؟ خوشبختانه بنده جزو ستاره‌ها به حساب نمی‌آیم.

چرا این‌طور فكر می‌كنید؟ دوست ندارید جزو ستاره‌ها باشید یا فكر می‌كنید ستاره محسوب نمی‌شوید؟

گویا این‌طور است. تا جایی كه از بازتاب سوالاتی كه در مصاحبه‌ها مطرح شده این‌طور متوجه شده‌ام كه خیلی‌ها یك جدول تهیه كردند و برای خط سیر بازیگرها منحنی رسم كردند و براساس همان فرمول، همه بازیگرها را می‌سنجند و تعیین می‌كنند كه طبق آن نمودار چه كسی Star هست چه كسی نیست.

شهاب حسینی ستاره نیست؟

آره، خوشبختانه. طبق آن نمودار شهاب حسینی ستاره نیست.

تعریف خود شما از ستاره چیست؟

سوال سخت نپرسید.

وقتی می‌پذیرد كه ستاره نیستید حتما معیارهایی برای ستاره شدن در نظر می‌گیرید كه خودتان را دارای آنها نمی‌دانید.

من هیچ‌وقت با خودم نگفته‌ام كه n سال كار می‌كنم تا از نقطه A به نقطه B برسم. نمی‌توانستم چنین پیش‌بینی‌ای بكنم. شاید اولین كارم آخرین كار من بود، پس موظف بودم آن كار را تا جایی كه می‌توانم به‌خوبی انجام دهم. تعریفی كه از بیرون برای جنس هنرمند و ورزشكار صورت می‌گیرد براساس الگوهایی است كه من از آنها خبر ندارم. نمی‌دانم چی بعلاوه چی منهای چی مساوی می‌شود با سوپراستار. در اغلب مصاحبه‌های اخیر به من گفته‌اند كه شهاب حسینی! به تو می‌گویند بازیگر فرصت‌سوز یا می‌توانستی سوپراستار باشی ولی حالا نیستی و.... معلم تجربه، به من آموخته كه چطور حركت كنم. این معلم تجربه من را گوشمالی داده، از او جایزه هم گرفته‌ام. تشویق هم شده‌ام، سیلی هم خورده‌ام. این‌طور نبود كه من همیشه نمره خوب بگیرم و قدم‌هایم را پشت سر هم طی كنم. نوسان و شكست همیشه وجود داشته است. فیلمی داشته‌ام كه در اكران موفقیت داشته، از طرفی فیلمی هم داشته‌ام كه فقط 2 روز اكران شده، و تمام زحمت‌ها و در باران ایستادن‌ها و در سرما لرزیدن‌ها طی 2 روز مثل یك حباب تركیده و رفته. این برای من تجربه است. اگر سوپراستار را به بازیگر پرفروش تعریف می‌كنند، من سوپراستار نیستم. لااقل شاید زمان پرفروش بودن فیلم‌های من الان نیست و من هم هیچ‌ عجله‌ای برای این ماجرا ندارم. چون بازیگرهای مرد از 40 سال به بعد زمانی كه به پختگی می‌رسند خودشان را نشان می‌دهند، البته به شرطی كه پشت آن حداقل 15 10 سال سابقه كار بوده باشد. مثلا در فیلم پدرخوانده 1 بازی‌های شاهكارتر از آل‌پاچینو را بسیار می‌بینیم ولی آل‌پاچینوی امروز قاعدتا از آل‌پاچینوی آن زمان خیلی پخته‌تر و بهتر است. در آن فیلم هم خیلی خوب بازی كرده ولی بعد از آن فیلم‌هایی می‌بینیم كه اگر آل‌پاچینو بازیگر آنها نبود هرگز به موفقیت نمی‌رسیدند.

شاید به این دلیل باشد كه در جوانی هنر و استعداد، تحت‌الشعاع چهره است ولی وقتی بازیگر به پختگی می‌رسد خود هنر بازیگری است كه خودش را نشان می‌دهد.

دقیقا همین‌طور است. به هر حال اگر بخواهیم از نظر marketing به سینما به چشم یك بیزینس پول‌ساز نگاه كنیم، نباید خودمان را گول بزنیم؛ سینما در ایران سینمای اقتصادی و پولساز و فرامرزی نیست. پس بهتر است تعاریف‌مان را با توجه به امكانات و شرایط و محدوده‌ای كه داریم ارائه دهیم. در جهان بازیگرانی وجود دارند كه بالای 20 میلیون دلار دستمزد می‌گیرند و عضو فعال یونیسف هستند. این بازیگران وجهه جهانی دارند. بعضی از بازیگران متعلق به بشریت هستند. اگر نام چنین فردی را بگذاریم سوپراستار من قبول دارم.

