تبیان، دستیار زندگی
نصیبم شد غمت الحمدللَّه دلم شد محرمت الحمدللَّه من و درماندگى صد شكر یارب من و بیش و كمت الحمدللَّه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ترجیع بند میلاد امیرالمؤمنین (ع)

امیرالمومنین (ع)

نصیبم شد غمت الحمدللَّه

دلم شد محرمت الحمدللَّه

من و درماندگى صد شكر یارب

من و بیش و كمت الحمدللَّه

تبارم كوثر و از طیف نورم

سرشكم زمزمت الحمدللَّه

دلم در صیقل دستت جلا یافت

فتادم در یَمَت الحمدللَّه

تو را تا وسعت رب مى‏پرستم

اگر مى‏گویمت الحمدللَّه

تویى كه ریشه هر ذوالمعالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

به دشت سینه‏ها اُلفت نشینم

كه مدّاح امیرالمؤمنینم

گره بند قباى مرتضایم

پى یك رشته از حبل المتینم

اگر خواهى بسوزان یا كه بردار

هر آنچه كشت كردى در زمینم

تملّك نیست حتى در حیاتم

تصرّف كن دلم را مستكینم

یمینى گم شده، اندر یسارم

یسارى نیست گشته در یمینم

غمت باده، دلم جام هلالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

مرا در ظلّ نامت آفریدند

ملائك را غلامت آفریدند

دل مؤمن اگر عرش خدا شد

دل از دارالسّلامت آفریدند

پیمبر را به وادى محبّت

گرفتار مَرامت آفریدند

تو را «المؤمنون» محتاج ذكر است

كه مصحف را كلامت آفریدند

نبوت گر چه شد پیش از امامت

تو را پیش از امامت آفریدند

مبادا سینه از شوق تو خالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

جنون آشفته موى تو باشد

لطافت لیلىِ خوى تو باشد

تماماً جز تو را تكفیر كردم

خدا در طاق ابروى تو باشد

نه اینكه ما برایت خاكساریم

نبى هم كُشته روى تو باشد

تو آن بابى كه گشتم مبتلایت

حساب و رجعتم سوى تو باشد

تو را ایزد براى خود على گفت

خدا دلداده هوى تو باشد

تو بالاتر ز هر اوج كمالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

تو را با جامه‏هایت مى‏شناسند

ز تمكین گدایت مى‏شناسد

تو را همراه پیغمبر به معراج

ملائك از صدایت مى‏شناسند

تمام انبیاء حتى محمّد

خدا را با ولایت مى‏شناسند

نه تنها حق به تو معروف گشته

تو را هم با خدایت مى‏شناسند

تمام خاكهاى راهت اى یار

تواضع را ز پایت مى‏شناسند

تو هجرى و تو شوقى و وصالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

اگر زخم است دل، دارو تویى تو

وگر زشت است دل نیكو تویى تو

اگر كه مصطفى خُلق عظیم است

قسم بر مصطفى آن خو تویى تو

مُراد من تویى از هر اشاره

خط و خال و لب و ابرو تویى تو

به هر در مى‏زنم وجه تو بینم

به هر جا بنگرم، هر سو تویى تو

تو مُنْشَقْ گشته از حىِّ تعالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

نگاه نخلها چشم انتظارت

تمام مستمندان بیقرارت

امامت كن به بانوى مدینه

كه گیرد خون ز تیغ ذوالفقارت

میان خانه خود عرش دارى

كه دُخت مصطفى شد خانه دارت

تو كه خود صاحب فصل بهارى

طلوع فاطمه باشد بهارت

كنار مصطفى لب بسته ماندى

سَلونى بعد احمد شد شعارت

نباشد در ولاى تو زوالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

بده بر انتظار دیده تسكین

مرا هم بهر یك دیدار بگزین

ركوعى تازه كن سائل رسیده

نگینى لطف كن همراه تمكین

اگر نذرى میان خانه دارى

دوباره قرص نانى ده به مسكین

به وقت آن طلوعات سه گانه

دمى هم یار این شوریده بنشین

زكاتى گر دهى ما مُستحقّیم

اگر بذلى كنى گردیم تأمین

ندارم جُز شما از حق سؤالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

میان خطبه‏ها حرفم كن ایدوست

نگاه لطف بر طَرْفم كن ایدوست

بِكن در سینه‏ام چاه غمت را

چو آمد خونِ دل  وقفم كن ایدوست

از آن خرما كه سلمان را چشاندى

كمى در بین این ظرفم كن ایدوست

وسیعم كن به شرح سینه خود

شبیه چشم خود ژرفم كن ایدوست

نگاهم جنبه خواهش گرفته

نگاهى از در لطفم كن ایدوست

تو خود بهتر ز هر رزق حلالى

امیرالمؤمنین مولى الموالى

شاعر : محمد سهرابی