سیمای غیرواقعی یك نویسنده
جیرانی در آخرین ساخته خود بعد از فیلم سینمایی «پارك وی»، كمی از فضای جنایی- روانكاوانه این فیلم با آن صحنههای صریح جنایت و خشونت فاصله گرفته و در سریال «مرگ تدریجی یك رویا» تلاش خود را به كار بسته تا دست به تجربه دیگری بزند.
او با وجود تجربه، سن و سال و كارنامه هنریاش ( فیلمهایی مثل شام آخر، قرمز، سالاد فصل، آب و آتش، پارك وی، ستاره میشود و...) كه مدام از خوب به متوسط در نوسان است، هنوز این ویژگی چشمگیر را دارد كه در روندی كلاسیك حركت نمیكند و هر بار نمیتوان پیشبینی كرد كه كار جدیدش چگونه خواهد بود. سریال« مرگ تدریجی یك رویا» شاید در برداشت اول، فیلم سه اپیزودی «ستاره میشود» و «ستاره است»و... را به خاطر بیاورد و شاید این بار هم جیرانی بر مبنای دغدغه شخصی دیگری به جای بازیگر سینما، سراغ پشت صحنه نویسندگان و رماننویسان از نگاه خودش رفته است.
آنچه در نگاه اول در ساختار سریال «مرگ تدریجی یك رویا» جلب توجه میكند تكنیك به كار رفته در تصاویر آن و روش استفاده از چند تصویر در یك قاب است. ظهور چنین تصاویر چهل تكهای در سریالهای داخلی كار جدیدی محسوب میشود (هرچند تجربههای ساختاری از این دست در سریالها و فیلمهای خارجی امری تكراری و نسبتا پیش پا افتاده است.)
این تكنیك اگر چه توجه مخاطب را جلب میكند و حتی در موارد زیادی كارایی دراماتیك خوبی در پیشبرد روایت دارد اما گاه استفاده مكرر و بیدلیل از آن كار را به افراط میرساند؛ بهعنوان مثال این تكنیك درمواردی كه در راستای تعلیق در داستان است و یا نشان دادن دو نفر با یك مسئله مشترك، به شكلی همزمان و در دو نقطه مختلف مكانی، كاركرد مناسبی دارد و یا در شرایطی كه دو كاراكتر در حال گفتوگویی دو نفرهاند وبا این تكنیك، به جای قاب مدیوم شات و یا كات زدن از یكی به دیگری تصویر هر دودر دو كادر كنار هم نشان داده میشود (و همزمان میمیك هر دو نفر را در تصویر داریم )، سبب تنوع و جذابیت میشود ولی به كاربردن آن بدون منطق داستانی و صرفا بهدلیل استفاده از این فرم در ساختار، سبب تكراری شدن آن و حتی اختلال در روند داستان است.
داستان سریال آغاز پرسش بر انگیزی دارد و از همان ابتدا كنجكاوی مخاطب را تحریك میكند كه بداند داستان از چه منظری پیش خواهد رفت. نویسنده جوانی به نام مارال عظیمی كتابی نوشته است، كتابی كه ظاهرا هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نیست. سر و كار مارال به وزارت ارشاد میافتد و او با لحنی طلبكارانه به چاپ نشدن بخشهایی از كتابش اعتراض میكند تا اینكه در برخوردی اتفاقی، توجه حامد به او جلب میشود و وقتی برای بار دوم مارال را در دفتر انتشاراتیاش میبیند به او علاقهمند شده و حاضر میشود كتابش را چاپ كند.
خطكشیها از همین جا به وضوح شروع میشوند دو دسته آدم داریم كه در دوسوی خط ایستادهاند مارال و اطرافیانش در یك سو و حامد و خانواده و عقایدشان در سوی دیگر. تنها شخصیتی كه كمی در مرز حركت میكند مارال است كه از او هم كاراكتری سست مزاج تصویر شده كه با وجود چهره سرد و فاقد میمیكاش مدام در نوسان بین این دو قطب است.
داستان دوم مارال (بیاینكه سریال وارد جزئیات آن شود) ظاهرا بیپرواتر و خط شكنتر از داستان اول اوست (در جایی مارال در توصیف كاراكتر كتاب دومش اشارهای كه البته بسیار بلا تشبیه است به هستی شخصیت كتاب سیمین دانشور میكند اشارهای كه شاید میخواهد مخاطب را به یاد مقایسه دو كتاب سووشون و جزیره سرگردانی بیندازد و...)و باز هم حامد بهدلیل بزرگواری و احترام گذاشتن به عقاید مارال ضمن اینكه شخصا كتاب او را قبول ندارد حاضر به چاپش میشود.
همین جا نكتهای قابل ذكر است؛ برای چاپ داستان دوم، كه مضمون آن حتی از نظر حامد هم مسئله دار است چطور دیگر ارشاد نقشی ندارد و آیا تنها رضایت یك ناشر در كسوت یك شوهر عاشق برای چاپ یك كتاب كافی است و... این كتاب و نویسنده جوان آن با استقبال روبهرو شده و مارال مشهور میشود؟
مارال و خانوادهاش آدم بدهای سریالاند و در نیمه سیاه داستان قرار گرفتهاند، اما اتفاقی كه در اینجا افتاده این است كه ( مثل اغلب سریالهایی كه حضور سازندگان در كار مشهود است و جانب یك طرف را از پیش گرفتهاند) درست بر خلاف نظر سازندگان، این شخصیتهای منفی قویتر از كار در آمدهاند.
