سلطنت هر دو عالم
كوبم در سراى جوادالائمه را تا بشنوم صداى جوادالائمه را
سر برنگیرم از در دولت سراى او بس دیدهام سخاى جوادالائمه را
دلدادهام بزادهى آزادهى رضا دارم به سر هواى جوادالائمه را
تا زندهام به دولت حبّ علىّ و آل دارم به لب ثناى جوادالائمه را
بى اعتنا به سلطنت هر دو عالمم هستم گدا، گداى جوادالائمه را
بر تاج و تخت جملهى شاهان نمىدهم خاك در سراى جوادالائمه را
نشناسمى به جود و سخا این چنین بنام از ما سوا، سواى جوادالائمه را
حاشا اگر به قیمت هستى دهم ز كف سرمایهى ولاى جوادالائمه را
نشناخت آن كسى كه مقام ولایتش نشناخته خداى جوادالائمه را
گاه طلوع صبح دهم زین مه آفتاب بوسیده خاك پاى جوادالائمه را
گلرو فلق هماره بود از دمى كه دید سیماى دلرباى جوادالائمه را
روزى كه نیست غیر عمل دستگیر خلق دل بستهام عطاى جوادالائمه را
دارم «امید» این كه ز اخلاص بندگى حاصل كنم رضاى جواد الائمه را