یك نسبتی وجود دارد. یك بازیگر هست كه در یك مقیاس عجیب و غریبی سوپراستار است، یك بازیگر هم در محدوده كشور خودش سوپراستار است. تناقضی وجود ندارد.

تناقضی ندارد ولی تعاریفشان فرق می‌كند.

وقتی گفتی اگر تعریف سوپراستار را معادل پول‌ساز بودن بگیریم من سوپراستار نیستم، این نكته را در خودش داشت كه براساس تعاریف و معیارهای دیگری سوپراستار هستی.

این بستگی به تعریف امروز آن دارد. شاید 10 سال دیگر تعریف آن عوض شود.

تعریف شخصی و برداشت افراد، ماجرایی دیگر است ولی شهاب حسینی هم در سینما موفق بوده و هم در تلویزیون به اوج محبوبیت رسیده، و دیگر نمی‌توان گفت كه صرفا یك جرقه بوده و به خاطر چهره و تیپش معروف شده چون تو هم فیلم هنری بازی كرده‌ای و هم فیلم بفروش داشته‌ای.

به هر حال به نظر من این همان چیزی است كه دیگران در مورد آن فكر می‌كنند و آن را تجربه و تحلیل می‌كنند. من در بطن حركتم هدف دیگری دارم. مثل هر انسان دیگری، مثل شما. مثلا نشریه شما با خیلی از نشریات دیگر متفاوت است، به دلیل قطع‌اش، كیفیت و مطالبش و... این حاصل اندیشه شماست. شما با این اندیشه آمده‌اید كه بگویید ما می‌‌خواهیم، به سهم خودمان یك تحول در كارمان ایجاد كنیم و به سلیقه مخاطب بیشترین احترام را بگذاریم و كار می‌كنیم كه مخاطب مجله ما را آرشیو كند. اگر چنین اتفاقی افتاد، این موفقیتی است كه شما به دست آورده‌اید. در مورد كارهایم همین‌طور است، اینكه به گذشته نگاه كنیم تا ببینیم در تاریخ هنر مملكت‌مان چه اتفاق‌هایی افتاده خوب است. اما اینكه از گذشته برای تكرار موفقیت‌هایمان استفاده كنیم جواب نمی‌دهد. امروز باید با نگاه به گذشته، به آینده چشم داشت.

شما برای كسب موفقیت چه می‌كنید؟

اول از همه به خدا توكل می‌كنم.

این كار را همه ما می‌كنیم با توجه به صحبتی كه راجع به سهم تجربه‌های گذشته‌ات داشتی، اتفاق‌هایی كه در بیرون و درون تو افتاده چه تاثیری روی تو داشته؟

تصور كنید كه من قرار است یك قایق بسازم و با آن یك اقیانوس را طی كنم. به راحتی می‌توانم بگویم كه در 12 10 سالی كه از سابقه كاری من می‌گذرد، خیلی از ساحل دور نشده‌ام. در تمام این مدت من مشغول امتحان كردن و رفع نواقص این قایق بوده‌ام.

یعنی همیشه خواسته‌ای كه حاشیه امنیت خودت را حفظ كنی؟

نه، قطعا از ساحل فاصله گرفته‌ام ولی طی كردن اقیانوس تصور ذهنی من است. باید ببینم این قایق در برابر موج‌های مرتفع و صخره‌ها چقدر مقاوم است و.... من تلاش خودم را می‌كنم كه خردم، كارم و یافته‌هایم را آزمایش و پردازش كنم. سعی می‌كنم به محصولی برسم كه برای من و كارم حركتی رو به جلو باشد. من ترجیح می‌دهم به جای واژه سوپراستار یا استار یا ستاره از لفظ مشاهیر استفاده كنیم.

