شاخصهای هنر پسامدرن
از دیدگاه مدرنیستها هنر گسترهای است که در آن میتوان به وحدت و استقلال دست یافت و راهی است که می توان با آن بسیاری از نابسامانیها را نظم بخشید اما در دیدگاه پست مدرنها دگرگونی و آشفتگی میتواند جزء ذاتی هنر باشد.
در دوران رنسانس فلاسفه بر این باور بودند که انسان موجودی اندیشمند و خرد محور است که در پرتو خرد می تواند مشکلات خویش را حل کند اما در دنیای پسامدرن این انسان عقل محور استیلای خرد خود را از دست داده و هنرمندان نیز به جای تاکید به خرد آدمی بیشتر بر ساحت ناخود آگاه ذهن
پسامدرنیستها جستجوی هرگونه معنا و غایت را در زندگی بیهوده دانستند. هنرمند پسامدرنیست نیز درصدد نبود که به اثبات نظم و انسجام در ساحت طبیعی بپردازد بلکه سعی کرد شکل در هم ریخته واقعیت را به نمایش بگذارد.
از دیدگاه پسامدرنیستها حقیقت ثابتی وجود ندارد و هیچ چیز حقیقت نیست مگر آنکه کسی آن را در ذهن خود حقیقت بپندارد. بنابراین دانش و حقیقت امور ذهنی هستند که هر کس متناسب با حالات درونی خود در می یابد. بنابراین آنچه ما حقیقت میپنداریم جایگاه آن در درون آدمیان بوده و به عوامل مختلفی چون زمان و مکان و فرهنگ و جامعه بستگی دارد.
در هنر پسامدرن معیارهای عقلی جای خود را به مسائلی بدون انسجام داد. پسامدرنیستها موضوع اصلی هنر را در ضمیر ناخود آگاه بشری جستجو می کردند اما از سوی دیگر به دلیل توجه بیش از حد به دنیای درون خود را در تقابل با ارزشهای حاکم بر جامعه قرار می دانستد.
از ویژگی های هنر مدرنیستی را می توان خود پایندگی آن دانست بدین معنا که بیانگر حالات و شرایط درونی انسان گردید. از این رو طرفداران مکتب مدرنیسم هنری بر خود پایندگی و وحدت و استقلال اثر هنری تاکید می کردند. در هنر مدرن زیبایی هنری بر زیبایی طبیعی تقدم می یابد و هنر بیش از آنکه بخواهد بیانگر هماهنگی وکمال باشد بیانگر احساسات طبیعی و حالتهای درونی انسان شد.
در این دوران خلاقیت و تخیل در خلق یک اثر هنری مورد توجه قرار گرفت و در واقع هنر فرایندی شهودی گردید که از علم و آنچه حقایق علمی نامیده می شود جدایی یافت و تجربه فردی در بیان و درک یک اثر هنری در کانون توجه قرار گرفت. هنر مدرن در واقع تجربه هنری را امری مستقل میداند و آن را دارای وحدتی ذاتی می داند در تقابل با آن هنر پست مدرن به کثرتگرایی و نداشتن استقلال اثر هنری تکیه دارد.
پست مدرنها امور غیر هنری را نیز وارد عرصه هنر می کنند و امور اجتماعی و سیاسی را نیز در هنر بازتاب می دهند اما هنر مدرن خود را از مسائل سیاسی و اجتماعی جدا میداند. پست مدرن را میتوان در تقابل با مدرنیته به بحث نهاد . پست مدرنیسم نوعی شکاکیت در ارزشهای والای متافیزیکی و به طور کلی فلسفی است.
پست مدرنها بر این باورند که هرگونه ماهیتی برای معنا و حقیقت و نفس قائل شدن امری موهوم است. از دیدگاه آنها باید اصل دگرگونی و صیرورت را در ساحت انسانی در نظر داشت زیرا هنر ساحتی پایان ناپذیر است و پیوسته دگرگونی در آن به چشم می خورد. در هنر پست مدرن وجود تاریخی انسان یکی از مسائل محوری هنر محسوب می گردد.
از دیدگاه مدرنیستها هنر گسترهای است که در آن میتوان به وحدت و استقلال دست یافت و راهی است که می توان با آن بسیاری از نابسامانیها را نظم بخشید اما در دیدگاه پست مدرنها دگرگونی و آشفتگی می تواند جزء ذاتی هنر باشد.
منبع : مهر