تمدنشناسی ایرانی و نوآوری
1- اگر تمدن را تعریف به «شهرپذیری» کنیم (چرا که از باب تفعیل و مطاوعه است و پذیرش مدنیت و شهریت را میرساند که به اشتباه به شهرنشینی ترجمه شده است)، شهرها بر «روابط ثانویه اجتماعی» و «قواعد اعتباری» بنا میشوند که در قالب «ادارات دولتی و سازمانهای شهری» تجلی پیدا میکنند.
2- اگر تمدن به معنای «یونانی» گرفته شود، همان شهرپذیری میباشد که مخصوص اشراف است و در مقابل «اسپارت» که روستایی و کشاورزی میباشند، واقع میشود و «بربرهای بیاباننشین» قشر دیگری است که در مقابل آنها واقع میشوند و بردههای آنها را تشکیل میدهند که از شمال آفریقا و حوزه مدیترانه به یونان انتقال داده میشود. پس شهرنشینی به معنای تمدن واقع میشود و شهر و کشور یکی میشوند که ساختار جدیدی را به وجود میآورد.
3- شهرنشینی یونانی با دو عنصر دیگر ترکیب میشود، یکی «فلسفه» است که براساس خدایان متعدد و ربالنوع شهرها بهوجود میآمد. شهرها مظهر شرک و تکثر گرایی است و تکثر گرایی که در ربالنوعها تجلی پیدا میکرد و به شهرهای یونانی، هویت معرفتی میبخشید و باز تولید آن، فلسفه یونانی بود که از مشرب زبان عبری (گادامر) و مشرب دین یهود (جواد آملی) سیراب میشد.
4- عنصر دیگر «مردانگی» است که در یونان و فلسفه آن نیز تجلی میکند. «سوژه بودن مرد اشراف»، فلسفه یونان را میسازد و زن موجود تحقیر شده تمدن و فلسفه یونانی است و شاید جنگطلبی تمدنهای یونانی از همین جهت بوده است چرا که «فلسفه مردمحور» جنگطلب بوده است.
5- ادامه تمدن یونانی، رومی است که سازمانی که از مشرب «یونانی-یهودی» سیراب میشود، همان جهت را دنبال میکند و زمانی که امپراطوری روم، مسیحی میشود، انقلاب معرفتی جدیدی را تجربه میکند و آن تاثیر عرفان مسیحی بر امپراطوری است که فلسفه یونانی. یهودی را پس میزدند که «وجه آسیایی» آن بر «وجه غربیاش» غلبه میکند (امپراطوری دوم در خاور نزدیک و شمال افریقا استقرار دارد).
6- برخورد ایران با یونان و روم ریشه تمدنی دارد چرا که ایران دارای تمدنی در حال حرکت است و یکجاشین نیست. از یک طرف دارای تشکیلات اداری است. پس ساختار شهری دارد، ولی این تمدن دارای «تحرک شهری» است مثل متحرک بودن پایتخت ایران در بین تخت جمشید و اکباتان. و «ییلاق و قشلاق» وجه خاص شهرپذیری و تمدن ایرانی است که هنوز هم ادامه دارد؛ به همین دلیل شهر طبیعت نیست، بلکه باغ و طبیعت داخل شهر ایرانی میآید.
7- تحرک جغرافیایی، عرفان ایرانی را پرورش میدهد و تحرک جغرافیایی ایرانیان را از کثرت به وحدت سوق میدهد (به عکس یکجانشینی یونانیان که از وحدت به کثرت سوق داده میشود و فلسفه را خلق میکرد) که در طول تاریخ ایرانیان یکتاپرستی را پیشه کرده است.
8- یکتا پرستی ایرانیها و خدای آسمانی را پرستیدن، هگل از آن به «انقلاب معرفتی جهانی و بشری» نام میبرد که توسط ایرانیان رخ داده است و توانسته بشر را از خدایان شرقی که خدایان طبیعی است نجات داده است و تفکر و فلسفه و عرفان تدوین یافته، به بشر ارائه دهد، که او این رسالت را به زرتشت نسبت میدهد که اگر زرتشت نبود، فلسفه و دانش بشری به معنای امروزی نبود (و اشاره نیچه به چنین گفت زرتشت، همین نکته است).
9- ایرانیهای پس از اسلام که در پناه اسلام دارای چارچوبهای فکری کلانتری شده بودند، توانستند میرا یونانی و روم. که میرا شرکی و تکثر گرایی بودند. را در خود هضم کرده و آنرا به سوی وحدت سوق دهند و فلسفه اسلامی را تولید کنند و نمای مقصد فلسفه اسلامی را وحدت بخشیدن به جهان متکثر بود که در این مورد فرقی بین فلسفه اشراقی و مشابی و عرفان استدلالی صدرایی نیست.
10- ایرانی با این چارچوب معرفتی و ساختاری میتواند آیندهای جهانی برای جهان غیرفلسفی و غیرغربی رقم بزند به شرطی خود را بشناسد و نقش تاریخی جهانی خود را دریابد مثل حضور ایرانیها در «نجات قوم یهود و حضور در مراسم تولد عیسی(ع)» و «شروع تاریخ انسانی در قالب حکومت»، به وسیله «کورش یا ذورالقرنین» و حضور ایران در کتابهای مقدس «تورات و انجیل و دیگر کتابها» و «حضور ایرانیها در ظهور منجی آخر الزمان».
ابراهیم فیاض