تو یكی از چهره‌های مشهور سینما و تلویزیون هستی، نمونه‌ مشابه تو وجود ندارد. حتی در دنیا هم خیلی بازیگر سینمایی و تلویزیونی نداریم. در ایران فقط شهاب حسینی است كه جمع اضداد را دارد، این اتفاق چطور افتاد؟ (حتی تو پیشنهادهای همزمان بسیاری برای بازی در تلویزیون سینما داری)

من كارم را از تلویزیون شروع كردم و اولین پله‌های ترقی را در آنجا پیمودم و به نوعی به آن دوره از كارم مدیونم. دوره‌ای كه از تئاترهای دانشجویی شروع شد. مدتی بعد بازی در نمایشنامه‌های رادیویی و گویندگی به آن اضافه شد. ما با اغلب بچه‌های بازیگری كه كار طنز می‌كنند تیمی داشتیم كه به شهرهای مختلف می‌رفتیم و برنامه‌های شاد اجرا می‌كردیم. من آیتم روی صحنه بازی كرده‌ام و فهمیدم كه كارم طنز نیست و در این زمینه بشدت بی‌استعداد هستم. شاید در زندگی عادی خلاقیت خنداندن دیگران را داشته باشم ولی در بازی این‌‌طور نیستم. زیبایی طنز این است كه از یك عمق و ژرفا بیرون می‌آید. به این ترتیب بچه‌ها كار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم. سلام و عرض ادب و...

چه كسانی در آن تیم بودند؟

می‌گویم ولی درج نكنید: نادر سلیمانی، نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری، رضا شفیعی‌جم.

حالا اجازه بده بنویسیم. اماچه سالی این برنامه‌ها را اجرا می‌كردید؟

75 76. در فرهنگسرای شفق،كیش و اراك. اوایل كار كمی تپق می‌زدم. بعد به تدریج با تماشاگر ارتباط پیدا كردم و توانستم ادامه دهم.

به چه دلیل تو را برای این كار (اجرا) انتخاب كردند؟

اینها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجویی كار می‌كردم، یكی از بچه‌هایی كه در آن تئاتر كار می‌كرد دستیار آقای فردرو شد، ایشان می‌خواستند مجموعه‌ای به نام «جمعه‌ها با شبكه 2» تهیه كنند. آن دوست ما موظف شد برای آیتم درطنز بازیگر انتخاب كند، بدیهی بود كه اول سراغ ما آمد كه یك سال بود با هم تئاتر كار می‌كردیم. آنجا بود كه من با 2 نفر آشنا شدم كه یكی كامران ملك‌مطیعی و دیگری نادر سلیمانی بود. از طریق كامران برای گویندگی در رادیو دعوت شدم و از طریق نادر به آن تیم رفتم. در آن برنامه‌ها بین مردم مسابقه اجرا می‌كردیم، مثل مسابقه خوانندگی و...و خلاصه جو شاد ایجاد می‌كردیم و هر چقدر انسان از كاری كه می‌كند انرژی مثبت كسب كند اعتماد به نفس‌اش برای ادامه كار بیشتر می‌شود. در همین ایام یكی از دوستانم به من گفت: «آقای رسول یك برنامه‌ای را برای شبكه دو تهیه و تولید می‌كند به اسم اكسیژن و برای مجری آن تست می‌گیرد». بین 150 نفر در تست شركت كردم و لطف خدا كه همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به این ترتیب كار من در تلویزیون شروع شد. آن برنامه خیلی موفق بود. در آن زمان امیرحسین مدرس و كامیار اسماعیلی در برنامه نیمرخ این راه را هموار كرده بودند و ما در برنامه اكسیژن یك‌سری موزیك‌های پاپ و رپ كار كردیم كه خیلی باعث جذابیت برنامه شد.

اجرای شما در آن زمان خیلی انرژیك بود، شهاب حسینی امروز نشانی از آن همه انرژی ندارد.

یكی از بدترین حرف‌هایی كه 2 نفر بعد از یك زمان طولانی به هم می‌زنند این است كه فلانی تو اصلا تغییر نكرده‌ای.

آن زمان مجرد بودید؟

نه من از سال 74 متاهل هستم.

