مظهر كل عجائب
مظهر كل عجائب به نبی یار علـیـست
ولـــی خـالــق بـخــشـنــده دادار عـلـیـسـت
آنـكـه مـیـگـفـت سلونی به فراز منـبر
باب عـلم نـبی و كاشـف اسـرار عـلـیســت
آنـكـه بر دوش رسول مدنی پـای نهاد
كرد بتها ز حـرم جـمله نگـونسار عـلیسـت
آنـكه در بسـتر پـیــغـمبر اسـلام بخفت
حافظ جان وی از فـرقه خونخوار علیـست
آنـكه گـرد مـحـن از چهره ایتـام زدود
هـمــدم مــردم درمــانـــده افـگـار علیـست
آنـكه بشكافت بگهواره ز هم اژدر را
شـیـر مـیـدان یـلـی حـیـدر كـرار عـلیـسـت
آنكه در خانه حق شد متـولـد ز شرف
خـانـه زاد احــد و محـرم اسـرار عـلیست
آنكه در خم غـدیر آمـده بـر خـلق امیر
مـظـهـر لـطـف خـداونـد جـهاندار علیست
آنكه با قاتل خود لطف و مدارا فرمود
ابــن عـم نـبـی و مـظـهـر دادار عـلـیسـت
آن یدالله كه دا كرد سر از پیكر عمرو
صـاحـب تـیـغ دو سـر آیـت قهـار علیست
كـی تـوانـم بـمـدیحش سخنی ساز كنم
فـوق اوهـام عـلی بـرتـر افـكـار عـلیست
رو «حـیـاتی» بدر خانه سلطان نجف
كه بـه خـیـل ضعـفا یار و مددكار علیست
حیاتی