هر چند نویسنده زن و اطرافیانش كه منتسب به روشنفكری اند، متصف به صفاتی چون فاسد و لاابالی شدهاند اما گرههای شخصیتی این آدمها و به تصویر كشیدن این گرهها و شاید بازیهای خوب كسانی مثل ستاره اسكندری، باعث شده كاراكترها، جاندارتر باشند و مخاطب بیشتر درگیر آنها شود. تماشگر بیشتر مشتاق است تا آنها را دنبال كند و از رازهای زندگی و خلوتشان سر در بیاورد و این اتفاقی است كه گاه ناخواسته میافتد و مثلا كاراكتری منفی آنقدر واجد جزئیات روانكاوانه است و فیلم یا سریال آنقدر به درونیات او نزدیك میشود كه به طبع سرنوشت او برای مخاطب جالب خواهد بود.
در این سریال هم همینطور است و صرفنظر از مارال كه همیشه سرگردان است (و معلوم نیست علاقهاش به حامد از روی حساب و كتاب است یا علاقهای واقعی و بالاخره هم مسلك اطرافیانش هست، یا نه و اصلا كدام طرف خط ایستاده است؟) باقی آنها نسبتا از تیپهای معمول فاصله گرفتهاند درست به عكس حامد و خانوادهاش، كه طبعا این با روند سریال متناقض است. حامد و خانوادهاش نیمه سفید سریالاند. خوبهایی كه همیشه در معرض آزار و فشار و تحقیر آدمهای منفی اند، اما آنقدر با وجدان و شریفاند كه باز هم صبوری و تواضع به خرج میدهند. حامد خانوادهای سنتی دارد و همه این چند خانوار در یك ساختمان زندگی میكنند، تا اینجا همین چند مولفه كافی است كه هزاران سؤال را در ذهن مخاطب ایجاد كند.
آنها خانوادهای هستند كه با وجود این همه تداخل در زندگی همدیگر، هیچ مشكلی ندارند و هیچ مسئله شخصی و خصوصی را هم از یكدیگر پنهان نمیكنند، همه بینهایت مهربان و بیآزارند و مدام در طول سریال درجه انسان دوستی و مهربانی شان بالاتر میرود.این همه افراط كافی است كه از حامد و خانواده اش به جای شخصیت، تیپهایی مصنوعی و غیرقابل باور بسازد؛ تیپهایی كه هیچ مخاطبی را ترغیب به پیروی از آنها و خوب بودن اینچنینی و در واقع خنثی بودن نمیكند.
به جز پدر كه شخصیت نسبتا متعادلی دارد در هیچ كدام از این آدمها به جز كلیشهای سنتی هیچ ویژگی خاصی نمیبینیم.آنها آدمهایی بینهایت پاستوریزهاند؛ نه كنجكاوی خاصی دارند و نه نظر بخصوصی و تنها تلاش میكنند به همدیگر و به حامد در صلح و صفایی كه شبیه مدینه فاضله است ( نه، به روابط آدم خوبها در سریالهای دهه60 شبیه تراست!)كمك كنند و مارال كه نماد یك زن روشنفكر امروزی است قرار است وصله ناجوری در این وسط باشد.
هر رسانهای در هر كشوری به تبع اهداف برنامهریزی شده خود كه در ساخت سریالها تابع آن است، صرفنظر از پركردن اوقات مخاطب تلاش میكند، پیام رسانی كند اما پیام رسانی در این سریال كاركردی نسبتا معكوس دارد.
البته شاید سریال در بخشهای بعدی طبق تكههایی كه از آن میبینیم و به تعقیب و گریز و فرار مارال میرسد، به سبك دلخواه جیرانی و فضایی اكشن و پرتحرك نزدیك شود اما آنچه تا به حال گذشته و حتی توصیف كاراكتر مارال چندان گویا نیست. استفاده از بازیگر تازه واردی در نقش مارال بهعنوان كاراكتر محوری سریال شاید انتخاب چندان مناسبی نباشد چرا كه خواسته و ناخواسته بازی او در برابر بازیها ی خوب دانیال حكیمی، ستاره اسكندری و... طبعا بیرنگ میشود.
در مجموع سریال «مرگ تدریجی یك رویا»، با بازی خوب بعضی بازیگرها، ساختار نسبتا جدید آن، گذشتن از یك سری خط قرمزها در نمایش مسائل ممنوعه مثل مشروب خوردن خواهر مارال و مضمون چالش برانگیزی كه دارد توانسته در بین مخاطبین جلب توجه كرده ونظرات متفاوت زیادی را برانگیزد، اما باید دید در قسمتهای بعدی سریال، كار به كجا میرسد و شاید سرانجام سریال، مقصود نویسنده و سازندگان آن را بر آورده كند.
منبع : همشهری