شادابی كه در آن اجرا داشتی...؟

فضای آن برنامه می‌طلبید كه اجرا آن‌طور باشد. من از ابتدا با مسوولیت‌های زندگی خانوادگی وارد این حرفه شدم. كسانی كه این مسوولیت را دارند می‌دانند كه چقدر دغدغه‌های خاص خودش را دارد ولی آن برنامه ایجاب می‌‌كرد كه این اتفاق‌ها در آن بیفتد. بنابراین من یك دوره‌ای از كارم را به تلویزیون و جوابی كه مردم و مخاطبین به من داده‌اند مدیون هستم و حالا كه در سینما 4 3 فیلم بازی كرده‌ام نمی‌توانم بگویم خداحافظ تلویزیون و مخاطبین تلویزیون! چون اگر این كار را بكنم احساس می‌كنم تمام استقبال و جواب مثبتی كه گرفتم را تبدیل به پلكان كرده‌ام و از آنها رد شده‌ام و بالا رفته‌ام. این‌طور نیست. همه ما در این جامعه مثل خانواده هستیم. همه هم از شرایط یكسانی برخوردار هستیم و مشكلات و نقاط قوتمان چنین است. اگر نانوای محلی شما نان خوبی به دست شما بدهد ارزش دارد. بازیگر اگر بازی خوب ارائه دهد ارزشمند است، شما اگر نشریه خوبی داشته باشید ارزش دارید.

تلویزیون یك امتیاز دارد و آن این است كه آدم به آن وسیله به بطن جامعه می‌رود ولی در سینما طیف كمتری به سینما می‌روند. ولی در تلویزیون كسانی كه سینما می‌روند و در شهرستان‌ها بازیگر را می‌بینند. این بخش قضیه چقدر برایت مهم بوده است؟

وقتی شما به عنوان مجری كار می‌كنید ناچارید كه گویش‌ات را تقویت كنی، این موضوع برای بازیگر یك نقطه مثبت است. بازیگرانی هستند كه تا وقتی دهان باز نكرده‌‌اند نمی‌توانیم با آنها ارتباط برقرار كنیم ولی وقتی با گویش خودش می‌نوازد و خوش‌آهنگ حرف می‌زند، انسان را جذب می‌كند. من اگر در كار اجرا نمی‌رفتم به این گویش نمی‌رسیدم. سینما یك هدف را دنبال می‌كند. ما یك قصه تعریف می‌كنیم كه در آن یك سری آدم وجود دارند. این آدم‌ها می‌توانند هر كدام از ما باشند. در داستانی كه این افراد شكل می‌دهند یك حرفی نهفته است كه تماشاگر، آخر ماجرا باید آن را درك كند. خیلی از فیلم‌ها بوده‌اند كه در انسان‌ها دگرگونی‌های عمیق ایجاد كرده‌اند مثل فیلم «دیگران». وقتی من این فیلم را در «سینما فرهنگ» دیدم نمی‌دانستم كه مرده‌ام یا زنده‌ام. روحم یا جسمم. این فیلم را من صرفا به خاطر خانم نیكول كیدمن دوست ندارم هرچند كه ایشان بازی حرفه‌ای و محشری داشتند ولی درواقع عضو موثر یك تیم بوده است، چون من همان قدر كه لحظات برجسته بازی خانم كیدمن را به خاطر سپرده‌ام، لحظه‌هایی از بازی آن مستخدمه را هم به یاد می‌آورم. موسیقی فیلم، تدوین، دكوپاژ، همه و همه بسیار موثر بودند. یك دانه سنگ شاید به خودی خود ارزشی نداشته باشد ولی وقتی دانه‌های بیشتری در كنار هم قرار می‌گیرند شكل یك تندیس یا یك فرم را ارائه می‌دهند.

پس به نظر شما بازیگر برای رساندن یك مفهوم یا ایجاد یك هنر متعالی كمك می‌كند؟

بازیگر،آدم یك قصه است. در این قصه مهم نیست كه من خوش بدرخشم یا نه. مهم این است كه من آن قصه را باور كنم و كاری كنم كه تماشاگر هم آن را باور كند.

این نظر خیلی متواضعانه است.

نه، اصلا. یك موضوع را نباید در نظر گرفت. وقتی یك نفر در كارش سختی می‌كشد یعنی نسبت لذت بردنش به سختی كشیدنش یك به 10 است. كاری كه ارائه می‌دهد خیلی ارزشمند است. هیچ بازیگری نیست كه از كار خودش لذت نبرد. بازیگر هنگام بازی در وهله اول خودش از كار خودش لذت می‌برد. وقتی كات می‌دهند دیگران به او می‌گویند كه چه كرده است. به هر حال لحظه‌ای كه بازی صورت می‌گیرد بازیگر لذت می‌برد و وقتی بازیگر احساس لذت می‌كند سهم خودش را از كار می‌گیرد. حالا موظف است این لذت را به دیگران هم منتقل كند. البته منظورم این نیست كه نگاه‌های دلبرانه به تماشاگر بكند،‌گاهی اوقات وقتی نقش اقتضا می‌كند تماشاگر باید از من بدش بیاید. ما شخصیت‌های قصه هستیم و نمی‌توانیم كاری غیر از قصه بكنیم. البته می‌توانیم نقش‌مان را چند وجبی كنیم تا به باور تماشاگر برسد. مثلا آدم خوب را از تمام وجوه خوب نشان ندهیم. وقتی شخصیت را چند وجهی نشان دهیم نقش برای تماشاگر ملموس و بازی بازیگر درخشان می‌شود. همه بازیگران كار می‌كنند كه بدرخشند، ولی نتیجه كار بستگی به نوع مانیفست و دیدگاهی كه درمورد كارشان دارند، برمی‌گردد. بعضی‌ها می‌آیند و معتقدند همه شرایط جمع شده تا من بدرخشم و به چشم بیایم. این یعنی تیر خلاص. اگر آقای رونالدینیو به این حس برسد كه همه توجهات روی من متمركز است بازی خوب خودش را ارائه می‌دهد. به من شهاب حسینی بازیگر، چه ربطی دارد كه كارگردان از من كلوزآپ بگیرد یا اكستریم كلوزآپ بگیرد یا لانگ‌شات یا اكستریم لانگ‌شات. من در آن لحظه شخصیت یك قصه هستم كه از زاویه چشم كارگردان نشان داده شدم. اگر بازیگر خوبی باشم از زاویه‌ای دیگر هم مورد توجه تماشاگر قرار می‌گیرم. وقتی شما وارد مقوله عشق‌بازی با كارتان می‌شوید به ماجراهای دیگر فكر نمی‌كنید. مجنون هیچ وقت فكر نمی‌كرد مردم پشت سرش چه می‌گویند، چون عاشق بود. در جهان این‌طوری به كارشان نگاه می‌كنند. دیشب من فیلمی دیدم به اسم (King) داستان آدمی بود كه می‌توانست زندگی خودش را كنترل كند. این فیلم كمدی بود ولی دقایقی شما بغض می‌كردی و اشك می‌ریختی. این فقط حاصل عشق كردن با كار است.

شما چقدر از كارتان لذت می‌برید؟

من وقتی تماشاگر از كارم راضی است لذت می‌برم. ولی هیچ وقت كاری كه انجام داده‌ام به نظر خود من آرمانی و ایده‌آل نیست. همیشه به نظرم می‌توان بهتر بود.

پس آدم سخت‌گیری هستید.

الان فهمیدم به چه كسی می‌گویند سوپراستار. سوپراستار كسی است كه بتواند از تمام داشته‌های درونی خودش به نحو احسن یا نزدیك به كمال استفاده كند. این شخص دیگر انسان نیست یك ابرانسان است. كسی كه 56 زبان صحبت می‌كند، چند نوع ورزش حرفه‌ای، ساز را زیبا می‌نوازد، خوب صحبت می‌كند، دست به قلم است و...

این دیگر خیلی كمال‌گرایی است.

انسان یك مدل از خداوند است كه آفریده شده است.

به نظر خودت حركت كردن جلوتر و رفتن و تجربه‌های عجیب و غریب داشتن چگونه به دست می‌آیند؟‌

یك زمان شما یك فیلم كار می‌كنید، اتفاقاتی كه برای آن فیلم می‌افتد به شما نشان می‌دهد كه دفعه بعد چقدر باید راه بروید. مثلا برای من افتخاری بوده كه در كنار آقای خسرو شكیبایی كار كنم. دریایی از تجربیات خلاق در لحظه، من كاری نداشتم كه آن فیلم می‌فروشد یا نمی‌فروشد. من فقط می‌خواستم بروم با عموخسرو كاركنم. رفتیم و در شرایط بسیار سخت در زمستان چالوس شب‌ها كار می‌كردیم.

تا به حال پیش آمده كه كاری را كه نپسندیدی، صرفا به خاطر شرایط مالی زندگی‌ات قبول كنی؟

نه، نشده. به این خاطر می‌گویم كه قبلا سه چهار فیلم، تله‌فیلم، سریال و اجرا پروژه همزمان به من پیشنهاد شد كه اگر آنها را قبول می‌كردم می‌توانستم 7060 میلیون به دست بیاورم. اگر این پول را گرفته بودم الان خانه‌ام را خریده بودم و راحت در خانه خودم زندگی می‌كردم.